logo





تجربۀ عرفانی

شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۲۷ آپريل ۲۰۱۳

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh.jpg
مقدمه :
گروهی از دوستداران مولانا با بزرگداشت وی در یکی از مراکز فرهنگی شهر هانور در آلمان به پیشباز فرارسیدن نوروز سال 1392 رفتند . این برنامه شامل سخنرانی  نویسنده  این سطور و اجرای موسیقی افغانی و خواندن غزلیاتی از دیوان کبیر بود . موضوع سخنرانی روی"دیدار معانی عرفانی " با چشم بصیرت و تامل در آن ها و بررسی چنین شیوه ای در حکایت "دژ هش ربا" دور می زد ؛ سپس داستان "پیرچنگی" از دفتر اول مثنوی مورد بررسی قرار گرفت . اینک فشرده ای 
از بخش های این برنامه خدمت خوانندگان محترم ارائه می گردد :

کیفیت تجربۀ عرفانی

تجربه عرفانی چه می تواند باشد ؟ برای پاسخ ابتدا می بایست تعریفی "جامع و مانع" از
واژۀ عرفان بدست داده شود . شاید تا کنون چنین تعریفی وجود نداشته ست. در زبان انگلیسی
آن را Mysticism  خوانده  منظور  را اعتقاد به آیین های رازورانۀ مذهبی می دانند ؛ که در میان
ادیان مختلف به رنگ همان دین جلوه می کند . مثلا در اسلام عرفان را در کنار تصوف می نشا
نند . کمبود چنین برداشتی این جاست ،دیگر با چه معیاری آیین های متفاوت بودایی را که باوری 
چندان به خدایان ندارند می توان عرفانی شمرد؟ گر چه بودیسم خود نوعی از نگرش عارفانه به
جهان هستی ست . در واقع نظرایشان بر عرفان به معنای خاص آن متمرکز می باشد . اگرچه به
 وقت سخن گفتن از جزئیات آن اشاره هایی نیز به معنای عام عرفان نیز می کنند . در لغتنامه
  های معتبر فارسی نیز تعریفی روشن از واژۀ عرفان نیاورده ، به نوشتن توضیحاتی کلی پرداخته
 اند . مثلا در "منتهی الارب" و"ناظم الاطباء" عرفان را "شناختن و دانستن پس از نادانی"
تعریف کرده اند . چنین تعریفی اگرچه جامع است ، مانع نیست . زیرا معلوم نمی کند مابین ِ
نادانی و دانایی چه اتفاقی رخ داده که آن نادانی نخستین به این دانایی کنونی مبدل گشته
 است . آیا اندیشۀ فرد از مبادی معلوم ِ عقلانی وتجارب شناخته شده ی بشری عبور کرده
تا مسالۀ مجهول را کشف کند؟ و یا کشف وشهودی درونی پدید آورندۀ این آگاهی شده است؟
و یا وحی و الهامی بیرون از فرد یکسره وی را مطلع ساخته است ؟ بنابراین شناخت عقلانی و 
تجربی و کشفی و الهامی همگی در این تعریف کلی از عرفان سهمی دارند . 
 تعریف استاد جلال همایی از مفهوم عام عرفان نیز اگرچه ما را با تجربۀ عرفانی بیشتر آشنا 
می کند اما باز هم تعریفی کامل و روشن نیست : 
" یافتن حقیقت اشیاء بطریق کشف و شهود "(1) مشکل در این ست که حقیقت یک شیء
به چه چیز بستگی دارد ؟ بنا برتعریف فرهنگ معین "آنچه که بتوان از آن اعلام و اخبار کرد" شیء
یا چیز نام دارد . حال اگر "چیز"، مادی باشد ، منظور از تعریف عرفان کشف درون گرایانۀ ذات مادی
اجسام درک می شود که البته با واقعیت علمی در تضاد آشکار است .مگر عارف می تواند مثلا کار
و تخصص دانشمند فیزیک و شیمی و امثال این علوم را بداند ؟ و اگر "چیز" غیر مادی فرض شود ،
باز هم خبر دادن از "حقیقت" آن در اختیار هیچ بشری قرار داده نشده است . مگر آن که آن فرد ِ
مفروض عارف ، خود با تمامی وجود و هستی خویش با آن "چیز" مواجه شده ، از آن تجربه ای
بلاواسطه و مستقیم داشته باشد . اما در این صورت نیز تجربه بلاواسطه او برای شخص دیگر با
واسطه محسوب می گردد . زیرا تنها تجربه کننده است که از درون خویش اطلاع انفعالی دارد .
بدون شک وی چنین انفعالی را تنها از راه زبان و  اشارات و اطلاعات فراگرفتۀ خویش به آگاهی ِ
دیگران می رساند .  بنا بر این با در نظر گرفتن معنای لغوی عرفان که "شناخت " می باشد ،
می توان چنین تعریفی از معنای عام  این واژه به عمل آورد :
عرفان یعنی آگاهی شهودی از طریق اتحاد مُدرِک و مُدرَک . [ به کسرۀ را و به فتحۀ را ]
{پیوند بدون واسطه میان فاعل شناسایی و موضوع شناخت}
این تعریف هم جامع و هم مانع ست. اولا جامع ست زیرا شامل هر گونه شناخت تجربی و فردی
که درک کننده رابطور شهودی با موضوع ادراک خویش پیوند و پیوستگی دهد ،می شود ؛ اعم
از این که موضوع ادراک امری مادی یا معنوی باشد . اما تجربه کننده همواره ذهن ست. عرفا 
شناخت را به سه مرحله متفاوت تقسیم کرده  ، آخرین مرحلۀ آن را شناخت عرفانی می دانند :
دیدن دودی که از پس دیواری بر آمده ،نشان از وچود آتشی دارد . این مرحلۀ "علم الیقین" ست 
و دیدن آن آتش با چشم ،مرتبۀ "عین الیقین" و سرانچام در آتش شدن و سوزانندگی آن را تجربه
کردن "حق الیقین".ــ ثانیا "مانع"ست زیرا تفاوت بنیادی روش عقلانی و تجربۀ علمی را با عرفان
آشکار می سازد . در شناخت عقلانی امور ،ذهن از دانسته های معلوم خویش با توجه به روابط 
منطقی نتایجی گرفته بتدریج به حل نادانسته ای دست می یابد . در شناخت تجربی معمول در
علوم آزمایشگاهی نیز صحت نتایج حاصله به وسیله آزمایش ثابت یا رد می شود . برعکس آن 
در شناخت عرفانی ذهن و اندیشه یکباره با موضوع مورد شناسایی روبرو شده آن را کشف می 
کند.چنین کشف و شهودی البته فردی ست و ممکن ست برای دیگران بصورتی دیگرخود را نشان
دهد .در این تعریف واژۀ "اتحاد" بیش از هر چیزی تعیین کننده است . اتحاد به معنی پیوستگی دو
امر ، با "وحدت" به معنای یگانه و یک چیز شدن دو امر البته تفاوت بنیادینی دارد . در اتحاد،فاعل ِ
شناسایی به موضوع مورد شناخت خویش می پیوندد و تنها "تجربه یکی شدن"دارد و نه بیشتر.
چنین تجربه ای البته با واقعیت امر متفاوت است و تنها در بردارندۀ "برداشت"فاعل شناسایی از
موضوع شناسایی ست . گونه ای از نمود تجربه می شود که الزاما ذات و بود را بر قوای ادراکی ِ
فرد عرضه نمی کند ؛ اما در وحدت ، یا ذات وحدت کنندگان در یکدیگر ادغام می گردد و یا تجربه گر
چنین احساس می کند که در موضوع شناسایی خود حل شده و از بین رفته است ودر هر دو حالت
برای ذهن دیگری قابل ادراک نیست و آنچه به تجربه مستقیم در نیاید نه قابل نفی است و نه اثبات .
دیگر آن که تجربۀ عرفانی الزاما منطق پذیر نیست . همانطور که در جهان رویا می توان پرواز کرد و یا
اعمالی غیر واقعی انجام داد، در بینش عرفانی نیز فاعل شناسایی بر اثر اتحادی که با موضوع
شناسایی خویش دارد می تواند هر حالتی را تجربه کند . 

عرفان در معنای خاص

عرفان از این جنبه در کنار آیین های رازورانۀ مذهبی مطرح می گردد و سابقۀ آن به پیش از تاریخ 
مدون بشری می رسد .از همان دوران که جادو و مذهب از یکدیگر قابل تفکیک نبوده اند .حتی
نگاهی گذرا بر تاریخ آن از حوصله این نوشتار کوتاه فزون است ؛ تنها می بایست یاد آوری کرد 
که عرفان در اسلام اغلب همراه با تصوف و پشمینه پوشی و رسوم معمول در خانقاه ها می
باشد . هرچند "تجربه عرفانی" داشتن ارتباطی بی چون و چرا با تصوف ندارد . چه بسا عارفانی
که در حلقه تصوف خانقاهی قرار ندارند و یا صوفیانی که تجربۀ عرفانی ندارند . باری ... چنانچه
موضوع مورد شناسایی عارف خدا باشد ، آنوقت اتحاد یا وحدت با وی که همان "تجربۀ عرفانی"
بشمار می آید ،تفاوت نظرهای بنیادینی را میان رهروان پدید می آوردو بحث فلسفی "وحدت 
وجود" به میان کشیده می شود که در این مختصر نمی گنجد .اینجا تنها به رئوس مطالب اشاره
می کنم . یکی تجربۀ اتصال با حق را وحدت با ذات او می داند ، دیگری اتحاد با صفات وی ، سه
دیگر میان وحدت و اتحاد مذبذب است ،چهارمی آن را فنای ذات و صفات عارف در حق می داند ،
دیگری حلول روح خداوندی در قالب بشری می نامد و..و.. آنچه مسلم است ، عارف پس از عبور
از تجربه عرفانی خویش و زائل شدن آن انفعال است که گزارشی از آن بدست می دهد .بنا بر 
این چنین اطلاعاتی فردی ست و نمی تواند برای شنونده یا خوانندۀ گزارش "تجربه" بشمار آید .

زمینه های تجربه عرفانی 

و اما اتحاد فاعل شناسایی با موضوع ادراک می تواند در زمینه های متفاوتی خود را بنمایاند. مثلا
در  هنر و ادب می تواند به خلق آثاری بدیع بیانجامد ؛ در ادیان نیز بصورت احساس اتحاد و وحدت 
و عشق میان خدایان و بشر جلوه می کند ؛ در آیین های عرفانی بی خدا مانند بودیسم هم خود
را بصورت اشراقات ِ درونی میان انسان و مفاهیم ذهنی نشان می دهد . حتی در دانش بشری
 نیز خود را بصورت پاره ای از فرضیات علمی بیان می کند . برای مثال به احتمال فراوان ارشمیدس 
 قانون چگالی عناصر را از راه "تجربۀعرفانی" دریافت که ناگهان نیمه برهنه در حالی که شادمانه
فریاد ِ "یافتم یافتم " می کشید ،از حمام روانه آزمایشگاه شد تا کشف تازه اش را از راه آزمایش
به تایید همگان برساند . چنین تجاربی را اگر "عرفانی ــ علمی"بنامند پر بی راه نیست ؛ چون
برعکس تجارب قبلی ، قابل آزمایش و داوری توسط دیگران می باشد و فردی نیست  . (2)

مشاهدۀ عرفانی

جان شو و از راه جان ،جان را شناس
یار بینش شو ،نه فرزند قیاس
سخن آخر این که شاید برای قابل لمس کردن تجربه عرفانی در زبان توصیفی ،مصدر "دیدن" یا
"مشاهده کردن" مناسب تر از هر واژه ای باشد . زیرا هم معنای عینی دارد و هم ذهنی . دیدن
دقیق یا بصیرت یا مشاهدۀ درونی کیفیت روانی ِ فاعل شناسایی از موضوع مورد ادراک اوست .
در چنین مشاهده ای ست که مشاهده گر از موضوع مورد مشاهده اش بصورت بی واسطه ای
منفعل شده ، حالتی عرفانی را تجربه می کند . در این میان هرگونه کوشش ذهنی وی برای 
توجیه منطقی و تجربی آن حالت ،دیگر تجربه عرفانی محسوب نمی شود و فرد وارد حوزه های
دیگری از شناخت جهان اطراف می گردد . از همین روست که سپهری می سراید :
کارما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این ست
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
                                                           ادامه دارد

مشاهده موضوع سخنرانی :
http://www.youtube.com/watch?v=9VRI6kSJeNs

زیر نویس
 

1)به نقل از فرهنگ معین
2)مسالۀ کشف و شهود در علوم از بحث های جالب در روان شناسی ست . وقتی دانشمندی 
با موضوع ناشناخته ای در زمینه تخصص خویش روبرو می شود که نمی تواند برای کشف آن از 
آزمایش ها و دانش های موجود زمانۀخویش مدد جوید ، خواسته و نا خواسته با موضوع اندیشۀ
خویش "خود درگیر "ego involved" می گردد .امکان دارد درست هنگامی که بکلی دور از فکر کردن
به آن مساله بسر می برد و یا زمانی که حواس پنجگانه اش از کار باز ایستاده و در حال استراحت
است ، مثلا  نیمه شب که در خوابی عمیق بسر می برد بطور ناگهانی از خواب پریده و تمامی
پاسخ سوالش را دریافته باشد . و یا مانند ارشمیدس و نیوتن ــ با فرورفتن در خزینه حمام  یا دیدن
 سیبی که از درخت بر زمین سقوط کرد ــ به کشف قانونی نائل آید .
چنین "روشن شدگی" و اشراقی را می توان تجربه ای عرفانی در علوم شمرد . 

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد