logo





گلبهار

دوشنبه ۲۱ تير ۱۴۰۰ - ۱۲ ژوييه ۲۰۲۱

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
« گل بانو، وسائلتوجمع کن، توهم بامابیا. »
« کجابیام، خانوم معلم؟ »
« داریم میریم جشن تولدوجشن بازنشستگی آبجی بزرگم. »
« باکی هامیرین، خانوم معلم ؟ »
« باخواهرام، زهره وشهره وغزل میریم. »
« منو واسه چی میخواین ببرین، خانوم معلم؟ »
« « خواهربزرگم دست تنهاست، تورومی بریم که کمک حالش باشی.
« گلبهار، نوه م امروزباهام اومده، مامانش گفته مثل چشمم مواظبش باشم، بچه ی پنج ساله رونمیتونم تنهاش بگذارم، بهتره ازخیربردن من بگذرین، وبالتون میشم، خانوم معلم. »
« دوست دارم گلبهارخوشگل شیرین زبون همیشه بامن باشه، اونم میبریمش. اونجابابچه هاونوه های خواهربزرگم بازی می کنه. »
« خونه ی خواهربزرگت کجاست، خانوم معلم؟ »
« « کنارایستگاه خراباته
« پس به مانزدیکه، خونه ی ماتومیدون دروازه دولابه، خانوم معلم. »
« کارزیاده گل بانو، میخوایم بمونیم، شام بخوریم وپنج خواهرون، بابروبچه ها، تابعدازنصف شب جشن بگیریم، صفحه ی سوسن وآغاسی بگذاریم، گوش بدیم، برقصیم، بگیم وبخندیم. شبم همه مون همونجامی خوابیم.تووگلبهارم کنارمن بخوابین. »
« باچی میخواین برین، همه مون جانمیگیریم که، خانوم معلم؟ »
« ازهمین سرچارراه صفا، یه بنزخطی ۱۸۰یا۲۲۰، دربستی میگیریم، همه می چپیم توش، توایستگاه خرابات، درخونه ی خواهربزرگم پیاده می شیم، گلبهارم روزانوم بشینه، غمت نباشه، گل بانو. »
« « داغتونبینم، اگه تورونداشتم، تاحالاچندتاکفن پوسونده بودم، خانوم معلم.
« تااوقات زهره وشهره وغزل گه مرغی نشده، گلبهارروآماده کن وبیادم درکه داره دیرمیشه، کمترتعریف تعاریف ریخت وپاش کن، گل بانو. »
*
« آبجی، واسه چی کیک یزدی واسه جشن تولدت خریدی؟ می گفتی یه کیک خامه ای دایره ئی شکل می خریدیم ومیاوردیم که بشه شمعاروتوش فروکردوآتیش زد. »
« کیک یزدی بریدن لازم نداره، توهرکدومش یه شمع فرووبعدم فوت میکنم، هرنفریکی درسته ورمیداره ومیخوره، اهن وتلپ بریدنم لازم نداره، بدکردم کارتونو راحت کردم؟ »
« شام واسه مون چی تهیه دیدی، آبجی؟ »
« شماخواهرای کوچیک ترم هستین، غریبه تومون نداریم، یه قابلمه ی گنده گوجه بادمجون واسه تون تهیه دیده م. »
« ازهمون گوجه بادمجونائی که یه بندانگشت روغن روش موج میزنه وخوردن همان ومردن همان؟ »
« خانوم معلم!شوهرتوجمع وجورکن، بازداره باخوش مزگیهاش کاسه کوزه موهم میزنه! »
« خانوم مدیربازنشسته، شوخی کردم، خواستم مهموناکمی بخندن، خودت میدونی که خیلی مخلصتم. »
« بازم شوخی وخوشمزه گی کردی! »
« چی جوری خوشمزه گی کردم که خودم خبرندارم، خانوم مدیربازنشسته؟ »
« خبرنداری؟ هرچی میدونستم یادم رفته، دیگه حتی نمیتونم اسم خودمم بنویسم. »
« جماعت، می شنوین خانوم مدیربازنشسته چی میگه؟ اونوقت به من میگه جوک میگی! »
« شوخی نمی کنم، پاک گرفتارفراموشی شده م، پریروزرفتم بانگ حقوق بگیرم، چکمودادم کارمنده واسه م بنویسه. هاج واج نگام کردو گفت: یه عمرمدیرده تامدرسه بودی، حالامیگی بلدنیستی چک خودتوبنویسی؟ منودست میندازی، خانوم مدیر؟ »
*
« من اگه بعدازصبحانه یه لیوان چای قندپهلوی دبش ننوشم، تالنگ ظهرخمارو
خمیازه کشم واوقاتم گه مرغیه، آبجی. »
« اینم یه لیوان چای تازه دم وازنوک قوری، زهره خانوم کنجکاو فضول باشی.‌«
« انگشترنگین یاقوتی قیمتیتوکه هیچوقت ازانگشتت درنمیاوردی،توانگشتت نمی بینم، همون که نگین یاقوتش رنگ دونه ی اناربودرومیگم، آبجی! »
«‌ دیروزتوآشپزخونه درآوردم گذاشتم روزمیز، نرجس نوه م، ورداشت کردتوشست دستش ودیگه پس نداد، شهره خانوم. »
« یعنی ازدیروزنرفتی سراغش وازش نگرفتی!بچه ی چارپنج ساله عقلش نمیرسه، ممکنه گم کنه، بگذارصداش کنم، ازش بگیر، آبجی! »
« راست میگی، گفتم که، تازگی همه چی روفراموش می کنم. بگذارخودم صداش کنم،تاگمش نکرده، ازش بگیرم، غزل خانوم. نرجس! آهای نرجس! فوری بیااینجا! »
« بله مامان بزرگ، چیکارم داری ؟ »
« انگشترموبده ببینم. »
« دیشب موقع خوابیدن، ازانگشتم درآوردم وگذاشتم زیربالشم که گم نشه. »‌
« خیلی خب، بدوورش داربیار، قربون دخترنازم برم. »
« صبح همه جای زیربالشمووارسی کردم وگشتم، نبود، مامان بزرگ، خیال کردم خواب که بوده م، خودت ورش داشتی. »
« آخرش کارخودتوکردی؟ انگشترگرون قیمت یادگاری وهدیه ی بابابزرگتوبه باددادی! ورپریده ی بلاگرفته؟ »
« خودتوناراحت نکن، همه جارومی گردیم، خونه روزیرورومیکنیم، اززیرزمینم شده، انگشترهدیه ی ازدواجتوپیدامی کنیم، آبجی! »
« اگه پیدانشه، سکته میکنم، هرچارتاخواهرابرین، همه جاروبگردین، من این حرفاحالیم نیست، اززیرسنگم شده بایدپیداش کنین، توانگشتم نباشه، خواب به چشمم نمیاد. »
« تموم سوراخ سمبه های خونه روگشتیم، انگشترانگاریه تیکه نون شده وسگ خورده ش، آبجی. »
« تموم خونه روجاروبکشین، هرسوراخ سمبه ای باشه، جارومیکشدش بیرون. »
« تموم خونه روجاروکشیدیم، انگشترپیدانشدکه نشد، آبجی. »
« « همه مون پول میگذاریم، یه انگشتردیگه واسه ت میخریم، غصه نخورآبجی.
« واسه چی حالیتون نیست شوماخواهرا!اون انگشترهدیه ی ازدواجمه وخیلی گرون قیمته. من انگشترخودمومیخوام. »
« « حتماگل بانوکش رفته.
« تهمت نزن غزل!گل بانو زن زحمت کشیه، یه عمره می شناسمش، پاک دست ترین زنه. »
« توروگل بانوونوه ش گلبهار تعصب بیخودی داری، همچین زن درست وپاک دستیم به نظرنمیرسه، خانوم معلم. »
« کاری نداره، پیرزن الان بایه لاپیرهن، توآشپزخانه صبحانه درست میکنه، تموم لباساش روگل جالباسیه، بیارین، تموم جیباودرزودروزشووارسی کنین وبگردین، زهره خانوم. »
« من قبلاتموم لباساگشتم، چیزی پیدانکردم. »
« شهره خانوم، خیال میکردی اونم مثل خودت، کج دسته؟ ازرورفتی ؟ »
« حتمانوه ش، گلبهارانگشترودزدیده، غریبه ی دیگه ئی توخونه نداریم که. »
« آبجی!ازتوبعیده!گلبهارعینهویه برگ گل میمونه، چیجوری دلت میادبه یه دخترچارپنج ساله تهمت بزنی! »
« خانوم معلم! سینه چاک غریبه ها!چیجوری بااینهمه اطمینان حرف میزنی؟ »
« من به جای توخجالت می کشم، زهره خانوم! گلبهارغیریه پیرهن بلند، هیچ چی توتنش نداره، هیچ جیبیم توپیرهنش نداره، انگشتروکجاش گذاشته! »
« نه، من حتم دارم گلبهارانگشترودزدیده، واسه این که ازدیشت تاحالاکنارنرجس بوده وباهم بازی کردن، دیشبم کنارهم خوابیدن. بیخودواسه چیزی که سردرنمیاری سینه به تنورنزن، مثلاخانوم معلم! »
« شهره خانوم، هزارچهرگی توروکه عالم وآدم میدونه، باتوهیچ بحثی ندارم. اصلاشما، هرچارتاخواهرام، خیلی ازمرحله پرتین، من هیچ بحثی باهاتون ندارم دیگه، الانم گل بانووگلبهاررو ازاینجامی برمشون... »
*
« گل بانو، خودتوآماده کن، میریم جشن تولدخواهرم زهره. »
« دیدی هرچارتاخواهرات پارسال چی افتضاحی راه انداختن، من نمیام،ازخیرش بگذر،خانوم معلم. »
« نه، گل بانو، نبایدتسلیم شیم، امسالم میریم، باگلبهارم میریم که ازروببریم شون، این یه مبارزه ست، بایدادامه بدیم. گلبهارروحاضرش کن تابریم. »
« سلام، تولدت خیلی مبارک، زهره خانومی! »
« به به !خوش اومدی خانوم معلم!بازم دوتاهمدمتوآوردی!یادته! پارسال گلبهار انگشتریاقوت دونه اناریمودزدید، سرموآوردم کنارگوشت که نشنون...»
*
« گل بانو، خودتوآماده کن، میریم جشن تولدخواهرم شهره. »
« دیدی هرچارتاخواهرات پیرارسال چی افتضاحی راه انداختن، من نمیام، ازخیرش بگذرخانوم معلم. »
« نه، گل بانو، نبایدتسلیم شیم، امسالم میریم، باگلبهارم میبریم که ازروببر یمشون، این یه مبارزه ست، بایدادامه بدیم. گلبهارروحاضرش کن تابریم.»
« شهره خانوم ،تولدت مبارک!می بینم خیلی به خودت وررفتی! »
« به به !خوش اومدی خانوم معلم!بازم دوتاهمدمتوآوردی! یادته! پیرارسال گلبهار انگشتریاقوت دونه اناریمودزدید!سرموگذاشتم کنارگوشت که صدامو نشنون.»
*
« گل بانو، خودتوآماده کن، میریم جشن تولدخواهرم غزل. »
دیدی هرچارتاخواهرات پس پیرارسال چی افتضاحی راه انداختن، من نمیام، ازخیرش بگذرخانوم معلم. »
« نه، گل بانو، نبایدتسلیم شیم، امسالم میریم، باگلبهارم میریم که ازرو ببریم شون، این یه مبارزه ست، بایدادامه بدیم. گلبهارروحاضرش کن تابریم.»
« خیلی شیک کردی، غزل خانومی! تولدتوتبریک میگم. »
« به به !خو ش اومدی خانوم معلم!بازم دوتاهمدمتوآوردی! یادته! پس پیرارسال گلبهار انگشتریاقوت دونه اناریمودزدید!یواش گفتم که نشنون...»
« یه معمادارم، خانوم معلم ؟ »
« گوشم باتوست، گل بانو، بگو. »
« اول آبجی بزرگت گفت آنگشترم دزدیده شده، واسه چی هرچارتاخواهرات میگن انگشترم دزدیده شده؟...»


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد