logo





طلسم

در سوگ گابریل گارسیا مارکز

يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۰ آپريل ۲۰۱۴

جهان آزاد



در دستِ زمان، سپید شد زاغت
کس زاغ سپید کرد، جز جادو؟
ناصر خسرو

دریای سالخورده صدا می کند تورا
وموجهای آبی سرگردان
از بادها سراغ تورا می گیرند
نام تورا اقاقی می داند
و کاکلی برای تو می خواند

برخیز،
برخیز و پلک پنجره را باز کن
با خفتگان ساحل تنهایی
راز و نیازکن.

آنسویتر، حوالی بندر
خورشید پشت شاخه ی انجیر
در انتظار توست
و کولیان برای تو می رقصند

تابوت تو عتیقه قلمدانی است
از چوب آبنوس،
که سطحش را
جادوگران قاف
با شاهبال نفره ای سیمرغ
مفروش کرده اند.
جادوگران قاف،
قلم را،
در سوگ دستهات، سیه پوش کرده اند
و هرچه....، جز حکایت تنهایی تورا،
از یاد برده اند.
فراموش کرده اند.


بگذار،
اندام داغدار قلم را
با مخمل سیاه بپوشانم
و قامت ترا
در غرفه ی قلمدان
پنهان کنم،
شاید
فردا دوباره برخیزی
و آخرین روایت "کشتار موز" را
بر برگهای نخل جنوبی
بنویسی
و این طلسم را
با واژه های اطلسی خویش بشکنی!

هیجدهم آوریل 2014

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد