logo





هشــدار

پنجشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۳ آپريل ۲۰۱۴

ابراهیم هرندی

در نگاه‌ِ تو سرِ بريده ‌ای ست‌
كه‌ لاله‌ را جام‌ِ خون‌ می‌ كند
و جان‌ را جوانه‌ اندوه‌
دريا،
شوراب‌ِ اشك‌ِ فرشتگان‌ است‌
و فواره‌ باژگون‌ِ بيد
تنديس‌ِ جنون‌

عجوزه‌ فريبكاری‌ ست‌ جهان‌
"بيتوته‌ كوتاهی‌
در فاصله‌ گناه‌ و دوزخ‌"

چه‌ بيهوده‌ پايان‌ِ جهان‌ را به‌ ماتم‌ نشسته ‌ای‌
رويای‌ مردگان‌ است‌
بُغضی‌ كه‌ در جان‌ِ تو ترك‌ می‌ خورَد
و سايه‌ای‌ كه‌ تو را با خود به‌ آغاز جهان‌ می‌ كشاند
چه‌ بيهوده‌ می‌ پايند دستان‌ِ تو
ديوارها و فاصله‌ ها را
چه‌ بيهوده‌!

ديگر زمين‌ زمين‌ِ خدا نيست‌
ديگر كسی‌ نمی‌ آيد
و آسمان‌ِ آبی‌ِ آرام‌
رنگين‌ كمان‌ِ كودكی‌ِ ما را
از ياد برده‌ است‌.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد