عسگر آهنین چند شعر چه روزهای بدی
حتی کلاغ هم
برای ساکنان گورستان
آواز نمی خواند
گاهی سکوت
چه وزن سنگینی دارد
بیژن باران مرد ایرلندی نقد فیلم فیلم مرد ایرلندی در ۲۰۱۹، بطول ۳ ساعت و نیم، در رده سنی ۱۷ سال به بالا، با هزینه ۱۴۰ میلیون دلار به بازار آمد. شرکت نتفلیکس آن را با کیفیت "های دف" روی سرور فیلم مشترکین و پرده سینما آورد. در این فیلم ۴ هنرمند نیویورکی یعنی کارگردان مارتین سکورسیزی و بازیگران دنیرو، پاچینو، پشی در رده سنی ۸۰-۷۰ سال هنرنمایی کردند. جوایز جهانی فراوان و ۶ جایزه اسکار برای کارگردان، پشی، پاچینو، فیلمنامه نویس، فیلمبردار، طراح پوشاک برد. اسکار با رای مخفی چند هزار عضو، برده می شود.
علی اصغر راشداناحمدفری سیزده عیدنوروزگذشته بود، هنوزسوزسرماصورت رامی سوزاند. بچه های کلاس ششم بخاری زغال سنگ سوزرا، مثل امامزاده، دوره کرده بودند، هرکدام به کناردستیش سقلمه میزدکه دورتروخودرابه بخاری نزدیکترکند. خرخره کشی وجیغ ودادچهارپنج بچه تخس ناآرام، کلاس راروسرش گرفته بود...
خانوم معلم داخل شدوسرفه کرد. احمدفری دادزد:
« بچه ها، پشت میزای خود!...»
طاهره بارئی
شکوفه ای بر هوش هستی
ویروس ها به شقیقه شهر شلیک کرده اند
آهک نمناک جاری است
از مخیّلۀ محزون رهگذران
و پیکره ی سنگین استیصال فرو می افتد
لقمان تدین نژادمکاشفه اَنتَری که از کنار جدول به دنبال مرد بلندقد لاغراندام میرفت بیشتر ناچار و اسیر و بیاراده مینمود تا خندهآور. مَشتی سیهچرده در کت قهوهیی رنگ کهنه و شلوار گشاد بدقواره شانه به شانهی جمعیت میلیونیِ سطح خیابان میرفت، زنجیر نازکِ دور گردن اَنتَر را بدست گرفته و او را به دنبال خود میکشید. مردم به اَنتَر که میرسیدند بدون استثنا به قیافه و حرکات و پیراهن نیمدار سفید و کراوات کهنه و شلوار شلخته و طرز راه رفتن او میخندیدند. اینجا و آنجا یک نفر چیزی از اَنتَر نشان بغل دستیِ خود میداد، باهم چیزی میگفتند، و باهم میزدند زیر خنده.
مجید نفیسیخانهپا به گلها آب ندادم.
به قناریها دانه ندادم.
هی شکلات خوردم
تا دلم را زد.
مرضیه شاه بزازشگفتی رنگها پیراهنِ سفید بلندش، با تورهای زرین و صورتی، اینبار فاخر، و اما مُدِ یک قرن پیش. در پس زمینه ی درختِ بلند، کشتزاری را طراحی کرده بود با گلهای سفیدِ پنبه، و چند کلاغ بر فراز مزرعه. برای اولین بار لنیشا را در دلم تحسین کردم، کشتزار آنچنان هنرمندانه بود که حال و هوای یک مزرعه ی واقعی پنبه را در یک ایالت جنوبی در بیننده ایجاد می کرد. این قسمت از برنامه و طراحی را با ما در میان نگذاشته بود.
محمد احمدیان(امان)و بخاطر صلیبم را
خود
برشانه هایم حمل می کنم
با لبخندی بر لبانم
طاهره بارئیصندوقها می نشینند لب مرداب لبۀ بام ها به اشغال نظامیان درآمده
کفتر بازان نقش بر زمین مانده اند
سایه هائی بلند
که چون قطار فشنگ می لرزند
و گوئی کاکتوس بیابانند
در جستجوی نشان و ستاره
آسمان های خیالی را با تیر میزنند
مهستی شاهرخیسقوط یک کبوتر سفر هوایی برای نوعروسان و دامادان جوان توصیه نمیشود
سفر هوایی برای برای دانشجویان دوره دکترا توصیه نمیشود
سفر هوایی برای دانشمندان جوان مناسب نیست
سفر هوایی در این دوران به هیچ وجه!
اصلاً پرواز کبوتر ممنوع!
رضا مقصدیمیخانه ی مکدّر با لحظه های روشن ِ آبی
ميل اش به دوستی ست .
در واژگان ِ سبز ِ درختی تلخ
تکرار ِآن هِجای بهارين ست.
گيرم خزان، سرود ِ بلند ش را
غمگين وُسرد کرد.
شهاب طاهرزادهعبور از بن بست برخیزید ای جوانان
ای مردان و زنان ایران
اسم شما روی گل ناز است
حرف شما روی دست شماست که پر نیاز است
چشم شما روی شهر پرراز است
علی اصغر راشدانچاپ اولین شعرم بامحمودرفیق ششدانگ بودیم. من که رفتم سربازی، محمودشدسردبیرمجله معروف شهر. سه ماه دوره تعلیماتیم تمام که شد، شدم سربازآشخورکلانتری روبه روی دفترمجله معروف شهر، به سردبیری محمود.
شش ماهی توکلانتری خدمت وظیفه کردم. گاهی، روزهاازکناردرکلانتری، میدیدم که محمود، کیف صندوقچه مانندبه دست، توکت شلوارشانه آویخته ی ازشکل وریخت افتاده وکفشهائی که توپاش زارمیزدند، باسیبیل های نیچه ای تازیرلبهاش آویخته، پربادوبااهن وتلپ، ازطرف دیگرخیابان ردمی شد. سرپست بودم وکناردرکلانتری نگهبانی میدادم، بفهمی نفهمی، سروسیبیلی برام تکان میدادوپله های راه پله ی دفترمجله رابالامیرفت...
رسول کمالسکوت خون در سرخ ترین سکوت خون
میان شرشر بی تاب باران
می بینم
هزار هزار
دهان نیم باز و دستان
مشت شده را
با گل واژه ی عشقشان
هاروکی موراکامی / فیلیپ گابریل با بیتِل ها ترجمه فارسی: گیل آوایی چیزی که در مورد پیر شدن عجیب می دانم این نیست که پیر شده ام. نه این که جوانیم بی آن که درک کنم سپری شده وُ پا به سن گذاشته ام. چیزی که غافلگیرم می کند این است که چطور مردمِ هم نسلِ من پیر شده اند. چطور همۀ آن دخترانِ زیبا و دلربایی که می شناختم حالا چنان پیر شده اند که چندتا نوه هم دارند. حتی کمی اندوه آور است. اگرچه من از این حقیقت هرگز اندوهگین نیستم که من هم به همان صورت پا به سن گذاشته ام.
شفق برای سالگرد اعدام گلسرخی و دانشیان برای مردان تیزخشم که پیکار می کنند، بهاران خجسته باد.
برای او که نگاه نافذش هنوز در یادها زنده است.
چهره دو مرد جسور و محکم و با خشمی توفنده و مشت گره کرده در مقابل دوربین و ژنرال های شاه، راه گشای من بود که یاد بگیرم این خدا نیست که یکی فقیر و آن یکی ثروتمند می شود.
س. سیفیساعدی در عزادارن بیل قهرمانان عزاداران بیل بنا به موقعیتی تعریف میشوند که زندگانی خود را در آن به سر میآورند. در فضای همین موقعیتها است که مرگ و میرایی به سراغشان میشتابد. اما این قهرمانان هرگز نمیتوانند در موقعیتهایی که به سر میبرند تغییری کارساز به وجود آورند. آنان همراه با پذیرش جبر اجتماعی یا جیر طبیعی به ناتوانی خود در تغییر، آگاهی و وقوف کامل دارند. چنانکه در خصوص نفی و طرد وضع موجود، هیچ تلاشی نمیکنند. انتقاد نویسندهی عزاداران بیل هم به همین انفعال اجتماعی بیلیها بازمیگردد که خیلی راحت نظم ناصواب تحمیلی را میپذیرند و توانِ هرچند نسبی خود را جهت گریز از آن به کار نمیبندند.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )دیدار معنوی مثنوی
جان جهش (۱) عرفان در کلی ترین تعریفش شناخت شهودی و تمام عیار موضوع شناسایی ست. شناختی سریع، بدون مقدمه چینی های عقل منطقی." آفتاب آمد دلیل ِ آفتاب..... " تصوف یا پشمینه پوشی طریق عملی اتصال با میدآ هستی ست . تصوف در ابتدای پیدایش خویش با زهد ورزی آغاز شد و با آموزه های تارکان دنیای مسیحی درآمیخت. بعدها بتدریج خشن پوشی وگرسنگی و فقر در آن تعدیل شد و بامهر ورزوی و اخلاص در عمل به نوعی از عشق تبدیل شد و همسایۀ عرفان گردید.
ا. رحمانو سیاهی آخرین روزنه را می بلعد بار دیگر ،
پرده نمایش بالا می رود
و بازیگران صحنه های مضحک
باز می گردند ،
این بار ابهامی نیست
این شب است که سخن
می گوید
تصاویر متناقض « چه تصویرقشنگی !...»
« سپاس. »
« اماازتم داستانک به مرگ آلوده ت خوشم نیامد. »
« چراخوشت نیامد؟ »
« اخیراتونقاشی ها، شعرهاوداستانک های هرازگاهیت، خیلی ازتم های مرگ اندیشانه استفاده میکنی. »
« کجاش ایرادداره، مقداری ازاشکلات این سنخ کارهام رابگو. اگرخلق ووقتت اجازه میده ! »
طاهره بارئینانوای شهر باد همه به میدان جنگ رفته اند
یکی ژنده پوش
دیگری دشنه در دست
یکی تازه آمده از پیش ِآرایشگر
بوی تند موادی شده
که بر او خوابانده اند
رسول کمالنه برای سفره های خالی
و
کودکان کار
برای کوله برها
با سنگینی ه بار درد بر گرده ها
و
خونشان بر پنجه های خیانت
بیژن باران استعاره ساختاری در شعر فروغ فروغ استاد استعاره ساختاری است که با استعاره سطری درخشانتر می شود- مانند نیما، اخوان، شاملو. شاعران سترگ از پس استعارات ساختاری در اشعارشان بر می آیند. شاعران دیگر استعارات خطی/ سطری بکار می برند که فضای شعری را ملموس کند. استعاره ساختاری ارزش نقد زیباشناسانه و هنری داشته؛ تا داوری کوتاه، گذرا در باره ادراک کل شعر بدهد. چند استعاره خطی واشکافی شده؛ سپس نمونه های استعاره ساختاری در شعر فروغ می آیند.
پرویز ناتل خانلری عقاب گشت غمناک دل و جان عقاب
چو از او دور شد ایام شباب
دید کِش دور به انجام رسید
آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل برگیرد
نیلوفر شیدمهرمصادره کنندگان و غاصبان مصاره کنندگان مال مردم
غاصبان جان مردم
مصاره کنندگان شادی مردم
غاصبان عزای مردم
مصاره کنندگان روح مردم
غاصبان روان مردم
|