« به شما دوتام میشه گفت خواهر؟ »
« مادوتاخواهر، که توم سومیش باشی، چه مونه ؟ »
« کلمه خواهرو با زبونتون آلوده نکنین، قباحت داره. »
« رفتی، بعد اینهمه مدت، بااینهمه توپ و تشر اومدی مثلایه سربه خواهرای بزرگترت بزنی؟ انگارتموم عالم وآدموبهت بدهکاریم، نکنه تواینهمه سال غیبت کبرا، خیالاتی شدی وماخبرنداریم. »
« یکی تون همون کنارمیزآشپزخونه بشینه ولب وانکنه، همین توکه ادعای بزرگتری میکنی، بامن طرف حرف باش، فرق نمیکنه، هردونفرتون عینهوهمین وسروته یه کرباسین. یکی تونم که حرف بزنه انگارجفتتون حرف زده...»
« نخیر، بازاومده مثل همیشه، پته خونواده روبریزه روآب وآبروریزی کنه. پرچونگی نکن، حرف دلتوبزن وخلاصمون کن. میخوایم بعدازنهارروزتعطیلی، باخیال آسوده، یه چرت بزنیم. حرومش نکن. منظوراصلیتوازاین مثل خروس بی محل اومدن، بگوورفع زحمت کن...»
« اتفاقابعدازشنفتن اونهمه چرت پرت ومزخرف گوئیاوغیبتای تهوع اورتون پشت سرصغیروکبیرآدمای دورونزدیک اطرافتون، این مرتبه اومده م سنگاموباشمادوتا خواهروابکنم، حساباتونوبگذارم کف دستتون، بعدم مثل دوتادندون کرم خورده، بکنم وبندازمتون دوروواسه همیشه برم دنبال کارم. »
« همینجوریه ریزحرفای گنده ترازدهنت نزن. اگه ازاین نسبتای زشتی که به مادادی، چن نمونه شونگی، دونفری خفتتومیگیریم وثابت میکنیم تموم این زشتگوئیالایق ریش خودوشوهرالدنگته...»
« تندنرو، فرصت بده، شب درازه وقلندربیدار، اونقده نمونه اززشتکاریاوزشتگوئیاتون توچنته م دارم که گفتن همه ش یه مثنوی هفتادمن کاغذمیشه...»
« گفتم حرف اضافه نزن، نمونه بده، به قول خودت،عمل زشتو بگو. »
« برادرخدابیامرزمون، که همین چن وقت پیش فوت کرد، واسه تویکی ازیه پدرم بیشترکارکردوازت توآمریکانگهداری کردکه درس بخونی، درسته؟ »
« کی زده زیراین قضبه وگفته نکرده؟ »
« چیزی که توتلفن به اون برادردیگه ی بیسوادترازخودت گفتی، ازصدتافحشم زشتره. »
«مثلاچی گفتم؟ »
« گفتی یکی ازمخالفامون رفت، بریم سراغ بعدی که منظورت منم. »
« کاردنیاروببین به کجاکشیده، این بیسوادمذهبی، به یه لیسانس زبون واستادزبون انگلیسی میگه بیسواد، توتلفن چی گفتم، خبر چینی که حرفای خواهراتوشنود میکنی؟ »
« مثلادبیرزبون، تموم وقت کارت گوش دادن وگزارش کردن حرف دیگرون بوده، خواهرت، شوهروبچه هاشوفروختی، تموم رفتارواعمالشونوواسه ساواک گزارش کردی که یه لقمه جلوت بندازن ولفت ولیس کنی. رفتی ازینگه دنیا شهروندی گرفتی وبرگشتی که ماموریت انجام بدی ؟ ینگه دنیا به آدمائی مثل تو شهروندی که میده، اول باید به شرفشون ، که تویه ذزه شو نداری، قسم بخورن هرجای دنیا که باشن، واسه منافع ینگه دنیا مبارزه کنن، حالام برگشتی که ماموریت محوله روانجام بدی. اون وقتم ریزه خور سواک بودی، واسه نزدیکترینای خونواده ت گزارش نویسی میکردی. نزول خوری کردی وچندتاخونه خریدی، کدوم بیسوادشریف این کارارو میکنه؟ حالاشباکه میخوابی، سرتوبگذارتویه خونه وپاهاتودرازکن تواون یکی خونه ت. تاروزآخرعمرتم نمیخوای دست ازاین دودوزه بازیات ورداری ؟ فکرنمی کنی همین روزامیفتی ریغ رحمتوسرمی کشی؟ بعدم ورثه میخورن وشبای جمعه میان روقبرت میگوزن...»
« مثلاخواهرباشرف!هیچ دشمنی اینجور پته ی ریزه کاریای اسرارخونواده شوروآب نمیریزه وآبروریزی نمیکنه. حالاباشرفی توکامل کن وبفرمااون یکی خواهرمون چی شاه کارائی کرده، البته ازنظرسرکارباشرف. »
« اون یکی خواهرکه خیلی چیپه، حدیثش لایق شرح وتوصیف نیست، باکوپن فروشی، فرش قسطی خریدن ونقدفروختن وخونه شوسمساری وبنگاه معاملاتی کردن، کارشوشروع کرد. بعدم بااشاره چشم وابروش، هرروزصبح شوهرش، شکنجه گرشوهرموسوارتاکسیش میکردومی بردکمیته ضدخرابکاری اعلیحضرت همایونی. حالام رفته بااون یهودیه توینگه دنیاریخته روهم که باواسطه اون، کاراشوپیش ببره وخونه خریدنای جهانی شو عملی کنه. اونهمه لفت ولیس زیرزبونتون مزه کرده، حالام همه تو ن سرسپرده شاه چیای دفن شده توتابوت تاریخ هستین، تو خیال باطل برگردوندن تاریخ به عقب وبازگردوندن کاسه لیسی های گذشته تون هستین، میخواین پاروخرخره ی نزدیکترین کسانتون بگذارین، شب وروزتونودارین یکی میکنین. شتردرخواب بیندپنبه دانه، اونقده عقب مونده وبیسوادین که نمی فهمین تاریخونمیشه به عقب برگردوند ،آب رفته به جوبرنمی گرده... اینانمونه خیلی کوچکی ازپستیاوآدم فروشیای شمادوتاخواهره. بستونه؟ یاپته گذشته ی مشعشع تونوبیشترحلاجی کنم وبریزم روآب؟...»
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد