hasan-hesam03.jpg
حسن حسام

در ماه مه

بعد از گذار سال‌های فراوانِ بادپا
فریادشان هنوز
بر گِرد خاک
می‌پیچد:
کارگران جهان
متحد شوید



nafisi.jpg
مجید نفیسی

چيستان

برای روز جهانی كارگر

ميوه نيستم كه بگندم
يا كالا كه بپوسم.
من، محصولِ كارِ خويشتنم.

مورچه نيستم كه به صف روم
يا كاربافك كه تنها تَنم.
من, آبستنِ جمعِ خويشتنم.



new/atabak-fatholahzadeh1.jpg
اتابک فتح‌اله‌زاده

شعری از نظامی گنجوی علیه روس ها و چینی ها

حالا اگر حکیم نظامی گنجوی سراز قبر بلند کند و ببیند که ایرانیان پس از گذشت هشت قرن همچنان گرفتار روس ها و چینی ها هستند و هر دو کشور می خواهند در کشور ما لانه کنند و برای ما تخم دو زرده بگذارند و افزون براین با شنیدن داستان امیر مقصودلو « تتئلو» خواننده پاپ ایرانی با پنج میلیون هوادار، فکر می کنید به چه حال و روزی می افتاد. چه می دانم شاید حکیم نظامی با این جوان عکس یادگاری بگیرد و از او بخواهد برای تجدید چاپ کتابش چند سطری بنویسد .



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

مادر

مادر

کالسکه بچه
جلویش

بچه یک ساله اش
روی سینه
بسته



ا. رحمان

با دهان‌های پر از شکوفه

برهنه و زلال،
از آسمان می باری
باران!
در تبسم جنگل،
چه بی دریغ بخشنده ای
که زمین از سخاوت تو،
جان تازه می گیرد؛



خدامراد فولادی

با گرامیداشت ِ روز ِ جهانی ِ کارگر

آقای دارسی خوش آمدی!
خوش آمدی آقای دارسی
به سرزمین ِ ایل ها و عشایر
صنعت آوردی و پول
همراه ِ کار و سرمایه
تضادهای ِ خاص ِ این دوران
پل های ارتباطی ِ



shahab-taherzade.jpg
شهاب طاهرزاده

ایرانیان

پنج هزار سال جنگ و کینه و خودرایی
از پیشینان نکرد بر من آزاده سیمایی

بر آن شدم که نزنم قدم در ره ایرانیان
مگر می شد تمشک باشد و من انتخاب جدایی ؟



Reza-Maghsadi03.jpg
رضا مقصدی

ای بوی تو در هر غزل ِ سعدی وُ «سایه»


گُلدسته ی دل ، هستی وُ گُلبوسه ی گیلاس
من با تو چنانم که چمن ، با نم ِ باران .
با چشم تو هر آینه ، با آینه هایم.
در باز کن ! ای صبحدم ِ تازه ی گیلان !




new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

دیزی

هر سه نفر یک سال واندی پیش باهم تو وزارتخانه استخدام شده بودیم.عباس خوش تیپ (بیست ساله ای بالا بلند و به معنی واقع خوشگل آذری) تمام کلوپ های شبانه را کف دستش داشت.استاد و راهنمای شب زنده داری همان بود.برعکس حسین، خپله، اما آقابود. تمام قهوه خانه ها،چلوکبابی ها و غذاخوریهای درجه یک را حفظ بود. هر سه نفر بعد از کار اداری پاره وقت درس می خواندیم. تو گروه فرهنگی خوارزمی همکلاس بودیم. تا ساعت پنج اضافه کاری می کردیم، بعد میرفتیم سر کلاس.



new/shahla-aghapour-9.jpg
شهلا آقاپور

دیداری در جنگل

آهای پرنده ی اسیر درلانه
خسته از زندانبان خویش

بیا به دیدارم
دیداری در جنگل




asad-seif.jpg
اسد سیف

زنی گُم‌شده در تاریخ

(نگاهی کوتاه به زندگی اشپیل‌راین، نخستین زن روانکاو در جهان)

زابینا در سال ۱۹۱۱ به عنوان نخستین زن روانکاو در جهان، در شهر زوریخ کار خویش آغاز می‌کند. در زمان دانشجویی تحقیقاتی در باره شیزوفرنی انجام داده بود. مدتی نیز در مونیخ و وین مشغول به کار شد. در مونیخ تاریخ هنر تحصیل کرد و آموزش موسیقی خود را ادامه داد. در وین همکار فروید شد و در "نشست چهارشنبه‌ها" که عده‌ای از روانکاوان هر هفته در مطب فروید دورهم جمع می‌شدند و تبادل تجربه می‌کردند، شرکت کرد و سرانجام به عنوان نخستین زن به عضویت "اتحادیه روانکاوان وین" درآمد. شرکت در چندین کنفرانس جهانی و ارایه تزهایی چند، بر شهرت او افزود. در ۲۵ سالگی روانکاوی برجسته و محققی صاحب‌نظر بود که آثارش در معتبرترین نشریات غرب منتشر می‌شد و در کنار فروید و یونگ و آدلر و دیگران به عنوان یک تئوریسین اعتباری ویژه داشت.




new/Azadaran-Bayal1.jpg
س. سیفی

ساعدی و عزاداران بیل (قسمت چهارم)

خودبیگانگی یا استحاله‌ی روانی انسان‌ها جدای از داستان گاوِ مش حسن، در روایت داستان موسرخه نیز پیش می‌آید. در آنجا هم خواننده با حیوانی تک‌ساختی روبه‌رو می‌شود که ظاهرش آمیزه‌ای از موش و انسان را به نمایش می‌گذاشت. ولی برای این حیوان نوظهور هم همانند مش حسن، پایانی ناخوش رقم خورد. چون روستاییان همراه با قتل این حیوان، به ظاهر خود را از دام بلای پیش آمده وارهاندند. همچنان که مرگ مش حسن آرامشی تصنعی و موقت را به مردمان روستا بازگرداند.



new/raboubi1.jpg
اسد سیف

به یاد محمد ربوبی در چهارمین سال درگذشت او

ربوبی زاده مشهد بود. پزشکی خواند اما عاشق فلسفه و ادبیات باقی ماند. محمد ربوبی قبل از انقلاب به آلمان آمد و در شهر ماینس ساکن شد. او از فعالین کنفدراسیون و هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و همچنین از فعالین کانون نویسندگان ایران “در تبعید” بود و در راه تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم ، علیه سانسور و حکومت اسلامی سانسورگر پیگیر و جانانه تلاش و مبارزه می کرد. وی چندین سال دبیر انجمن قلم ایران در تبعید بود و به نمایندگی این انجمن در جلسه های انجمن جهانی قلم شرکت می کرد.



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

عیدِ تعطیلِ پاک

یک شهر تعطیل و ولی
تعطیلی ندارد
کار ما دو نفر
من و این پرنده خوشخوان
که بر تک بالادرختِ این پارک
لانه دارد.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

بر صفحه ی شطرنج

باغچه ها تشنه
گلها نیمه جان وُ پژمرده
مردمان
در صف‌های طولانی
برای هیچ
از دور دستها



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

بدمست*

زمان زمانۀ حسرت
زمانه قاتل ِ عشق
بگو به قحط ِ صداقت،
بغل بغل گل ِ دوستی از چه آوردی؟
نفس نفس نگرانم که شیشۀ دل را
به سنگ ِ بازی ِ دزدانۀ که آوردی؟



new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

سه خواهر

« به شما دوتام میشه گفت خواهر؟ »
« مادوتاخواهر، که توم سومیش باشی، چه مونه ؟ »
« کلمه خواهرو با زبونتون آلوده نکنین، قباحت داره. »
« رفتی، بعد اینهمه مدت، بااینهمه توپ و تشر اومدی مثلایه سربه خواهرای بزرگترت بزنی؟ انگارتموم عالم وآدموبهت بدهکاریم، نکنه تواینهمه سال غیبت کبرا، خیالاتی شدی وماخبرنداریم. »



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

نور جادوئی رامبراند، در روز های کرو نائی!

بیاد نقاشی های رامبراند می افتم نقاشی هائی از ترکیب صدها رنگ باسایه روشن هائی مختص به خود.گوشه هائی تاریک، سیماهای قرار گرفته در سایه، اما درست همان زمان که در این سایه های محو گم میشوی، نوری جادوئی نوری زرد که نشانی از روشنی وگرمی آفتاب دارد از گوشه ای بدرون می خزد تصویر جان می گیرد وامید به روشنی از دل تاریکی جوانه می زند. تفاوتی نمی کند این نور جادوئی می تواند در کلاه خود افسری در تابلوی گردش شبانه جا خوش کند، یا بر شمشیر جنگآوران "باناوائی" ها بتابد و یا در آخرین سایه روش آفتاب در منظره یک رود و یک دهکده در غروب که بشارت صبحی روشن را با خود دارد متجلی شود.



GilAvaei2.jpg
گیل آوایی

صدای پرنده

خسته شده ام. در وُ دیوار خانه برایم شکلک در می آورند. گاه چنان می شود که حس می کنم دارند خفه ام می کنند. باید از این حال و هوای خانه ماندن، کارنتین، کرونا و این همه نبایدها در بروم. راه می افتم. هوا گرم است. باد ملایمی می وزد. درختان سبزای کم رنگی از برگهای بهاری را به دست باد داده اند. انبوه جنگلیِ درختان گویی رقصِ کرشمه واری را آغازیده اند. هنوز از شلوغیهای محل دور نشده ام که رادیو کوچک همراه را در می آورم.



احمد میرزا

گذری و نظری در بازاره مکاره« دیجیتال»

روزگار بیکاری و خانه نشینی اجباری؛ با وجود رنجی که می بریم از وضع بحرانی و مرگبار در ایران و جهان؛ فرصت پرسه گردی در فضای مجازی را برای کنجکاوان بیشتر کرده است. در این حالت است که آدمی سر از راسته هایی در می آورد که به بازار مکاره «پر ز طرار»می ماند تا «اَگورا» یی که جای دلیل آوری و فلسفیدن بوده است.در این بازار کالا حرف و سخنی است که از سوی «خودسخنان بی دلیل»عرضه می شود؛ و همین مخاطب آگاه به مضمون بحث را به واکنش وا می‌دارد.آخرین نمونه از این دست صحنه یی بود که گرداننده اش آغاز گفتگو با «یک متفکر برجسته و بی نظیر در تاریخ معاصر کشور ما»را اعلام می کرد.



new/Maxim-Gorki1.jpg
ماکسیم گورکی

انسانی زاده می‌شود

برگردان ناصر مؤذن

این داستان بار نخست در مجله زاوتی (وعده‌ها) در ۱۹۱۲ به‌چاپ رسید. این داستان جزو داستان‌های زیست‌نامه‌نگارانه گورکی است. گورکی در ۱۸۹۲ همراه جمعیتی قحطی‌زده در ساختن جاده سوخوم- نوووروسیسک کار می‌کرد. پس از اینکه کار به‌پایان رسید در راه خود به اوچمچیری قابلگی کرد. گورکی در سال ۱۹۲۷ به‌خاطر می‌آورد: "زایاندن یک انسان؟ آری، درحقیقت چنین روزی داشتم. ... "



Marzieh-Sh02.jpg
مرضیه شاه بزاز

گایا

به یادگار بنویسید
نفسهای بلند وسرخوشِ زمین
آرامش آبی
ماهیان ….
ماهیان سرزنده
ریه های فراخ نهنگ سفید



new/m-shahrokhi03.jpg
مهستی شاهرخی

هذیان های کرونازده (۳)

راستش را بگو هیچ حدس میزدی چنین روزی را به چشم ببینی؟
روزی ترا در خانه خودت حبس کنند و جرآت نکنی پایت را از خانه بیرون بگذاری؟
از سلاحِ بیولوژیک حرف می زنند و کُره زمین آلوده این ویروس است.
سناریوهای سیاسی گاه مانند نمایش یا فیلمی است که فقط باید خاموش ماند و تا پایان تماشایش کرد و هیچ نگفت.



بهمن پارسا

دیداری دو باره

کودک خردسالی بود که پدرش را اعدام کردند، مثل خیلی پدر و مادر های دیگری که طعمه ی جنون ماشین آدمکشی حکومت خون وجنون شدند. آقا دایی مرد و مردانه او و مادر و خواهرش را سرپرستی کرد. مدرسه را تمام کرده بود که آقا دایی وی را برای ادامه ی تحصیل و بقول خودش زندگی در فضایی آزاد و بهتر به هر زحمتی بود راهی خارج از کشور کرد. رامین وقتی باینجا رسید 21 ساله بود. تمام سرمایه اش امید و بود همّت و مقداری دلار تا با توّسل به آنها به خواسته هایش جامه ی عمل بپوشاند.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

Venceremos *

عشق در عصر کرونا
نبرد با تاریکی ست.
انسان بر آن پیروز شود.
حمله پنهان به سلامت انسان، ناقل بی علامت.



»  پنجره‌ای به جهان نسیم خاکسار
»  گربه در باران
»  زن در ریگ روان
»  اتحاد
»  کام‌جویی سوژه‌ی شکست‌خورده
»  زمین خالی
»  I'm not a strong man As you said
»  یادداشت‌های قرنطینه
»  ملاقاتی
»  همین لحظه زندگی کنیم
»  توفان فرو خواهد نشست
»  این تازه اول کار است
»  شیر اندر بادیه
»  دختر
»  درود بر شکوفه ها در سال ۲۰۲۰
»  ساعدی و عزاداران بیل (قسمت سوم)
»  تاریخ حقوق ایران
»  سه شنبه ها با موری (۲)
»  کلاغان بهنگام کرونا
»  گورستانی در مالمو با گوری کوچک
»  زشت و زیبائی
»  در بارۀ وام‌واژۀ اِستِه‌تیک
»  پایتخت
»  آقای فرازی
»  پَدیده ی کُرونا!
»  دیو ویروس کرونا
»  این رنج به گنجینه ای می رسد؟
»  سه شنبه‌ها باموری
»  درنگی بر مرگ صادق و فرهنگ هدایت
»  بهار مرگبار
»  راز آشکارا
»  قلبم را به تو خواهم داد
»  در برابر آئینه
»  زمین مه آ لود
»  جنازه آدم
»  برای فرزندم
»  سیمایِ من
»  هذیان های کرونازده (۲)
»  در انتظار نوبت خود
»  اطاق عملیات فنی
»  پایان مهمانی ها
»  یک کتاب مستهجن منتشر شد؟!
»  چند شعر
»  بادام تلخ
»  میان‌بُر