خدامراد فولادی در دادگاه ِ تاریخ هر یک ی که ازما
درمصاف ِ شما کم بشود
جایگاه اش
به گاه ِ حساب رسی
با یکان های بسیار پر می شود
علی آشوریلا به لای ان سالها و سايههای افتاب بيرمق پاييزیاش به یاد هرمز گرجی بيانی
و اما چند صباحی بعد
خدا و گماشتههايش
جنايت را نظم و رفتاری عاميانه
عادی كردند
هيولای فاجعه آغاز شد و
بال گستراند
حيات جويد و بلعيد و استفراغ .
بهمن پارسادَوَران میدانستم که نباید واردِ آن فروشگاه بشوم! ولی شدم. بسیار چیزها در آن کهنه فروشیِ بازار کُهنه فروشان وجود داشت که مرا به خود جذب و جلب میکرد. همه ی آن چیز ها بیشتر بنجل های قدیمی و کُهنه بودند، تا جنسی اصیل و اعلا .در شکل و قیافه و ظاهر و ساختمان ِ آن خنزِر و پِنزر ها - یاد ِ هدایت زنده باد - در لابلای خطوط کج ومعوج بدنه ی بعضن زنگ زده و یا در اثر ُاکسیداسیون سبز و کبود گردیده شان حرفهایی بود که آنها میگفتند و من می شنیدم!
علی اصغر راشدانلامپای جارقجری آبها از آسیاه بود. کودتای زاهدی جا افتاده و پیرمحمد راهی احمدآباد، تبعیدگاهش شده بود. پنج شش خانوادهی خدمه ی دربار برای همدردیی بعد از تبعید پیرمحمد، تو خانهی قادر جمع شدند، درد دل میکردند و پچپچه وار، نظریات و دیدگاهها و مخالف خوانیهای خود را کنار گوش هم میگفتند و از قادر که سرسفید جمع بود، هدایت و راهنمائی و راه صبوری میگرفتند.
محمد احمدیان(امان)رویاهای گرم بیرون سرد است
چند تا رویای گرم برتن می کنم
و می روم قدم بزنم
رهگذران به من می نگرند،
انگار که من عریان باشم.
آوای تبعید شماره ۲۰: در بزرگداشت باقر مومنی ناصر رحمانینژاد: باقر مؤمنی به عنوان یک اندیشمندِ مارکسیست، یک مبارز پیگیر، یک انسان پایبند به اخلاق، به ویژه در بحث و نقد و جدلهای سیاسی، برای من نمونه و سرمشقی بوده و هست که نمیتوانم به آن اشاره نکنم. اشاره به این موضوع را به ویژه از آن جهت لازم میبینم که در جنبش چپ ایران، ما اغلب شاهد نوعی برخوردها و مراودههای سیاسی نامناسب بین افراد و سازمانها بودهایم. در این میان عموماً اصول اخلاقی زیر پا گذاشته میشوند و هر یک از طرفین برای اثبات حقانیت خود به روشهای غیراخلاقی و نامناسب متوسل میگردد؛ از قبیل اتهام زدن، دروغپردازی، توهین و حتا دشنام. باقر مؤمنی از این نظر نمونهای استثنائیست و برای ما و نسل آینده آموزنده.
لقمان تدین نژادجُست و جو آهای زندگان…،
آهای مردگان…،
این روزها یکی از شما
به زنبوری برخورده است
که سرگردان از لالهیی به لالهیی میرود
و سراغ کسی را میگیرد؟
رسول کمالاندوه سکوت
در هرکجا هایِ بودنم
جا گذاشت وُ رفت
و
عطرِ فصلها را
خنجری
تا
که زخمی باشد بر تنم
ا. رحمانرویایِ ستاره ها، قلب تان لخته های پوسیده
غرقاب در تالابِ سیاهی بود
قساوت،
آیه ای خشگیده،
بی نیاز از توصیف،
بر لبانتان-
داون بی. سووا (Dawn B. Sova) نمایشنامههای ممنوع
تاریخ سانسورِ ۱۲۵ نمایشنامهی صحنهای
ترجمهی ناصر رحمانی نژاد منتقدین اعتقاد دارند که سانسور جک استرا پیش از انتشار چاپ اول نمایشنامه اتفاق افتاده، و این فرض خود را برپایهی فرم اپیزودیک تنها چاپ آن در سال ۱۵۹۳، بنا نهادهاند. این چاپ توضیحات محدودی از شکلگیری شورش دهقانان را نشان میدهد و هیچ توضیحی دربارهی حوادث بیرحمانه، خشونت و تعدیاتی که در گزارشهای واقعی امروز دیده میشود، در آن وجود ندارد. نمایشنامه فقط ۱۲۱۰ سطر است و تنها یک بار به چاپ رسیده. آن طور که منتقد ادبی، جانت کلر، خاطر نشان میکند، «گمانه زنیها درباره ی سانسور متن تنها میتواند در همین حد باقی بماند.»
منوچهر برومندفتنهء طالبان دیشبم موجِ غم گریبان داشت
داغِ دوشینه ام پریشان داشت
یاد می آمدم فغانستان
پیش از این بلبلان خوش خوان داشت
علی آشوری پناهنده این زمان های کش آمده
این در های بسته
این و عد های دروغین “آنسو می برمت “
این زیبایی های شکننده ي هرروزه
این دست های لاغر و پیشانی های به شیار و غم
رنگ باخته
حسن حسامآسمان آبی ست دختران ! رساتر از اذانِ شبکوران؛
سرود زندگی
جاری ست
میان رؤیا و سیلاب ِ طالبانی
سدی ست سخت-بنیاد
از عشق و رزم و فریاد
بهروز داودیبرای دوست
ِنگاه ژرف
یکی
طاووس
بر
خرامیدن خويش
باید
طاهره بارئیمورچه و خط پنجره فردا اول شهریور است
یعنی آغاز پائیز
فرا رسیدن دستهای سرخ و نارنجی
دستهائی که گوئی بریده اند، اما نیستند
دستهای همشه اشاره، همیشه تهدید
دستهای بیل و کلنگ و خاک
بهمن پارسااز آبگینه بِپُرس من اگر شنیده بودم که تو مثل ِ دیگرانی،
به تو دل نمی سِپردَم، نه به لحظه یی ،نه آنی.
به کجا سفر کنم من که به زیر ِ سقف ِ آبی
سخن از تو کس نگوید به اشاره یا نشانی.
اسد سیفتأثیر کودتای ۲۸ مرداد بر ادبیات فارسی شکستهای بزرگ تاریخی همیشه با خود بحرانهای فکری و ارزشی به همراه دارند. جامعه میکوشد خود را بازبیند، به خود بیندیشد و به بازبینی گذشته اجتماعی، فرهنگی خود روی آورد. میخواهد خود را نقد کند و در این راه چون امکان نقد عقلانی به سیاست در جامعه مهیا نیست، در سانسور و خفقان حاکم به رمان اجتماعی کشیده میشود تا بدینوسیله بخشی از نیازهای درونی خویش را پاسخ گفته باشد. جامعه میخواهد به هرحال از ورای ادبیات به خود بنگرد، خود را بیابد، گذشته خود را بکاود، لایههای پنهان و نهفته روانی و فرهنگی خود را نشان دهد، میکوشد زوایای تاریک زندگی را بر خویش عیان سازد، میخواهد در سکون حاکم، پویا باشد.
علی اصغر راشدانلوطی حیدر « هنوز زمستون ازراه نرسیده، یه شبانه روره بارون دم اسبی، یه نفس می باره، گل و شل کوچه ها رهگذر هارو ورداشته. هواگرگ ومیشه، تا تاریک نشده و این کسادی وازجیب خوردن وبدهی بالاآوردن، دخلمونونیاورده، بریم میخونه باغچه ی سنگلج گلوئی ترکنیم، گورپدرفردای نیومده، یه سیبوبندازی بالا، تابیفته روزمین، چلتامعلق میزنه، کسی چی میدونه، شایدفرداروزدیگه ای باشه، بساطوجمع کن، دکونو ببندیم وبریم، آق صفر. »
آبتین آیینه
سوگنامه ی افغانستان
چشمه ی گریه ی اندوه
لرزه ی اندامِهای آن کوه
آوردگاهِ آوارگانِ جُستجوی
سوگنامه ی ریزشِ خُراسان
گوی گودالِ زمان گشته است
شهلا آقاپورآهای سنگ آهای سنگ سنگ
صبوریم تازه کن
قابهای کهنه را کنار می زنم
به گوشواره هایم غنچه نو می آویزم
دختران نگران جهان عزادارند
من نگران شکوفه های دخترانم
س. سیفیعارفنامه و ماجرای مسجد مهمانکش در ابن بابویه شهر ری گورستانی است نه چندان قدیمی که بسیاری از نویسندگان یا مبارزان سیاسی یک قرن اخیر ایران را در آنجا دفن کردهاند. در قسمت شمالی همین گورستان کاشیهای امامزادهای به نام امامزاده هادی خودنمایی میکند. در قسمت غربی همین امامزاده مسجدی را ساختهاند که نام مسجد ماشاءالله را در کاشیهای سردرِ خود به نمایش میگذارد. مردم محلی از پیش خرافهای را برای ساخت این مسجد رواج دادهاند. همین خرافه بعدها به کتابهای تاریخی نیز راه یافتهاست.
مهستی شاهرخی«توهمات کرونایی و طالبانی» کرونا مردم را مانند برگ از درخت زندگی می تکاند و به خاک می اندازد. در ایران، نه دارویی برای مداوا موجود است و نه واکسنی برای پیشگیری. توده مردم بدون سرم، بدون اکسیرن، بدون ماسک در حیاط بیمارستانهای بدون تخت. کرونا با حکومت طالبانی گورستانها را گسترش داده و آباد کرده است. اگر کسی از کرونا جان سالم به در ببرد، تیراندازان طالبانی قلبش یا مغزش را نشانه میروند.
شهریار حاتمیسقوط برای همدردان افغانم از کجای قصه بگویم که شیرین باشد
وقتی که ماجرا همه تلخی ست
به کدام پایان شیرین دل خوش کنم
وقتی که قصه ی تلخی ها
رضا مقصدیدر « کابُل ِ» دل ای ماه!
ای غمگین ترین آه !
امشب، مرا برجانِ بیداران، بباران !.
تا صبحگاهم بشکفَد درچشم خورشید –
امیدِ فردای سپیدم را دلا!
درسینه، بنشان !.
ا. رحمانافغانستانِ تنها و بی دفاع، سپاهِ مرگ، موج برداشته بود
مثلِ موجِ کرونا،
که جان مردمان میهن بلازده ام را
می ستاند
و یا طاعون که پردهِ سیاهِ مرگ
بر پیشانی تاریخ نشانده
|