محمد احمدیان «از حالتش» و «نشانه ها» هنگام رفتن پایش را با خود می کشد
و سرش در دوسطح بالا و پایین نوسان می کند
از حالتش این احساس را پیدا می کنم
که از دو پای سالم برخوردار است
در سرش.
بیژن باران ۲۹سال
آیا ۲۹ سال آزگار گذشت؟
بنظر میرسد دیروز بود.
با ۳ دهه کسوف،
تمیز زمان کدر شده.
نسل سوم- کودکان در باغ میخندند
بازی میکنند
هر روز قد میکشند
آنها راه خود را مییابند.
میدانم که تو این ندیدگان را دوست داری.
ه. لیله کوهیمن وُ پچ پچه های ذهن برای خانم گوگوش که ادیت پیاف ایران است. اگرصدا و ترانه باعث ماندگاری نام «ادیت پیاف» در فرانسه شد. بیگمان صدای «گوگوش» و ترانههای ماندگار شاعران و ترانه سُرایان خوش ذوق کشورمان «گوگوش» را، هم ردیف «ادیت پیاف» فرانسوی در ایران و کشورهای فارسی زبان نموده است.
مطلب «من وُ پچ پچههای ذهن» را فوریه سال ۲۰۰۸ میلادی بیاد خانم پیاف نوشته بودم با این یاد آوری دوباره از پیاف بزرگ، خواستم ادای دینی به خانم گوگوش که به گمان من ادیت پیاف ایران است. کرده باشم.
علی رضا جباریهستی ّ ونیستی دو خدا دارد
صد روز و بیست روز گذشته ست
مانده ست نک هنوز
چنگال خونفشان خدای ِ مرگ
بر گرد ِ گردنت
محمود کویربیا تا بخندیم
چو گل های اردی بهشت فرهنگ ما، روی به جشن و شادمانی داشته و مرگ اندیشی و موی کندن و مویه کردن را خوش نداشته است. از همین روی در پیوند با طبیعت و آدمی، بساط شادمانی گسترده و جهان را به رقص و موسیقی و شادخواری می آراسته است.ما ستایشگران شادی و شادکامی بوده ایم. ارزشهای والای انسانی را که نیاکان ما به ما سپرده اند پاس داریم.
انتونیو فلان (نویسنده معاصراطریشی ) « امتیاز ترجمه » ترجمه علی اصغرراشدان خیلی پیش به ناشرآثار موسیقیدان آمریکائی لوودان وینرایت تری نوشته بودم که امتیاز ترجمه برخی ازاشعارلیریکش را به گویش وینی بگیرم. تقریبا ازدریافت جواب ناامید شده بودم که وینرایت خودش بهم زنگ زدوتوضیح داد درنظرداردکاروکاسبی راجمع کندوچند روزی تعطیلیش را تو وین بگذراند. می توانستیم درباره همه چیز حرف بزنیم. پیشنهاد کرد بروم فرودگاه دنبالش.
رضا بایگانمیانه ی بودنم میانه ی خورشید و دیوار
پای بر جاده ای ناهموار
و بر پا کفشی ازجنس کتان ،
برنگ سفید .
شهاب طاهرزاده! زخمتکشان را نان بده
چه حالتی ست
در من
که جهان را اینگونه می بینم
صنوبر و علف
! یکی بالا و دیگری پایین
یوسف صدیق (گیلراد)قندان عشق من
هدیه ی تولدت، امسال
قندانی ست
که برایت پست کرده ام
محمد بینش (م ــ زیبا روز )تجربۀ عرفانی گروهی از دوستداران مولانا با بزرگداشت وی در یکی از مراکز فرهنگی شهر هانور در آلمان به پیشباز فرارسیدن نوروز سال 1392 رفتند . این برنامه شامل سخنرانی نویسنده این سطور و اجرای موسیقی افغانی و خواندن غزلیاتی از دیوان کبیر بود . موضوع سخنرانی روی"دیدار معانی عرفانی " با چشم بصیرت و تامل در آن ها و بررسی چنین شیوه ای در حکایت "دژ هش ربا" دور می زد ؛ سپس داستان "پیرچنگی" از دفتر اول مثنوی مورد بررسی قرار گرفت .
فرشته سخائیشام با کارولین
چگونه رمانی است؟ شاید " رمان شام با کارولین" رمان جانانه ای نباشد، یا شاید هم بسیار رمان خواندنی جالبی باشد، اما می دانم، یعنی دریافتم که رمان بسیار پر کششی است و می دانم خواندنش خسته نمی کند.
نثرش شعر گونه است و واژه های گرم و زیبائی برای بیان مقصود دارد. همان تکه کوچکی که از متن کتاب را بر پشت جلد نشانده اند نمایاننده صحت نظر من است.
برزین آذرمهرای رنگینترینِ گلها ! تا آن روز که آفتاب
به خانه
درآید !
دریا
شقایقِِ سوزان
بر دشتِ موج ها
برو یاند !
عباس شکریادبیات نروژ - بخش دوم ترجمه و تألیف نروژ در سدهٔ پانردهم تحت تأثیر سبک هنری باروک بوده است. در این دوران برای کلیسا مهم این نبود که مردم باید باورمند باشند، مهم این بود که باید باوری درست داشته باشند. به همین خاطر هم باروک در نروژ تحت تأثیر و نفوذ شدید خطابه بود. سبک موجود در دوران باروک سرشار است از شکوه و عظمت بیجا. در این معنا منظور اصلی متقاعد کردن دیگران با اغراق بوده است. بنابراین ما شاهد سبک پر طمطراقی هستیم که شعر نام گرفته است.
مرضیه شاه بزازبر باد رفته ای بی کوله ای بر پشت
بی قله ای در پیش
مژه های پرپشتت
غبار هیچ جهانی را نمی روبند
محمد احمدیانمن به همان اندازه آسیب پذیرم، که تو هستی من به همان اندازه یک ایرانی هستم، که یک آلمانی هستم. من به همان اندازه یک آلمانی هستم، که یک هلندی هستم. من به همان اندازه یک هلندی هستم، که یک آفریقایی هستم. من به همان اندازه یک آفریقایی هستم، که یک آمریکایی هستم. من به همان اندازه یک آمریکایی هستم، که یک عرب هستم. من به همان اندازه یک عرب هستم، که یک ژاپنی هستم. من به همان اندازه یک ژاپنی هستم، که یک هندی هستم.
عباس سماکارشوخی
بچه ها
زندگی و قانون را به بازی می گیرند
و آن که پیر است
اسیر بازی بچه گانۀ دیرینه کثیفی ست
که به آنش خو داده اند
بچه ها هم مثل او عادت می کنند
افسانه خاکپورانتخوابات
رأ ی برای فرو رفتن به خواب
خوش خواب، خوش بخواب
سراسیمه برو به پای انتخواب
رأ ی بده بعدأ بخواب
کجاست انتهای خواب
رضا بایگانمیانهٔ بودنم میانهٔ خورشید و دیوار
پای بر جادهای ناهموار
و بر پا کفشی ازجنس کتان،
برنگ سفید.
رضا بی شتابشکسته دلان
به برهنگان وُ گرسنگانِ بی فصل
که انباشته اند خشمِ خویش را در مُشت ها
در چین وُ چروکِ پیشانیِ درخشانشان
کز پسِ صاعقۀ عصیان
مغرور وُ تندبار می بارند
کامروز حسنیتا تو را دارم روزهای بهاریم سبز است همین دیروز بود
که
رفته بودم در خلوتگاه خودم
تا
در لابلای نوشته های عزیزم نامت را پیدا کنم ،
ولی نامت نبود؟!
آرنولد زوایک « کونگ در دریاکنار » ترجمه علی اصغرراشدان کونگ توساحل که میدوید،اولین نگاه براقش را به دریا که مثل قوسی سفید درطول کناره غارپیچیده بود،انداخت.باشوق افراطی و باصدائی بلند پارس کرد. امواج آبی مایل به سفیدبارهااوج گرفتندو براو کوبیده شدند.پرت کردنش را تو آب قدغن کردند. دستوری پرطول وتفصیل بود برای یک سگ شکاری «ایردال ترییر»بارنگ موی قهوه ای سیمی و پاهای پشمالوی جلو.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)آقای روشنفکر دینی آقای روشنفکر دینی
تا چند در حالِ جنینی؟
چون سختگیرانِ تعصب
مُهرِ تدیّن بر جبینی !
کی می دَری آن کیسه ات را
تا خارج از خود را ببینی ؟
عباس شکریادبیات نروژ - بخش اول ترجمه و تألیف هنر و ادبیات مرز نمیشناسد و نیازی به زبان مشترک هم ندارد. نقاشی، رقص، مجسمهسازی، موسیقی و... میتوانند انسان را به وجد آورند و حیرت. اما این وجد و حیرت در صورتی رخ میدهد که امکان دسترسی به هنر و ادبیات سرزمینهای دیگر وجود داشته باشد. این آشنایی برای ما ایرانیها که اکنون بیش از سه دهه از زندگی در مهاجرت برخی از ما میگذرد، با کمی تلاش و نوشتار در مورد کشورهای میزبانمان، میسر خواهد بود و شناختمان را از بنمایهٔ ادبیات و هنر این کشورها بیشتر خواهد کرد.
یوسف صدیق (گیلراد)معتاد بنده ی تکرار و
برده ی تحقیر
دستان لرزانش را
به هم میمالد مرد معتاد
و در خم کوچه
.چشمانش را میبندد
مجید صدقیتقدس در سایه ی تردید نمایش اقتباس جدیدی از رمان مشهور (راهبه) نوشتهٔ دونی دیدرو نویسنده معروف فرانسوی بر روی پرده سینماهای فرانسه بار دیگر موضوع رسواییهای جنسی در کلیساها را سرزبانها انداخته است و جالب آنکه آغاز نمایش این فیلم در فرانسه مصادف با انتخاب پاپ جدید بود. دیدرو این کتاب را حدود سال ۱۷۸۰ نوشت ودر سال ۱۷۹۶ برای نخستین بار درپاریس منتشرشد.
|