logo





یک قدم

جمعه ۱۶ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۵ آپريل ۲۰۱۳

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
سایه های کلبه های گلی
تمام تابستان را
سینه خیز می روند
و زمستانها ,
تمام راه را
پیاده گز می کنند
تا شاید بهار
به جاده ها سری بزند
دیگر پله ها هم
نای بالا رفتن ندارند
تمسخر بوی نم و سیگار
شکوفه ها را
وادار به ریزش می کند
پیرمرد همسایه که سرفه می زند
گنجشکها در غمی سنگین فرو می روند
و پنجره
آغوشش را تا مدتها نمی بندد
تا سرما را
به اعماق سینه بکشاند
شاید دیوارهای کاهگلی هم
به سرفه بیفتند
و پیرمرد احساس همدردی کند
جاده که تمامی ندارد
تمام بند رختها را هم گره بزنی
باز هم, یک بند رخت کم می آوری
تا به آن نقطه برسی
نقطه ی دلخواه
اما
دست نایافتنی.
وقتی در آینه ی اتومبیل پشت سر
ـ که در جاده بی وقفه می راند ـ
کوچک و کوچکتر می شوی
حس کاغذی را داری
که در تمام عمر یک کودک
در دستانش مچاله می شود
و یا تراشه های مدادی
که زیر پاهای شاگردان و معلم
خًرد می شود
حسی از نرسیدن
حتا اگر بهار در جاده منتظر باشد
و چراغ آن کلبه ی گلی
روشن شود
و انتها در کنار گوش ات فریاد بزند :
نزدیک رسیدن است
باز هم
یک قدم کم می آوری

11 فروردین 1392

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد