چزاره پاوهزه؛ کت چرمی ترجمه. نسیم خاکسار به توصیه پدر روزهایم را به پرسه زدن دور و بر کافهای که محل اجاره قایق هم است میگذرانم. پدر فکر میکند به این طریق هم خودم را سرگرم میکنم هم ناخودآگاه حرفهای میآموزم. این روزها یک زن گامبویی آنجا را اداره میکند که همیشهی خدا نک و نالش بلند است. تا دستم به قایقی میخورد چپ چپ نگاهم میکند. حتی وقتی پائین توی انباری است از من غافل نیست و سرم داد میکشد که به اموال مردم دست نزنم.
ا. رحماندر میانِ حنجره باد، چه حکایتِ عجیبی دارد؟
این خیابان که تلخ دهان گشوده
در میان حنجره باد،
در روزهای خسته و کسالت
بریان رید عضو تازه ترجمه علی اصغرراشدان « بااین حساب، میخوایم باهاش چیکارکنیم، سال؟ »
« آدمای کاسب کار. مااونارومیگذاریم توزمین. »
« الان ژانویه ی مادرقحبه ست، سال. چطوریه که توهمیشه میخوای توژانویه آدمارودفن کنی؟ کلفتی یخای مادرقحبه چل اینچه. »
مارکوبرگشت طرف صندلی عقب که بچه رانگاه کند.
آبتین آیینه
آبان نگارِ آبان تِشنه ی تیرِ تیرگان، بی آبی بر خوزستان
سیلاب در ده اُستان، ریزشِ جانِ بوستان
داد از بیدادِ دیوان، داد از ایران فروشان
آبگینه سُرود، گریان؛ آبشارِ آهِ دستان
لقمان تدین نژادسرچشمهی آبها از این تکّه زمین،
رنگین از خون این جوان
نه نخلی میروید
و نه چشمهیی میجوشد
منوچهر برومند سهااز جور بپرهیز بی آبم و لب تشنه و هیچم نفسی نیست
می میرم و جز آب ، مرا ملتمسی نیست
ضعف تن عطشان گرفتار چه داند
آنکس که بجز سلطه اش او را هوسی نیست
رضا مقصدی درین کابوس/
مرا بنواز ای رنگین ترین آواز ! چه باید گفت با جانان؟
چه باید گفت با باران ِ سیلا سیل؟
چه باید گفت با خَیل ِخراب ِ خانه بر دوشان ِ خوزستان؟
ویا آن شهر وُ دیگر، شهر.
رضا اغنمیبررسی جلد دوم یولسیز نقد و بررسی کتاب جویس هنگام ویرایش وبازنگری اثرش، شمار بزرگی ازآرایه ها ونمایه های سخنرانی و سخنوری را به اثر اضافه کرده و رابرت سدمن درکتاب حاشیه نویسی گیفرد بریولسیز، فهرست فرهنگ نامه ای ازآرایه های سخنوری با نام های یونان باستان ازاین نمایه ها و آرایه هارا ارائه داده است. سدمن آنها را با توجه به هنر ان فصل (سخنوری یا سخندانی) ونوع مهارت های زبان شناسانه ای که جویس درنظرگرفته فهرست بندی کرده است. همه ی اینها نزدیک به قلب کار رسانه هاست.
بهمن پارسامرتجع - یکم بله ایرانی هستم، ...خواهش میکنم این نیمکت ها متعلّق است به هرکس که بخواهد خستگی در کند، بفرمایید بنشینید. خانه ام در همین نزدیکی است، روزها یی که فرصتی دست میدهد و میتوانم ساعتی پیاده روی بکنم قبل از رفتن به منزل میآیم اینجا می نشنیم، قهوه یی را که همراه دارم مینوشم ، قدری جام جهان نمای قابل ِ حمل و نقلم را نگاه میکنم و بعد راهی خانه میشوم تا آماده ی رفتن به کار روزانه شوم. ببخشید که پاسخ به پرسش کوتاه شما طولانی شد.
خدامراد فولادیخود زندگی نوشت
چاه های نفت را
با دکل های شان
پیش ِ چشم ِ ما
تبدیل می کنند
به اسکناس ِ نامریی
منوچهر برومند سهابر اوجِ آسمانی البرز آری عقاب سالخوردهء رنجور
پر گشود.
از آسمان ساحت ایران گذر کنان
زی قلهء سپید ِ دماوند
ره سپرد.
ناصر رحمانی نژادمروری بر تلاش هنرمندان تئاتر در تشکیل پُر گُسست سندیکا از تشکیلات صنفی، سندیکایی و اتحادیهها در ایران نمیتوان صحبت کرد مگر آن که پیش از آن ساختار حکومت اسلامی و سیاستهای آن را در برابر نهادهای مستقل صنفی و مدنی بشناسیم. و این کار، باید اقرار کنم که به لحاظ پیچیدگی و گستردگی آن، شاید از فردی مانند من ساخته نباشد؛ چرا که این کار، به لحاظ اهمیت و ضرورت آن، به مطالعهای وسیع در حوزهی سیاست و عملکرد حکومت اسلامی طی چهل و دو سال گذشته در رویارویی با بنیان گرفتن اشکال گوناگون انجمنها، کانونها، گروهها، شوراها، نهادهای غیرانتفاعی و غیر دولتی، مستقل و مردمی در بخشهای فرهنگی، هنری، کارمندی، دانشجویی، کارگری و غیره، نیاز دارد.
محمد احمدیان(امان)حواست به تلفن باشد! آزادی، آزادی در اتخاذ تصمیم است. گاه از گزینه تصمیم محرومی. بخاطر مصیبت های خویش یا مصیبت های یکی دیگر.
این خود یک گزینه است. گزینه خدایان در تو. حواست به تلفن باشد! خدایان بموقع خبرت خواهند کرد تا دگر بار عنان زندگی خویش را خود بدست گیری.
رسول کمالیگانه راه شیونِ تشنگان
وُ
حجله هایِ مرگ
عبورِ تیرهایِ سُربی
در مدارِ فریب وُ درد
بر پیشانی
نشانِ زشتی دارید
شهریار حاتمیسیرخون! لب کارون
چه گلبارون شد از خون
دلدارت این بار به پا ایستاده است
و شمشاد های باغ تو غرق در خون
نغمه ی خوش دیگری سر داده اند
علی اصغر راشداناختلافات خانوادگی « گفتم تانرفتی، بیائی که چماقمونشونت بدم. »
حق چیزای نشنفته،سرپیری ومعرکه گیری؟میخوای باچماق چیکارکنی! » »
« قضیه ش مفصله، واسه ت آبگوشت بزباش گذاشته م، تاآروم آروم کونجوش بزنه، گوشت ونخودلوبیاچشم بلبلیش خوب بپزه، یکی دوساعت وقت داریم تاحسابی اختلاط کنیم ودرددلامونوبریزیم بیرون. اتوبوست ساعت چندحرکت میکنه، بری، بازم حاجی حاجی مکه، این دفه که ازخارجه برمیگردی، معلوم نیست من زنده باشم، ممکنه دیداربه قیامت بیفته. واسه همین گفتم تانرفتی، بیائی وچماقموببینی. »
محمد بینش (م ــ زیبا روز )امید می روی باز مرا واله وحیران خواهی
تا چه سر داری از این دست که ویران خواهی
سال ها در طلبت نعرۀ پیدا کردم
چون تو را یافته ام ، گریۀ پنهان خواهی
خدامراد فولادیهورالعظیم ای قاتلان ِ هرآنچه پیام آور ِ زندگانی است
داغ ِ رسوایی ِ تاریخ
خورده بر پیشانی تان
من گاومیش ام
ا. رحمانخوزستان زخمی و تنها، خوزستان تشنه،
تبدار
و تنها،
صدایش از ماسه های گداخته
امواج خسته و فرونشسته کارون،
از پشت دیوارهای فراموشی می آید
بهمن پارساکُهَنسالانه سکوتم درخت ِ گردویی است کُهَنسال در روستایی دلارام،
دور از دسترس ِ طرّاران!
شاخسار بی برگ و بارَش را
هر صبح دستی
به گلِ سرخ و آفتابگردان
مهستی شاهرخیآب! آب! کارون تشنه است! خوزستان داغ و توفانی است
کارون در خود میخروشد.
کرخه دهانش بسته است
چون اسیری تشنه، جرعه ای آب میخواهد.
کرخه در درون میغُرد.
رسول کمالآوازه خوان یک نفس آرزو
جرعه ای لبخند
مانده هنوز در آهِ سینه ی من
ای نوباوه ی آفتاب
آوازه خوانِ کوچه باغها
محمد احمدیان(امان)این حیوان وحشی در خیابان می بایست احتیاط کنم
وقتی مهمان دارم، می بایست احتیاط کنم
هنگام نوشتن می بایست احتیاط کنم
آیا این یک مزیت است،
یا توقعی بی جا؟
ا. رحمانیاد آر زشمع مرده یاد آر، به یاد رفیق کبیر رحمان هاتفی، رحمان هاتفی، آن جان شیفته و شوریده ای بود که همه نبوغ و استعداد بی بدیل و سرشارش را در خدمت آرمان والای زحمتکشان و اندیشهِ پویا و انسانی سوسیالیسم، بی دریغ به کار گرفت، ودر این راه سخت وجانفرسا بی وقفه لحظه ای متوقف نشد، و تا پای جان با گردنی افراشته ایستاد .هاتفی روزنامه نگاری حرفه ای با قلمی تاثیرگذار بود و بدون مبالغه قلم جادویی اش در نگارش مقاله های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر خواننده با ذوق را متاثر میکرد.
منوچهر برومند سهانامردمی دردا که غم رسید و دگر غمگسار نیست
دست رهایی از ستمِ روزگار نیست
خاکِ وطن خزان زدهء سال و ماه شد
دیگر نشان به کشورِ جم از بهار نیست
|