|
|
|
|
من با تو و تو با من
سبدهایِ صبرم پُر شد از صدفهایِ نور دیگر تنها نیستم در گذار از این شبِ هول با من رقصِ نورِ اخترانی که می ریزند گُل واژه هایِ سپید در گذرگاهایِ تردید دیگر تنها نیستم عریانی ی فریادها و باد وُ آفتاب وُ باران نشانم می دهند بیقراری ی یوزپلنگان را در دره یِ خاموش من با تو و تو با من و کبوتری بر شانه هایِ انتظارمان 28/06/2021 رسول کمال این شعر را از این جا بشنوید ***************** آئینه دروغ نمی گوید پاسخ لجن زار شفیعی کدکنی آئینه دروغ نمی گوید چون زُلالِ آب دریا که پرده بر می کشد از رُخسارِ سنگ وُ صدف وُ خرچنگ دروغ نمی گوید آئینه هر چند که چون تو صدها سنگ می زنند بر رُخش تا نبینند حقیقت را فرداییان ندیدی تو آیا مرگ فرزندان این سرزمین را بر پشت بام مدرسه سینه ی سوراخ کردستان را مرگ مختوم وُ توماج و یا بیدادِ فقر سیستان و بلوچستان را یا حتی نه از یارانت از آنها که می شناختی مُثله مُثله سینه ی پُردردِ سیرجانی پوینده و مختاری و فروهر ها را آئینه دروغ نمی گوید باز کن پنجره ی زنگار بسته ی روحت را با توام کربلایی جان آنگاه که اشک ریزان نشسته در سوگِ حسین حجاز بودی آنگاه که می سرودی سوگواره ها برایِ سردار شهیدان شیعه آنگاه که بوسه می زد آخوندکی از جنس اجدادت بر دستت جاری ی خون آبان را دیدی آیا؟ میدانم که میدانی میدانی که دروغ نمی گوید آئینه با اینهمه سنگ زدی تو به هرچه راستی و سپیدی دلم می سوزد برای فردایی که نیستی دیگر باور کن کربلایی جان ماه وُ ستاره می رقصند فردا و نامش را* سرودی می خوانند بر پیشانی آسمان و تو اما خاک میشوی چون خاکستری در لجن زاری که خود سرودی که نیست نشانت از هیچ برای فردای ما * اشاره به جاودان یاد دکتر اسماعیل خویی 06/06/2021 رسول کمال این شعر را از این جا بشنوید نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|
