ميوه نيستم كه بگندم
يا كالا كه بپوسم.
من، محصولِ كارِ خويشتنم.
مورچه نيستم كه به صف روم
يا كاربافك كه تنها تَنم.
من, آبستنِ جمعِ خويشتنم.
با اين همه, در محرابهای پول
بر بتِ وارونهی خويش نماز ميگزارم
و در بازارهای كالا به زنبيل ميكشم
از پارههای تنِ گرمِ خود.
حالا بگو كه كيستم
زنده يا مرده به چيستم؟
اين چيستانيست ساده و سمج
از پايی كرسيِ شبِ يلدا.
آيا كار، نفرينِ آفرينندهی من است*
يا داستانِ آفرينشم؟
چهارم ژانويه هزارونهصدوهشتادوشش
* تورات، سِفر پيدايش 3:17-19
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد