new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

فسیل هایِ طاعونی

برای یادهایی
که
بر باد رفتند
برای صداهایی
که
سکوت را شکستند



new/loghman-tadayonnejad.jpg
لقمان تدین نژاد

قاسطین، مارقین، ناکثین

جمعیت حاضر در پیاده‌رو چنان تنگ یکدیگر ایستاده بودند و جا نبود که خیلی‌ها مجبور شده بودند آنسوی جدول در حاشیه‌ی خیابان بایستند. در ساعات اوّلیه‌ی روزِ پاییزی خنکی هوا محسوس‌تر بر گونه‌ها می‌نشست و بازتاب نورِ خورشید بین شاخ و برگهای درختان چنارِ کنار خیابان شفافیت تازه‌یی پیدا کرده بود. جوانانی با قیافه‌های عموماً اخمو، و مصمّم و هدفمند، و دخترانی با قیافه‌های جدی و غیر دوستانه، در مانتو شلوار و مقنعه‌های تنگ، با نوعی عجله و دستپاچگیِ افراطی مرتب از پله‌های حسینیه بالا می‌رفتند، از لای در وارد می‌شدند، بعد از مدتی بیرون می‌زدند، می‌آمدند پایین حل می‌شدند در جمعیت منتظر در پیاده‌رو، در گوشی با این و آن چیزهایی می‌گفتند و دوباره ادامه می‌دادند به همان رفت و آمدهای شتاب‌آلوده. هنوز هم دسته‌های دو نفره سه نفره چند نفره از سمت بالای جاده قدیم و جهت خیابان میرداماد و مسجد قُبا و غیره می‌آمدند و اضافه می‌شدند به جمعیت.



new/asad-seif04.jpg
اسد سیف

نگذاریم کتابخانه‌هایمان بمیرند

چند روز پیش برای دیدار دوستی راهی خانه سالمندان شدم. به وقت بازگشت در گوشه‌ای از یک خیابان، جلوی خانه‌ای که انگار در حال تعمیر بود، در میان تلی از کیسه‌های نایلونی ویژه آشغال که بر هم تلمبار شده بودند، چشمم به کتابی فارسی افتاد که از گوشه یک کیسه نایلونی بیرون زده بود. ناخودگاه به سویش کشیده شدم. یکی از جلدهای «تاریخ تمدن» ویل دورانت را دیدم که به زیر باران خیس شده بود. کتاب را برداشتم، دریافتم که کیسه نایلونی پر از کتاب‌هایی است قدیمی. سر که بالا کردم، در میان «کانتن»ی از آشغال که در کنار کیسه‌ها قرار داشت، صدها کتاب فارسی را مشاهده کردم که بر روی هم، به زیر باران خیس شده بودند.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

خیام – تنانگی در رباعیات

خیام داهیانه افکار فلسفی خود را در رباعیات دل انگیز گنجاند. تا عوام و خواص با شنیدن/ خواندن یکی دوبار، آنرا فراگیرند. تناسخ یعنی دگرگونی ماده در چرخه حیات از تن دوکی یار به کوزه خاکی، خوشه انگور، به شراب است. استحاله مشغله ذهنی دایم خیام بود. رباعیات بقای ماده را در صور گوناگون کیهان، طبیعت، جامعه به ذهن خواننده استادانه ترابری کنند. تناسخ خیام نطفه های فکری قوانین ترمودینامیک دما، بقای ماده، تبدیل انرژی به کار، آنتراپی را در بر دارد. او فاکتهای ساده را شاعرانه ردیف کرد.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

همیشه گلخانه ای در بیابان هست

یکی از همین گلخانه های صحرائی
با سرپوش شیشه ای
در میانه ی هیچ خبر!



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

باورش سخت است

اکنون نه می توانم در بازی های المپیک شرکت کنم و نه در بازی های پارالمپیک. در المپیک به این خاطر نه، که این یک حقه بازی خواهد بود. می بایست بگویم که از یک پای مصنوعی برخوردارم. در پار المپیک به این خاطر نه، که کسی باور نمی کند من از پای مصنوعی برخوردارم. بگونه ای راه می پیمایم، انگار که از دو پای واقعی برخوردار باشم. باورش سخت است که از یک پای مصنوعی برخوردارم.



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

شراب سال

پاییز رسیده و شده وقت درو
محصول تو چیست؟ غلات چو جو؟
محصول من امسال شراب است شراب
بر خاک بریزمش که برروید مو



masoud-delijani.jpg
مسعود دلیجانی

شوق وزیدن

در قعر نومیدی،
آنجا که شوقِ وزیدن
در روان آدمی به بی موجی می گراید
و خنده از وزیدن
باز می ایستد



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

مهدعلیا و حاجب‌الدوله

مهدعلیا فارغ از دنیا وم افیها، سرش را کنارپنجره ی کالسکه گذاشته بود و سیر آفاق و انفس میکرد. چند ندیمه ی مخصوص، کمربسته ی خدمت به بانوی بزرگ و همه کاره ی دربار ناصرالدینشاه بودند. ندیمه ی خاص و سرپرست ندیمه ها، باخوش مزگیها وت عریف داستانهای گوناگون، اوقات بانوی بزرگ خود را بشاش نگاه میداشت. هر از گاه، سیب یا خیاری پوست می کند، روی میوه خوری گل مرغی چینی می گذاشت، دستش را میز بانو میکرد و جلوی دستهای بانوی بزرگش ثابت نگاه میداشت،‌ عشوه می آمد و لبخند میزد.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار معنوی مثنوی
تبیین هستی از دیدگاه مولانا -(بخش نخست)

تبیین در لغت به معنی آشکار شدن و آشکار کردن است و در فلسفه و علم به مفهوم بیان چرایی پدید آمدن هستی ست . متفکر در چارچوبی کلی اساس تکوین هستی را بیان می کند . مولانا در یکی از غزل های خویش،کوشش کرده است تا هستی را به گونه ای تبیین کند که دین و حکمت و تصوف وعرفان به تکمیل کار یکدیگر بپردازند. اصل غزل شامل پنجاه و پنج بیت است که کوشش مولانا را در بیان خرد پسندانۀ تبیین هستی نشان می دهد . بی گمان بنیاد تعداد بسیاری از حکایات مثنوی بر اساس همین اندیشۀ تلفیقی پایه گذاری شده است.



ا. رحمان

لشکر کار

نه شبی توفانی بود
که آشیانه قمری فرو ریزد
نه نسیم سحری در پاییز،
که ترس بر جان پروانه اندازد،



س. سیفی

امپریالیسم: بازتولید جادو

در دنیای جدید هم‌چنان شکل‌های جدیدتری از استوره می‌زایند که استوره‌های جدید اهداف خود را به اعتبار جادویی امروزی به پیش می‌برند. جادوی امروزی تمامی دستآوردهای علمی حال و گذشته‌ی بشر را به همراه خود دارد. اما از این علم، در راه پیشبرد هدف‌های فریبکارانه‌اش سود می‌جوید. جادوگر امروزی در واقع نمونه‌هایی از علوم تجربی را به شبهِ علم می‌کشاند تا از آن دانشی جدید بیافریند. این دانش جدید هم جادو نام می‌گیرد. ولی مبتکران این ماجرای جهانی فریبکاری خود را در هنجارهایی جادوگرانه نمی‌پذیرند. هم‌چنان که موسا یا محمد و زردشت هم جادوگری خود را نفی می‌کردند تا به هنجارهای سحرآمیز خویش معجزه (miracle) نام بگذارند.



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

پایان گلِ سرخ

پایان گلِ سرخ و شروع پاییز
بر گوشِ شقایق است شبنم آویز
گوید که بهوش، فصل سرما که رسد
در خاک تو خفته‌ای و باران سرریز



new/Yaqub_Zurufchi1.jpg
بهروز مطلب زاده

خاموشی ابدی خنیاگر خوش خوان ما...

« تنها صداست که میماند »، یعقوب ظروفچی هم از میان ما رفت. و اینک، تنها صدای اوست که باقی است، همچون «پرواز»ی که پرنده اش رفته است. آری، آنچه که ماندگار وُ بی مرگ است، و لاجرم باید که یاد ارجمندش را گرامی داشت، همان صدای بالهای بی فرار و خستگی ناپذیر پرنده ای است که شور و نوای زندگی را باز می تاباند، و نوای شورآفرین آن، در روح و روان، و یادِ ماندگان جاری می شود. چه روز گار غریبی شده است. آسمان زندگی چه تیره و غمآلود است. ستاره ها چه غمگنانه فرو می افتند و بالهای مشتاق پرواز، از تکاپوی پرواز باز می مانند.




new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

ای مرگ پرستان


ناپاکِ جهانید
شما مرگ پرستان
از خنده وُ شادی
به دل هیچ ندارید
چون، خود همه دردید



bijan-baran.jpg
بیژن باران

خیام – اخلاق، منطق، زیبایی در رباعیات

زندگی خیام بیانگر روال شناخت وابسته به نهادهای گرانبها مانند دانشگاه، رصدخانه، آزمایشگاه علمی است. فیزیک و نجوم علم مشاهده اند. ریاضیات علم تجرید است. هر 3 منطبق بر منطق اند. خیام تکامل مادی جهان را با مطالعه، غور و مشاهده بدرستی دریافت. روش علمی او، با تلفیق ریاضیات دقیق، آزمایشات نجومی، منطق او را مجهز به توان پیش بینی هم کرد.



Marzieh-Sh02.jpg
مرضیه شاه بزاز

در گذریم

ما حرام زادگانیم
پدر خود کشته
با مادرمان همخوابه می شویم
در سایه ی مهرِ چوپانی،



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

بسختی می شود گفت

بسختی می شود گفت، که آیا صلیب خویش را در میان راه از دست داده بودم، یا آن را در میان راه یافته ام.

در هر حال صلیب با واژه ی سختی در خویشاوندی قرار دارد.



م. دانش

شام آخر یا جیره‌ی زندان

یهودای رمانِ کسمایی یک زندانی‌ست با لقب جنتلمن. یک زندانی دهه شصت خورشیدی. جنتلمنی که بهای اعدام نشدن خود را با جان دیگر دوستان و رفقایش در زندان پرداخته است. زندانی که از نظر زمانی، جنتلمن متعلق به آن است، زمینی نیست! یعنی تعریف و انتظار آسمانی از زندانی آن زمان، در جامعه ساری و جاری‌ست. گویی تمام زندانیان آن دوره موظف بودند به تحمل شنکجه توسط دژخیمان و دَدان! پس تنها کار آنان مقاومت در برابر شکنجه‌گران بود و بس. به عبارت دیگر، زندانیان جمعی فرشته بودند در سلک آدمیزاد که تنها کاری که می‌توانستند بکنند و تنها انتظاری که از آن‌ها می‌رفت همانا استقامت در برابر زشتی‌ها بود و دیگر هیچ.



ا. رحمان

آخرین سرود،

برایم چه فرقی میکند
مرده‌‌ام را
کجا به خاک بسپارند!
در گوشه ای از این خاک
آرام خواهم گرفت



new/reza-aghnami1.jpg
رضا اغنمی

تجدد، مشروطیت
نقش روحانیت و پهلوی‌ها

مشروطیت ایران را نباید نورخواهی مطلق تصور کرد و با افکار غلوآمیز به بیراهه رفت. مشروطیت، با توجه به پیش زمینه‌هایی که قبلاً اشاره شد مقدمات مدرنیته را در صدور گوناگون فرهنگی فراهم آورد تا به حوزه سیاسی کشیده شد و استقرار «قانون» را در جامعه‌ی بسته‌ی ایران فراهم ساخت. حضور استبداد تاریخی برای شکست سنت‌های ریشه‌دار و آداب و رسوم کهن، در مسیر نوخواهی و نوگرائی مشکلات زیادی به بار آورد. تضادهای اجتماعی و جان سختی سنت‌های دیرینه، هر باری که از تغییرات را در هرز آب کهنه‌پرستی به زیر می‌کشید و در بهترین حالت آن را با تهدید و تکفیر اهل عمائم به نمایش می‌گذاشت. مشروطه‌ی ایران نیز تحت تأثیر همین عوامل به بیراهه افتاد و در اندک مدت با استبداد درهم آمیخت. بذر نوگرائی پاشیده شده بود سانسور و تکفیر مانع رشد و جوانه زدن‌ها بود، اما سوزاندن و از بین بردنش نیز مشکل می‌نمود. باز شدن فضای تازه از جمله بازداشت عده‌ای از جوانان تحصیل کرده در دهه‌ی دوم سلطنت رضاشاه را می‌توان نمونه‌وار مثال آورد.



new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

روسپی بزرگوار

بازی تمام شد و پرده که پائین آمد، دانشجوها، انگار که بازیکن ها اعضای خانواده ی خودشان باشند، بلندشدند، مدتی طولانی کف و سوت زدند، هوراهای دور و دراز کشیدند، کلاه و شالگردن به هوا پرت کردند. آنقدر قیل و قال کردند که پرده دوباره بالا رفت. نقش آفرین‌ها تنها دوستم و سوسن بودند، دوباره جلوی صحنه و رو در روی تماشاچی ها پیدایشان شد. جماعت کف زدند و تشویق کردند، دوستم و سوسن از شادی درپوست نمی گنجیدند، خم وراست شدندوخندیدند. تاتروصحنه و بازیکن‌ها و تماشاچی ها انگار رفقای نزدیک وآشناهای هم بودند، تماشاچی های چند ردیف اول، با بازیکن ها شوخی و جوک های خودمانی ردوبدل تمامی اهالی تئاتر سرشار از قهقهه ی خنده و شادمانی کردند.



new/khodkoshi-noghrekar01.jpg
ف. م. سخن

تابوی خودکشی و کتاب «تراژدی رنج های خلاق» مسعود نقره کار

سخن گفتن از خودکشی، در جامعه ی ما، و بسیاری از جوامع دیگر، تابو ست؛ موضوعی ممنوع که می تواند بد آموز باشد و آدمیان مستعد را به خودکشی ترغیب کند.
در دورانِ جوانیِ ما، سخن گفتن از صادق هدایت و کتاب های اش جزو ممنوعه ها بود. بسیاری از بزرگ تر ها، جوان ها را از خواندن این کتاب ها منع می کردند. در آن دوران گفته می شد که کسانی که کتاب های هدایت را می خوانند، ممکن است دست به خودکشی بزنند.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

برایِ فردا

قلبم تپشی دارد
به سرعت سکوت
و
نبضم آهنگی همچون مردابی
در خوابی از فراموشی
آیا مرده ام؟



new/loghman-tadayonnejad.jpg
لقمان تدین نژاد

قماربازان

شب قمارخانه،
انباشته از دود،
عطر شراب‌.
و پرتو چراغ کم‌سو