logo





«نابکار» و « نابکاران »: در زنجیری از سروده ها

يکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۹

دکتر منوچهر سعادت نوری

بسیاری از سرایدگان در سروده های خود به "نابکار" و " نابکاران " اشاره کرده اند. گلچینی از این سروده ها را با یکدیگر مرور می کنیم:
باد بهاری وزید، از طرف مرغزار/ باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته/ نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست/ سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار
شاخ که با میوه‌هاست، سنگ به پا می‌خورد/ بید مگر فارغست، از ستم نابکار
شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین/ سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببا
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع/ نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار
هر گل و برگی که هست، یاد خدا می‌کند/ بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار
برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار… : سعدی
*
چو قدّ ویس بت پیکر چنان شد/ که هم بالای سرو بوستان شد
شد آگنده بلورین بازوانش/ چو یازنده کمند گیسوانش
سر زلفش به گل بر سایه گسترد/ به ناز دل نیازی را بپرورد…
چو بیند جام های سخت نیکو/ بگوید هر یکی را چند آهو
که زردست این سزای نابکاران
کبودست این سزای سوکواران… : فخرالدین اسعد گرگانی
*
شبی که زلزله تاریخ را مسخر کرد
ستون معرفت قوم بر زمین غلتید/ و طاق رفعت اندیشه اش فرود آمد...
شبی که زلزله آمد ، چه فتنه ها برخاست/ نماز شام غریبان به گریه انجامید
و آنکه نامش بر خاتم نبوت بود چو ماه کنعان در چاه نابکاران رفت
و ماه نخشب بر ماه راستین خندید/ و دزد و چوپان ، در گرگ و میش صبحدمان
به حکم پیشه ی نو ، جامه ها بدل کردند
و از دروغ ، سیه رو نگشت صبح نخست: نادر نادرپور
*
درکوچه باغ عشق می رفت و با صدای حزینش می خواند
گاهی گر از ملال محبت برانمت/ دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من/ تن نیستی که جان دهم و وا رهانمت
زین پیش گشته اند به گرد غزل بسی/ این مایه سوز عشق نبوده است در کسی
می رفت تا گرگ نابکار سر راه او گرفت
تا ناگهان صدای حزینش این بغض سال ها
این بغض دردهای گران در گلو گرفت… : فریدون مشیری
*
و سرانجام آنکه جان بدر برد/ حرامی بدنهاد بود که اکنون برگرده ام نشسته
و می راندم هر سو که خود بخواهد/ مرا چه سود
اما که بار سنگین چه شوکران چه زمرد بارم
و حرامی نابکار سوارم است/ دیگر سقراط و افعی را از هم تمیز نمی دهم
و سراب را به دنبال سایه ی بی قواره ی خود می پیمایم
مدام ، مدام ، مدام: منوچهر آتشی
*
با عصایم راه خود را بر گشودم سوی بیرون
حالتم آشفته بود و عمق_ دل ، آزرده پر خون
شکوه دادم سر بسا از این بساط چرخ گردون
سرزنش کردم، نثار_ نا بکاران ، مردم_ دون
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
متن کامل
http://saadatnoury.blogspot.com/2019/02/blog-post_12.html
آرشيو مقالات و سروده ها
http://asre-nou.net/php/ar_author.php?authnr=1023


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد