محمد جلالی چیمه (م. سحر) خیامیات و چند رباعی دیگر
از غدر زمانه، هردم افزون گرییم
بر حال وطن، با دلِ محزون گرییم
زینگونه که اهل دین به هستیمان تاخت
نشگفت ز حال ما اگر خون گرییم
رضا بی شتابخانه به دوشانِ عشق پیشکشِ روزِ عاشقان گُل چه فرستم به گُل، تا تو گُلی گُل فشان
رسمِ سخن تازه کُن، تا بدرخشد جهان
جان ز تو زیبا شود تا تو برآیی چو ماه
خانه به دوشانِ عشق در پیِ تو هر زمان
محمدعلی اصفهانیشماره های با وقار جديد
تک سرفه های مسلول
ميان جهيزيه و بانک رهنی
شماره های با وقار جديدند
جديدتر از روم قديم.
علی آلنگ"ما زنده گان" با مردگان زیستیم و ما
زیستن را
از هزار مرده هزاران ساله آموختیم!
تا مبادا خیل کبوتران مشتاق،
بر بام بیشماران شوقمان انتظار
فرود آیند!
بیژن باران تولد تو تو ماندگاری
نه با یادگاری
با زندگیات.
بیاد زادروزت.
روزی نمیگذرد
که دلتنگ تو نباشیم.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )دیدار مثنوی در «دژ هش ربا» - پخش نخست اکنون با کمال صراحت و از روی صدق و صفا، منصفانه اعلام میکنم هنوز در اول قدم فرومانده ، و به سِرّی از اسرار ِ کلام ِ مولانا نرسیدهام و درین مکتب آن نوآموز را مانم، که در شناخت حروف الفبا بازمانده و گامی فراتر ننهاده است....» بدیع الزّمان فروزانفر این سخن را پژوهندهای اعلام میکند که بدون تردید بیشترین حق را بر گردن خوانندگان ِ معاصر سرودههای مولانا دارد.
همنشین بهارکلام بی صدای برف
Silent Snow کودک بودم و یک روز برفی وقتی از مدرسه باز میگشتم کنار یک جویبار زمین خوردم. یخها شکستند و با گیوههایم افتادم در آب سرد. نمیتوانستم خودم را از زیر یخها بیرون بیآورم. از سرما گریه میکردم و نمیدانستم چه کنم. پیرمرد مهربانی به یاریام شتافت، مرا بغل کرد و به در خانهامان رساند. مادرم سراسیمه و گریان هیزم آورد و آتش روشن کرد. ابتدا میگریست اما، با گرم شدن من شادی به چهرهاش بازگشت.
ابوالفضل محققیدالانهای زندگی من از قصههای زیادی که در کودکی شنیده بودم میگفتم. آقا رضا عاشق قصهای بود بنام قنبر و آرزو. داستان دلدادگی دختر پادشاه به پسر وزیر که با مخالفت مادر دختر همراه بود. قصهای بسیار قدیمی که بخش زیادی از آنرا شعر تشکیل میداد. آقا رضا که اصلاً ترک زبان بود قسمت آخر داستان را بسیار دوست داشت. چندبار خواهش کرد شعرهای آخر را برایش بخوانم. جائی که آرزو را به کس دیگری دادهاند و شب عروسیاش است و قنبر در لباسی ناشناس آمده افسار اسب عروس را گرفته است. چنان از خود بیخود است که متوجه نیست اسب پای او را لگد کرده و کفشش پر از خون است.
س. سیفیاز «جنگلِ» جزنی تا جنگل سیاهکل۱ در تابلوی جنگل هنرمند حماسهٔ جنگل را تحسین مینماید و بر جایگاه تاریخی آن برای مردمان فلات پای میفشارد چون بنا به گزارههای تاریخینمیتوان آنچه را که در جنگل اتفاق افتاد امری تصادفی به شمار آورد. زیرا الیگارشی انگلمآبانه رژیم شاه در همسویی و پیوند با سوداگری مالی- نظامی انحصارهای جهانی که حضور روشنفکران و کنشگران سیاسی را در گسترهی شهرها مسدود نموده بود، باور نداشت که آنان جنگل را پناهگاه مناسبی برای خیزشهای اجتماعی خود برگزینند.
پيرايه يغمايی«لولیتا»، اثری که یا باید کتابش را خواند و یا فیلمش را دید رمان «لولیتا» بارها و بارها مورد تجزیه و تحلیل منتقدین و روانشناسان قرار گرفته است و جالب اینجاست که نوع برخورد با این اثر بسیار متفاوت است. برخی آن را به شدت مورد تمجید قرار میدهند و نویسندهاش «ناباکوف» را به خاطر خلق آن میستایند و برخی دیگر لولیتا را هم فاقد ارزش میدانند و مدعیاند که این اثر هم مثل تمامی آثار ناباکوف دارای ساختاری ساده و پیش پا افتاده است.
رضا مقصدی هما یون خرم باز نفَس ، قفس شده ست
غم به صدای من نشست.
باز ترانه های من
سینه به سینه رفت وُ رفت
تا به دل ِ وطن نشست
یوسف صدیق (گیلراد)صیاد میخواهم
از دریای شب
ستاره بگیرم.
چشمانت را نبند.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)وقتی دزدان دینی خود حاکم و قاضی گردند ،
دست گرسنگان قطع خواهد شد! چند رباعی دیگر در زمینهء عدالت و حکومت دینی زینگونه که معنی عدالت ستم است
دین مایهء شرّ و شرع عینِ عدم است
گر حکم شود که دست دزدان بُرّند
هر قاضی را هزار و یک دست کم است
بررسی رمان گرسنگی و گزیده نامههای کنوت هامسون نوشته ی جیمز وود عادت به نامنتظرانهها برگردان عباس شکری هامسون این ایده را که روح، موج ادامهدار داستان نیست، بلکه توفان جملههای معترضه یا گسیختگی و فاصله در داستان است، از استرینبرگ گرفته بود. انگار که در واژههای استرینبرگ چیزهایی ناهمگون تکه تکه به هم وصل میشوند. در کلام هامسون، اما، اینطور به نظر میرسد که شخصیتها وادار میشوند بدون هیچگونه ظرافتی و به بیانی دیگر بدون هیچ معنایی، با هم رو در رو شوند.
مجید صدقیکشف دوباره ی دالی سی و چهارسال پس از برپابی نمایشگاهی از آثار سالوادور دالی نقاش سورئالیست در مرکز فرهنگی ژرژ پمپیدو در پاریس، بار دیگردوستداران هنرنقاشی در این مرکزشاهد برپایی نمایشگاه دیگری ازاین پرآوازهترین نقاش قرن بیستم که ۲۳ ژانویه ۱۹۷۹ در زادگاهش دبده از جهان فروبست هستند. این نمایشگاه شامل ۱۲۰ تابلوی نقاشی، طرحها، فیلمهای کوتاه، و اسناد آرشیوی است. بیتردید دالی کلیدی است در تاریخ هنرمدرن جهان ویکی از بحث برانگیزترین آنها که برپایی هرنمایشگاهی از آثارش به مثابهٔ کشف دوباره اوست.
دکتر منوچهر سعادت نوریگندم : از زبان برخی سرایندگان پارسی گوی تگرگ آمد امسال ، برسان مرگ
مرا گر چه بهتر بدی ، از تگرگ
در_ هیزم و گندم و گوسفند
به بست ، این برآورده چرخ بلند
عباس گلستانی«حکم ذوقی»
یا
«داوری زیباشناختی» ذوق مفهمومی است که با تولد زیباییشناختی در قرن هجده مرتبط شد، اما، مورخین هنر، آن را تا قرن هفده مطالعه کرده و حتی ریشهٔ آن را قدیمیتر یافتند به طوری که ارسطو در حوزهٔ داوری حواس را مهم تلقی کرده و بر خلاف متافیزیک که بینایی را برتر از حواس دیگر میدانست، اولویت را به حس لامسه داد و حس ذائقه را بر پایهٔ حس لامسه توضیح میداد و اعتقادش بر این بود که زبان اول لمس میکند و بعد از آن دریافت لذت حاصل میشود.
شهرزاد چگنیخرم آباد شهر من کشورم محبوب من ایران من
خرم آباد شهر من خرم ز تو ایران من
شهر من ای سرزمین کودکی
عمر من بگذشته در پاریس بیگانه گشتیم ما زهم
بیژن باران نقد یا نق نقد روش تحلیل نظامند گفتمان نوشتاری یا شفاهی میباشد. نظر در باره یک هنرمند یا اثر هنری میتواند چند لحن داشته باشد: باتعصب، مغرضانه، مداحی، نان بهم قرض دادن. نقد بیان خواست تغییر وضع موجود بنا به اصول جهانشمول، تبیین شگردهای نوین در اثر، قیاس مولف/ اثر با معاصران و گذشتگان باشد. نقد میتواند در باره امور مختلف باشد: سیاسی، ادبی، هنری، ورزشی، فرهنگی، اجتماعی.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)دزدی و عدالت در حکومت دینی ای مامِ وطن که دین، به خاک افکندت
وز خاکِ شرف ریشهء هستی کندَت
دردا که کنون ز بیپناهی سرِ خویش
بر شانهء دژخیم نهد فرزندت !
یاد محمود عنایت بلند و پایدار است محمود عنایت از شمار والایان، روشنبینان و ترقیخواهان اهل قلم دوران ما بود؛ در ردۀ شریفترین، پرجسارتترین پیشروترین وآزادهترین ایشان. میدانست کجاست و چرا هست و چرا میباید باشد. تعارفی نداشت و بیتعارف سخن میگفت. و این چنین بود که بیهراسی در سخنش خانه میگرفت. و این چنین بود که آنچه را میبایست بگوید گقته بود. آزادیخواهی او ریشه در آرمانهای انقلاب مشروطه داشت و مبارزهجویی و «تعهد اجتماعی- سیاسی» او از نهضت ملی شدن نفت میآمد.
آندره هازِس پنج آوازهلندی برگردان فارسی: گیل آوایی پسرکم
انسانهای خوب بسیارند
اما انسانهای بد نیز هستند شوربختانه اینطور است.
ولی تو باید اندیشه کنی
که بزودی درک می کنی
که "راستی" طولانی ترین ماندگار است، باورم کن
حسین دانائیگله و چوپان
زنگوله ها
چه آشفته می زنند
چوپان را و
راه را
گله
پیدا نمی کند
ریچارد بلانکو یک«امروز» برگردان فارسی: گیل آوایی یک خورشید امروز بر ما طلوع کرد، بر کرانه هامان افروخت
برفراز کوههای اسموکی سوسو زنان به روی دریاچه های بزرگ، سلام کرد
حقیقت ساده ای در وسعت دشتها گسترد آنگاه به کوههای راکی نیرو داد
یک نور، بر فرازبامها تابید، زیر هر نور داستانی
ازحرکتهای سکوتمان در پشت پنجره ها گفته شد
ابوالفضل محققیعروسی کبرا! (روزی که دانشگاه تبریز برای کبرا عروسی گرفت!) تصاویر از مقابل چشمانم می گذرند. چهرههای جوان، پرشور، یکی پس از دیگری ظاهر می شوند. هیچ چیز تغییر نکرده است. لحظهای که گذشته هیچ نبود. این کریم جاویدی است که می گوید:" چه باید بکنیم؟" آن دیگری رضا یمینی است:" میروم زنجان از دکان پدرم برایش یک فرش می آورم." آه چه روزهائی را تجربه کردیم. درون چه عشقهای بزرگی قد برافراشتیم! بر بازوی چه یارانی تکیه دادیم! چه سرزمینی است! چنین عاشق، چنین شیدا! یک هفته سر از پا نمی شناختیم. دانشگاه تبریز باید برای کبرا عروسی می گرفت!
|