س. سیفی

سانسور از زبان پابلو نرودا

می‌گویند دیکتاتور نمی‌تواند بخندد. نه که نتواند بخندد بل‌که به آشکارا دریافته است که در چهارچوب‌های فکری او خندیدن نوعی سبُکی به شمار می‌آید؛ پس او نیز در هنجارهای رفتاری خویش از این سبکی می‌پرهیزد. در عین حال هر دیکتاتوری به نیکی می‌فهمد که اگر بخندد احساسات مشترکی از او با مردم شکل می‌گیرد؛ چه از سر تحسین باشد و یا توهین و تحقیر. اما دیکتاتور تلاش می‌ورزد که از این خندیدن و احساسات مشترک برائت جوید.



شهاب طاهرزاده

نیروی عظیمی ما را باید!

به دل آمد جانم که هر چه بود در امان شد
من خود به خود آمدم و در انتها ی جهان شد

من به که گویم که رفتنم آهی بود و شکست
من همینم که هر چه کردم بسود اینان شد



Qamar-ol-Moluk_Vaziri-s.jpg
رضا مقصدی

برقص! در بر ِ گیلاس های تازه، برقص !

هر آنکسی که ترا دید ای صدای تو سبز
گُل از ترانه ، فرو چید ای صدای تو سبز
**
از آن زمان که ترا عاشقانه تر خواندم
زمین، به نام تو چرخید ای صدای تو سبز



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

گابو و گامبو

با یادِ بهمن فرزانه و گابریل گارسیا مارکز

حالا من افتاده ام روی زمین و می لرزم، دهانم کج شده است و از آن کف می ریزد، با چاقو دورم خط می کشند، دایره ای کج و معوج و شما بیرون از دایره ایستاده اید و نگاه می کنید، زار گرفته ام و مانندِ شترِ قربانی نعره می زنم، شما صدای من را نمی شنوید، سایۀ تکیده و بلندِ ننه عابد می رسد بالای سرم، کنارم می نشیند و با مهربانی می گوید: پا شو عزیزُم، پا شو نورِ چِشُم
سنج و دمام می آورند: چِیکِچُوم بَهَلُم چیکچوم بهلم چیکچوم چیکچوم بهلم بهلم...



رضا اغنمی

ما برای شهیدانمان عزا نمی گیریم!

نقد و بررسی کتاب

این دفتر، دربرگیرندۀ خاطرۀ نزدیکان و دوستان وآشنایان زنده یاد نوری دهکردی است که در۲۶ شهریور ۱۳۷۱ خورشیدی، همراه با دکترصادق شرافکندی، فتاح عبدلی و همایون اردلان، دبیر کل حزب دموکرات کردستان با دوستان ومسئولان آن حزب درحالی که مشغول صرف غذا در رستوران میکونوس در برلین بودند به قتل رسیدند. ازهمان نخست انگشت اتهام به سویِ فرستاده های جمهوری اسلامی رفت....



Hossein-Danai3.jpg
حسین دانائی

در این بهشت اردیبهشت

در این بهشت اردیبهشت
میان سبزه و ساحل
بوسه ای به پرواز است
آه ای لب ها و گونه های دور
آشیان این پرنده کجاست؟



rahmaninejad.jpg
ناصر رحمانی نژاد

تئاتر در زندان

پیش زمینۀ تاریخی تئاتر زندان را شاید نتوان به دقت ترسیم کرد، زیرا منابع لازم در این زمینه هنوز یافت نشده و آنچه تا امروز بدست آمده کامل نیست و روی آنها تحقیق لازم صورت نگرفته است. تا آنجا که من این موضوع را دنبال کرده ام، در هیچ یک از تحقیقات محدودی که در این باره به چاپ رسیده، گفته نشده که تئاتر زندان از چه زمانی، چگونه و از کجا آغاز شده است. شاید در جایی در این باره تحقیقی صورت گرفته و من از آن بی اطلاعم. در ضمن باید گفته شود که نوشتن و تحقیق دربارۀ تئاتر زندان و یا تئاتر در زندان حوزۀ جدیدی است و کتابها و مقالاتی که در این باره به چاپ رسیده اند در طول حداکثر پانزده سال اخیر بوده، و آنها محدود و انگشت شمارند.



alireza-jabari.jpg
علی رضا جباری

نورجوانه می زند

ازپس تیره شب کنون
نورجوانه می زند
برتب و تاب صبحدم
مهرنشانه می زند



برزین آذرمهر

رزم مه

عصرکارست و
عصر رستاخیز!
ای به جان آمده
زجا بر خیز!
باسلاح یگانگی بر کف!
لشگر مِه بران به سوی هدف !
این جهان کی شود ،جهان دگر؟



یوسف صدیق (گیلراد)

فریب


گنجشکی
که از سفره ی کوچک آوازش
گل می‌‌چینی‌
و مدادی
که بی‌ قرار انگشتان توست،
در لحظه ی تولد یک شعر.



س. حمیدی

نشرِ ممنوع و افلاس فرهنگی رژیم

یکی از مسؤولان فرهنگی جمهوری اسلامی زمانی پیاده- راه محدوده‌ی دانشگاه تهران الی تالار وحدت را گذرِ هنر نامیده بود تا به منظور وجاهت بخشی فرهنگی به حاکمیت، جمهوری اسلامی را مبتکر آن بنامد. ولی برخلاف آنچه که در نگاه ایشان انعکاس می‌یابد همین گذرِ هنری، حدود سی و پنج سال حکومت خودانگیخته‌ی جمهوری اسلامی همواره به عنوان عرصه‌ای برای نمایش ادبیات مخالفان حاکمیت شهرت یافته است. چنانکه هم‌اینک گستره‌ی گذرِ هنر را دست‌فروشانی از کتاب‌های ممنوع در اختیار گرفته‌اند تا با قداست و وجاهتی که حاکمیت برای سانسور فراهم می‌بیند، به ستیز و چالش برخیزند.



bahman.jpg
بهمن امینی

با عماد بهاور

آری
از زخم‌های سال‌های وحشت
سال‌های خون
سال‌های شصت
سال‌های هزاران هزار سگِ هار
رها به جستجوی شکار.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

باغِ ستاره

تا شاعری هست، دنیا جوان ست
رقصِ ستاره در آسمان ست
در چشمِ شاعر، هر دانه اشکی
شرحی ز حال اش چون ارغوان ست



دکتر منوچهر سعادت نوری

مکتب ها : در زنجیری از سروده ها ی این زمانه

ز تقوی عمر ضایع شد، خوشا مستی و خودکامی
دل از شهرت به تنگ آمد زهی رندی و گمنامی...
سواد و بی‌سوادی نیست شرط زندگی زیرا
دهد یک لنگ بر علامه و بی‌علم‌، حمامی...
به‌جای علم اگر اخلاق بودی درس هر مکتب
به عالم بی‌نشان گشتی غرور و حرص و نمامی...



مجـيـد فلاح زاده

نمایش و نمایشنامه نویسی در اتحاد شوروی - ۱۱

یکی از وظائف عمده جامعهشوروی آموزش شخصیت ها، تکامل یافته به شیوه ای جامع، و از لحاظ اجتماعی فعال بود. مهم ترین حوزه، جائی که توانائی اجتماعی و حرفه ای یک شخص متبلور گشته و در درون آن سیمای ضخص شکل می گیرد، حوزه فعالیت تولیدی است.



محمد رضا شهابی

درباره کتاب " اشک ققنوس "

راوی که بنظر می رسد نویسنده باشد، وقتی می بیندکه پرنده به نشستنش ادامه می دهد، بدون اینکه علت را دریابد به حال خود رهایش می کند و از دیدن دست بر می دارد، ولی وقتی از روی مبلی که در اتاق نشیمن نشسته است از ورای پنجره نگاه می کند می بیند که هنوز روی پرچین است. تعجب می کند و یقینن فکر می کند که قضیه می تواند از چه قراری باشد.



jahangir-sedaghatfar-s.jpg
جهانگیر صداقت فر

دلتنگی

ای پوپکان ِ شکسته کاکل ِ آواره در آوار ِ بیستون
تنها شما
- و یکی‌ غمخورک که نهان در اندرون ِ دلم -
سرودِ اندهان ِ مرا
پروای شنیدنتان هست.



ابراهیم هرندی

قلک کودکی.

ميان ِ من و تو،
چه گمراه راهی ست !
چه چاهی ست!!
و از آنچه مانده ست
آهی ست.



برزین آذرمهر

ماه مه

پرچمِ داس و چکشی برکف
خلقِ دنیای دیگریش هدف!
مژده بخش بهاره‌های امید ،
پور بیدار ویارِ غارِ خلف
از شکست کنونی‌اش در رنج
رنجش ازروزگارِ گشته تلف!
در سرش شور وحال عصر دگر



شهاب طاهرزاده

خاک سیاه

مفروش خاک سیاه چون طلا را
ای خائن پست فطرت دون گرا

این خاک جاودان یادگار من وتوست
این سرزمین پاک یار من و تو ست



یوسف صدیق (گیلراد)

"سنگ آجین"

نمایش پایان یافته بود.
تماشاگران
به خانه هاشان باز می‌‌گشتند؛
هم آنان بازیگران بودند.



gabriel-garcia-marquez02.jpg
جهان آزاد

طلسم

در سوگ گابریل گارسیا مارکز

دریای سالخورده صدا می کند تورا
وموجهای آبی سرگردان
از بادها سراغ تورا می گیرند
نام تورا اقاقی می داند
و کاکلی برای تو می خواند



bineshe-zibarouz3-s.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

پیل بان مثنوی ــ بخش ششم

در بخش پیشین سخن چنان رفت که مولانا در پی ِ فاش کردن رازی به مخاطبان بر آمد، ولی از گفتن آن بدلیل خام بودن شنونده تن زد و گوشزد کرد که ابتدا می بایست "سخت گیری و تعصب" را کنار نهاد. در ابیات زیر می فرماید، وقتی به این مرحله از بلوغ رسیدی اندیشه ات چنان شکوفا می گردد که خودت از نهاد و ضمیر خویش آن راز سر یه مُهر را در می یابی :



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

آنچه شاید کمتر از "گارسیا مارکِز" شنیده باشید

مارکز بی‌تردید مشهور و محبوب‌تر از آن است که خبر درگذشتش را نشنیده باشید. حتی کسانی که با ادبیات بیگانه‌اند هم بعید است نام او و رمانی که با آن زبان قصه‌پردازی را در همه‌ی زبان‌ها دگرگون کرد نشنیده باشند. از اینکه جایزه نوبل ادبیات در شهرت جهانی‌اش نقش بسیار داشت بحثی نیست ولی واقعیت این است که او رمان "صدسال تنهائی" را پانزده سال قبل از آن نوشته و از همان اولین چاپ به شهرتی باورنکردنی رسیده بود. رمان بسیار مشهور دیگرش "پائیز پدرسالار" نیز هفت سال قبل از جایزه نوبل منتشر شده بود.



gabriel-garcia-marquez02.jpg
گابریل گارسیا مارکز

ظهر سه شنبه

ترجمه علی اصغرراشدن
(بایادوخاطره ی یگانه ی رمان معاصرکه امروز ما را گذاشت و رفت)

قطاردره لغزنده سنگ های زردزنگ زده را ترک کرد، تو مزارع بیکران تنگاتنک هندسی موز پیش رفت. هوانمناک شد. دیگر باد دریا حس نمی شد. ستون دود خفه کننده از پنجره واگن ها نفوذ کرد. باریکه راه موازی راه آهن تواشغال گاری های بار زده دسته های سبزموزی بودکه با گاو کشیده می شدند.



»  چگونه سرزمین اسرائیل اختراع شد
»  «اودیسه ی یک عاشق»
»  آبیِ زنگاری
»  عقربِ عشق
»  بهار
»  کمال رفعت صفایی
»  ای وای دلم ،وای دلم ،وای تن ِمن
»  " مجالِ مقدّر "
»  آرش؛ آخرین شماره برای آغازی دیگر
»  دیدی توهم دروغی!
»  ۸۰ ترانهٔ تازه
»  نمایش و نمایشنامه نویسی در اتحاد شوروی - ۱۰
»  سرزمین تلخ شیرین من
»  ادبیات داستانی و گفتمان برابری جنسیتی
»  آن کوه ستبر
»  نگاهی به کتاب خاطرات بزرگ علوی
»  دخترِ خوابگرد
»  سه قطعه
»  یادی از شاه نعمت‌الله ولی و برخی سروده های او
»  دشمن
»  تو چه میدانی از حال ما؟
»  عناصر شیمیایی : در زنجیری از سروده ها
»  کوک
»  شکایه
»  بهاریه
»  من همراه نویسنده به تاریخ سفر کردم ...
»  نمایش و نمایشنامه نویسی در اتحاد شوروی - ۹
»  دیدگاه های فرهنگی و ادبی شاهرخ مسکوب در کتاب درباره سیاست و فرهنگ
»  مرگ در دريا
»  با تو می مانم
»  هشــدار
»  قصه مگو بیش ازین
»  "هیچکس" و هراس حاکم بر هستی
»  دخیلی بر حلقه ی دار
»  پیل بان ِ مثنوی ــ بخش پنجم