چکاوکها میخوانند.
کبوترها مینالند.
پس کلاغان کجایند؟
هر بامداد پیش از کرونا
وقتی از کوچه به خیابان میپیچیدم
کلاغی جار میزد:
"آمد! آمد!
با عصای سفیدش آمد!"
و چون به بولوار میرسیدم
که چونان چارباغ اصفهان
درختانی کهن دارد
کلاغان را میدیدم که همنوا
آهنگ "مرغ آتش" را مینوازند.
کلاغان باهوشند.
آنها دریافتهاند
که خیابانها خالیاند
ماشینها خاموشند
و دکانها بستهاند.
پس برای شور
از شهر رفتهاند.
مهراس!
جای آنها را
کرکسها نخواهند گرفت.
پنجم آوریل دوهزاروبیست
