سيروس"قاسم" سيف تن های بی سر"الم" سرهای بی تن "چهارمين هنگام" چند سال بعد از فوت خان، آخوند ملا محمد هم، در اثر زهری که در استکان چايش ريخته بودند، دار فانی را وداع گفت و تا پسرش "شيخ علی"، برای جانشينی او از "ناکجا" بيايد، چند سالی طول کشيد و در آن چند سال، "عارفی"ها، شده بودند همه کارهی دولت آباد و به مرور زمان، " گفتار و کردار" ويژهای از خود بروز داده بودند:
لباس "سپيد" میپوشيدند و پرچمی سه رنگ "سبز و سپيد و سرخ" داشتند که بر متن سپيد پرچم، "عقابی دو سر" نقاشی شده بود:
پرچم را بر سردر خانههايشان میافراشتند و نماز به جماعت میخواندند و پيشنمازشان، دختران و پسران نابالغی بودند که به نوبت عوض میشدند.
رسول کمالچند شعر از رسول کمال نکش سرانگشت مهربانی را
برصخره سار سیاه یاس
گل بوته های عاشقی را
باور کن
پرپر می کنند
رضا اغنمیدر معرفی دواثر از سروده های خانم مهرانگیز رساپور بررسی ومعرفی دوکتاب شعر فهرست کتاب با نقدها ونظرها آغاز می شود. ده نفر ازصاحبنظران سروده های شاعر را مورد بررسی قرارداده وآرای خود را با خوانندگان درمیان گذاشته اند. پیداست که هریک باحفظ سلیقه ی خود، در مجموع با تآیید آگاهی و زبان شاعرانه خانم پگاه به درستی سخن گفته اند. مطالعه ی دقیق دیدگاه های یکصد وهفت برگی کتاب، درتبیین مفاهیم سروده هاست که بخشی ازدردها ی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را یادآور شده است.
فریدون تنکابنیکلافگی بعد سر مهمانها باز شد. نخستین میهمان ویکتور بود، خواهر ابوالفضل. نخستین پرسش همه هم این بودکه چرا نام شما ویکتور است و نام بردارتان ابوالفضل؟ ابوالفضل و زنش به کلاس زبان میرفتند و ویکتور ساعتها پای تلویزیون مینشست. وقتی که ازش میپرسیدند: «توکه آلمانی بلد نیستی، از تماشای تلویزیون چه دستگیرت میشود؟»
میگفت: «همیـن را فهمیدهام که آلمانیها به فوتبال میگویند فوس بال!»
(چَکامه ای برای احسان طبری حاوی چند تذکره مهم) احسان طبری نمی میرد! گردآوری و ویرایش: امید طبری نمی میرد
حتی اگر پوستِ تنش را بِکنند،
پُر از کاه و خاشاک کُنند،
و بر قابِ رسانه ها بیاویزند.
یاسمین یوسی* گمگشتهای شرقی در پاریس برگردان: حسین دولتآبادی نگار جوادی، ۴۶ ساله، پیش از ارایهی نخستین رمان خود با عنوان «دِزاوریانتال» در آغاز این فصل ادبی (۲)، همواره قلم زده و چندین نمایشنامه، همچنین فیلمنامه برای سینما و تلویزیون نوشته است. نویسنده در این رمان، روزگار خانوادهای را که شبیه به خانوادهی اوست، با وقایع بزرگِ تاریخیِ گذشتهی نه چندان دور زادگاهش در هم آمیخته و با چنین تمهیدی، ما را میخنداند و منقلب میکند.
مجید صدقیبرگزیدگان سزار چهل و چهارمین جشن سالیانه ( سزار ) فرانسه جمعه شب ۲۲ فوریه درحالی برگزارشد که سینمای فرانسه سالی پربارو قابل قبول – درمقایسه با سالهای پیش – را پشت سرگذاشته بود. این مراسم که به نوعی اسکارفرانسوی ها نامیده میشود امسال نیز مانند سال پیش دو روز پیش از مراسم سینمایی اسکار برگزارشد و البته امسال با حضوربازیگرمعروف آمریکایی رابرت ردفورد که سزارافتخاری را دریافت کرد. رد فورد ۸۲ ساله که بسیارشکسته و خسته به نظرمیرسید به زبان انگلیسی و همانند شیوه همه ی مهمانان خارجی که به این مراسم دعوت میشوند با اشاره به دلبستگی هایش به پاریس و سینمای فرانسه از آکادمی سزار تشکرکرد.
بهرام غفاری در تنگنای نفس نگرانی زده است خمیه ی خویش
نه که بیرون
درون و وسطِ خانه یِ هر انسانی
می خورد تند و سریع
خاطر جمع
د. آذری صد روز تبعید هنوز به فکر روز جمعه ام که حس می کنم نگاهها به من خیره شده اند، به دور و بر نگاه می کنم، همه به من زل زده اند، خانم آر از سر صندلی بلند شده و رو به جمعیت، اما نگاهش بیشتر به من، دارد با بغض حرف می زند، نمی فهمم چه می گوید ولی هر چی هست موضوع باید خیلی غمگین باشد، کم کم به هق هق می افتد و بقیه خانمها هم اشک هایشان سرازیر می شوند، هر چی بیشتر گوش می دهم کمتر می فهمم، فکر کنم
برزین آذرمهرعصر پوشالی عصر
عصری گشته
پوشالی
واژه از مفهوم خود خالی
هرچه درهرجا
شده جعلی
علی اصغر راشدانمیراث خورها « عموم بعدازاون تصادف وحشتناک، سالای آزگارزندگی کرد. حالام مدتی ازمرگ طبیعیش گذشته. الانم زن عمووسه تاپسراش همه جمعین. خونه ی باغ مانندشوفروختین که هرکی سهم ارثیه شوورداره. طبق وصیت خودش، اومدم بدهیشو وصول کنم. »
« کدوم وصیت؟ ماکه چیزی دراین باره نشنفتیم؟ مدرکی داری، بده ببینیم. »
محمد احمدیان(امان)همواره چیزی هست با چه خویش را تعریف کنم؟ با تو، با دوستانم، با شهرم، با مردم؟ یا هم با خویشتن خویش؟ خویش را با آن چه در تو دوست می دارم تعریف می کنم. آن جه در مردم دوست می دارم. و آن چه در خویش دوست می دارم.
سيروس"قاسم" سيف دايره ی «ما» – دايره ی «جادو» «سومين هنگام» ....سرانجام، با گذشت زمان، قطرات " سرالاسراری " را که فرشاد عارف در شب زفاف، درون خالی جسم و جان بانو چکانده بود، نطفه بست. نطفه ای که از مائده های خيال، پر می گرفت و پرنده گکی می شد و پرک پرک می زد؛ از جابلقا به جابلسا، از برزخ به هور قليا، ولی راه به جائی نمی برد و خسته از پر و بال زدن های بيهوده، فرو می افتاد و ...
رضا اغنمیمحمد پیامبری برای زمان ما نقد وبررسی کتاب بررسی اجتماعی زمانه نشان می دهد که پخش خبر نزول وحی بر پیامبر، با فعالیت های تکان دهنده ش در جامعۀ، با برخوردهای نظری مخالف و موافق به شدت دنبال می شده است. خدیجه و بخشی از خانواده ش، به اضافه علی ابن ابو طالب همدل با محمد سخنان او را که کلام خداوندی و آیه های قرآنی را می پذیرفتند. همچنان که گفتگو دربارۀ فعالیت های محمد برسر زبان ها گسترده ترمی شد، دشمنی های متداول وچه بسا لجوجانۀ مخالفین مسئلۀ روزانه بود. درمقابل استقامت و پافشاری محمد در این میان قابل تأمل و ستایش آمیز است وایمان پایدارش به رسالتی که به حقانیت ان پایبند بود. محمد با اعتقاد استوار با برخورداری کامل ازپشتیبانی و حمایت خدا، هرگونه آزار و اذیت دشمنان را پذیزفته ومتحمل می شد.
بهمن پارسااز باغ، باد و جنگل نه از باغ در یاد دارم
و نه از باد
ونه از رگبار!
امّا،
درختانِ را که افتادند
نه هرگز از یاد برده ام؛
س. سیفیعبید و قداستزدایی از گسترهی اسلام رسالهی ده فصل عبید زمینههای کافی برای نویسندهی آن فراهم دید تا او با آسودگی خاطر بیشتری قداستزدایی از ساحت دین اسلام را بر خود واجب بشمارد. رویکردی که نمونهای روشن از آن، کمتر در جایی از ادبیات کلاسیک فارسی یافت میشود. او ضمن همین هدفگذاری جدید، آشکارا حجرالاسود را دیگ شراب مینامد. انگار کارکردی بهتر از آن برایش سراغ ندارد. در ذهن نقاد عبید به واقع حجرالاسود با این کارکرد جدید ارزش مییابد. او خیلی روشن و آشکار نمادهای برآمده از ساختار دین را با نمونههایی متناقض از ضد آن در هم میشکند. تا جایی که خیلی راحت نمونهی جدید و نو را به جای نمونهی کهنه و قدیمی آن مینشاند.
برزین آذرمهرزُل زده در چشم خونبارت زُل زده در چشم خونبارت
با توام جلاد!
گر چه تو در زور بازو گه سری بر من
از درستی رهم زان رو که آگاهم
زان که دست ملتی هرگاه و هر جا تکیه گاهم
ابراهیم کاراجا آسمانِ هفت رنگ بهرام غفاری هر روز
گذر از محله یِ پُر گل و لای
کوچه هایِ سنگلاخ...
و حسرتِ سفره ای که در دور دست هاست.
برده گیِ مقدس،
کارگرِ معدن در طبقه یِ هفتمِ زیرِ زمین
گوشتِ بدنِ خود را می خورد.
رضا علامه زادههمه راهها به «روما» ختم میشود!
مرورى بر نامزدهاى اسكار ٢٠١٩ اولین شگفتی از دید من نامزدی فیلم مکزیکی "روما" ست در ده رشته. نامزد شدن یک فیلم غیرانگلیسی زبان در رشتههای دیگر البته بیسابقه نیست. فیلم زیبای فیلمساز برجستهمان، اصغر فرهادی، "جدائی نادر از سیمین" علاوه بر نامزدی بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان نامزد بهترین فیلمنامهی اریجینال هم شده بود. ولی نامزد شدن یک فیلم غیرانگلیسی زبان در ده رشته مختلف سابقه نداشته است. تا آنجا که میدانم رکورددار این عرصه فیلم ایتالیائی "زندگی زیباست" ساخته ی "روبرتو بنینی" بود که علاوه بر بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در شش رشته دیگر نیز نامزد شده بود.
دکتر منوچهر سعادت نوری«نابکار» و « نابکاران »: در زنجیری از سروده ها اد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
شهاب طاهرزادهخاک ایران ۲ میریزم اشک پشت اشک شما
خاک ایران را بردند چرا و کجا ؟
مگر نبود آنجا نگهبان خاک
آن دزد بی شرف کجا می یابد ادراک
مرضیه شاه بزازهنگامیکه مرغابیان کوچ کردند آنگاه که تابش خورشید
بیدار باش ساقهای نازکمان بود
وَ میان دویدن و پریدن
فاصله اندک بود، چون میان گریه و خنده ی ما
بهمن پارسا پس انداز
به پس اندازِ بی بهره می ماند؛
در بانکِ زندگی!
وا می ریزی در آن به روزمرّه گی
نامحدود!
عسگر آهنینچند شعر از عسگر آهنین
در کوچه ها و خیابان ها
در پارک های مه گرفته
با باری از خبر و خاطره
دنبال خودم می گردم
دنبال آن کسی
که زادگاه و تبعیدگاهش
هرگز وطن او نشدند
گفتگوی میکال گیلمور با باب دیلن وداع با گذشته ترجمه: حسین انورحقیقی او می گوید: "من تلاش میکنم چیزی را توضیح دهم که توضیح ناپذیر است". "با این حال مرا یاری کنید تا موفق شوم." یک روز گرم تابستانی است، تقریبا یک ساعت مانده به غروب آفتاب و ما در تراسی در سایه پشت رستورانی در سانتا مونیکا نشسته ایم. لباس باب دیلن به نسبت آب و هوای کالیفورنیا کمی غریب است: زیر کاپشن چرمی سیاهرنگ دکمه بستهای تی شرت سفید رنگ کلفتی پوشیده است و کلاه اسکی سیاه و سفید رنگی بر سر دارد که تا روی گوشها و پیشانیش پایین کشیده است. یک دسته موی سرخ و بلوند، شاید موی مصنوعی، از کلاه بیرون زده و بر روی ابرو هایش ریخته است. استکان آبی روبرویش هست.
|