بیست و اندی سال پیش، یعنی به سالهای شصت و هفتاد خورشیدی، شاعر آزاده جانی در تبعید برونمرزی داشتیم که با ابتلای سرطان جوانمرگ شد. نامش کمال رفعت صفایی بود. در واکنش به بیدادی که در ایران برپا بوده، در یکی از سرودههای خود عبارت زیر را چنین چیده است: "این که بر گرد خورشید میچرخد/ زمین نیست./ جنایت است."
گرچه ارزیابی یادشده در شعر کمال رفعت صفایی امروزه از منظر واقع بینی و شناخت سنجیده موافقی نمییابد، اما بربستر سیاه بینی سرایندهاش ایران یکباره هم اندازۀ جهان گشته و با کلیت سیارۀ خاکی اینهمانی شده است. البته دلیل ذهنی و علت عینی چنین ارزیابی مطلق گرایانهای به بیداد گستردۀ اُمت بنیادگرای شیعه بر میگردد که جان کمال شاعر و آزادگان دیگر را زخمی ماندنی زدند و چشم اندازشان را تیره و تار کردند.
اکنون که با فاصله به سالهای بدتراز بد پشت سر مینگریم، و البته به برکت روند جهانیشدن(گلوبالیزاسیون) اشراف بیشتری هم در این میانه یافتهایم، قضیۀ تعمیم یک کشور به کُل سیارۀ را در سرودۀ رفعت صفایی یک اغراق شاعرانه مینامیم. غلوی که به هیچ وجه با واقعیت نمیخواند.
البته این ناخوانایی شعر و واقعیت به ناجوری و گُمراه سازی سخن رسمی اولیای امور در مملکت نیست که ادعای مدیریت جهان را دارند. در حالی که از پس حل مسائل پایتخت کشور بر نمیآیند.
بدین روال، شاید واقعگرایی و روشن بینی معاصر بیش از هر چیزی به روند جهانی شدن مدیون باشد و دستاورد آن محسوب شود. در هر صورت اتفاق پیش پا افتادهای نیست. اینکه افراد فرهنگی و دارای تعادل روانی در بوق عظمت طلبی نمیدمند. ایشان، به حکم خرد و فروتنی، میزان اهمیت و نیز حد و مرز واقعی میهن خود را برسمیت میشناسند.
خوشبختانه نزد جمعیت یادشده از فرهنگورزانِ متعادل، این امر که قدیمها ایران محل تلاقی تمدنها بوده و هنوز چهارراه مُهم دیپلماسی بشمار میرود، باعث عقبگرد نظری و رویگردانی از تحولات بشری نمیشود. از ایشان کسی در پی آن نیست که دوباره بساط خودپسندی بومی را پهن و پندار مرکزمداری کشور را پخش کند.
اما از وقوع مقبول روند واقعگرایی و روشنبینی عمومی گذشته، ایران هنوز مسائل خود را حل نکرده است.
پس از انقلاب اسلامی در چند دهۀ پیش، کشور ما با چالش حاد شدهای میان سنت و تجدد روبرو بوده است. چالشی که چگونگی زندگانی آیندهاش را نیز رقم خواهد زد. یکی از فراگیرترین جدلهایی که جامعۀ ایرانی در این سالها با آن روبرو بوده است به رابطه زن و مرد بر میگردد.
ارتباطی که توسط جنسیتهای مختلف ساخته شده است. هر کدام از این گروههای اجتماعی، بنا بر نیازهای خود و در مراحل مختلف تاریخی، سعی میکند گفتاری برای ارتباط یادشده ارائه دهد.
البته ساختن گفتار تازه، یا حتا ترمیم گفتار قبلی، هر بار منظور و هدفی خاص را دنبال میکند. مثلا دستهای میخواهد بدیهیت رفتار پیشینی را در گُفتمان عمومی توجیه کند. در حالیکه دسته دیگر مایل است بدیهیت رایج را از اعتبار بیاندازد یا دست کم آن را زیر سوال ببرد . کار و کنشی که در صورت موفقیت به عنوان انقلاب جنسی معنا میشود.
بنابراین هرگروه جنسی با استراتژی خاص خود برای جدال به عرصه همگانی پا میگذارد. دستهای بر سر تداوم برتری خود میجنگد و دستۀ دیگر، اگر که از منظر رهایش انسانی بنگرد، دنبال برابری حقوقی جنسیتها است.
شناخت کشاکش بر سر هژمونی گُفتمان جنسیتها در ایران، البته محتاج مطالعات میدانی است. جزئیات کشاکش باید در بررسیها و نمودارهای آماری آشکار گردد. اما به وقتی که هرگونه ابهامزدایی نظری و پژوهش روشنگرانه با کنترل و فیلتر ایدئولوژی حاکمان روبرو است و فضای لازم را در رسانههای رسمی نمییابد، بایستی ما هر خبر ساده و گزارش مستندی را مدنظر بگیریم تا گامی به شناخت واقعیتهای لاپوشانی شده نزدیک شویم.
بدین خاطر در ادامه نگاهی اجمالی به فیلم مستندی میکنیم که توسط سودابه مرتضایی ساخته شده است. فیلمی که به مدت پنجاه و دو دقیقه در روز ده ژانویه دو هزار و سیزده میلادی از کانال تلویزیونی "آرته" پخش شد و سپس در اینترنت در دسترس کاربران قرار گرفته است.
در حاشیه گفته باشیم که آرته همان کانالی است که با همکاری آلمان و فرانسه در اروپا برپا شده و از طریق ماهواره نیز قابل دسترسی است.
در تیتراژ فیلم خانم مرتضایی، که سال دوهزار و هشت را همچون زمان فیلمبرداری خود یاد آور میشود، با دو عنوان مختلف در دو زبان فرانسه و آلمانی روبروئیم. برای فرانسوی زبانها، اسم فیلم "عروسی پارسی" ( les noces persanes) و برای آلمانی زبانها اسم فیلم "در بازار جنسیتها" ( im bazar der geschlechter) تعیین شده است.
روند فیلم مستند مرتضایی، یک آمد وشد میان اصفهان و قم دارد. سفری که با ماشین شخصی دربست کرایه شده توسط آخوند جوانی صورت میگیرد. به جز این حرکت پرسوناژها و دوربین، باقی گزارش تصویری بر صحنههایی از تهران و اصفهان متمرکز است.
فیلم با ترانه شروع و با ترانۀ دیگری تمام میشود. در واقع درس اخلاقی فیلم، اگر بشود هر قالب روایتی را از این جنبه سنجید، در تفاوت حرف و محتوای این ترانهها خوابیده است. ترانههایی که گزارش تصویری مرتضایی را تکمیل میکند. جذابیت فیلم مرتضایی به پیام ترانه آخرش بر میگردد که تبلیغ دست شستن از زن ستیزی را میکند. خوانندۀ ترانۀ رپ از اهمیت زن در تاریخ سازی و تربیت مدیران آینده جامعه میگوید.
اما در اولین ترانه، در هنوز بر پاشنه قدیمی میگردد. چون در پرتو آن خود برتر بینی و عظمت طلبی قدیمی از ایران همچون مهد دلیران و کنام شیران سخن میرود. بی آنکه کسی در مقابل سوال زیر را بپرسد: چرا این دلیران و شیران از برقراری یک رابطه معقول و بدور از سلطه جویی با با جنس "ضعیف" در اصطلاح خودشان ناتوانند؟
در تداوم کارفیلم، تصویر شروع به حرکت کرده است تا مضمون صیغه یا ازدواج موقتی را در کنش و واکنش مردمان نشان دهد. منتها، طبق رسم سنتگرایان، فیلم به بازگویی روایتی از صدر اسلام میپردازد و سرلوحه را به قرار زیر معین میکند. اینکه پیامبر اسلام، در سفری به مکه و با دیدن زنان آرایش کردۀ آن دیار، به پیروان خود که از بی زنی و حرمان شکایت داشتند اختیار کردن زنان را بصورت موقتی توصیه میکند. این توصیه، در نظر مومنی که عادتی عمل میکند، همواره معتبر است. فارغ از اینکه چه تفاوت زمانی و چقدر تغییرمکانی در فرایند الگوبرداری پدید آمده باشد. در بستر این عملکرد چشم و گوش بسته، بی ملاحظگی نام خود را فریاد میزند. اینکه نگاه به همنوع تحقیرآمیز است و زن را بصورت غنیمت جنگی میببیند، مورد اعتنا نیست.
پس از این نقل قول از "مقدسات" که در مومن غفلت عقل و تعطیلی سنجش را در پیامد دارد زیرا وی چون و چرا در قبول امر نمیکند، فیلم در چشم برهم زدنی از تونل زمان میگذرد و وارد دنیای معاصر میشود.
در اینجا با گذرگاهی در غول شهری روبروئیم که از آمد و شد آدمها پُر است. رقم 2008روی اکران است و سال تقویم میلادی را یادآور میشود. فیلم مستند، چون با بودجۀ تلویزیونهای اروپایی و برای مخاطبان مربوطه ساخته شده، با گاهشمار مسیحی کار میکند. این کار کرد اما دریچۀ دیگری را برابر تماشاگر ایرانی میگشاید تا تحولات جهانی را در هنگام بازبینی خود لحاظ کند و در نگر گیرد.
با اینحال تماشاگر ایرانی هنوز ظرایف این دو تقویمی شدن زندگانی خود را درک و هضم نکرده است که با اولین پرسوناژ فیلم روبرو میشود. نا گفته بگذاریم که این چند زمانی شدن ،بدون تردید، بر جهان بینیاش تاثیر خواهد گذاشت.
تماشاگر در نمایی خلاصه شده و متمرکز بر چهره آخوند سالخوردهای، با اظهار نظر وی روبرو است. او که میگوید: "اسلام هیچگاه اجازه نمیدهد که یک زن در آغوش صدها مرد بچرخد. مگر اینکه آن مردان زندگیاش را تامین کنند."
نخست بپرسیم که، در ابراز این مدعا، نفس کارکرد چیست؟ چون در رفتار آئینی، آنگونه که مومنان به عادت تکرارش میکنند، معمولا آنچه از توجه دور میماند نفس کارکرد است. چرخیدن زن در آغوش افراد جنس مخالف در این رابطه نفس کارکرد است. نفس کارکردی که در واقع میشود واژۀ مرکب "تن فروشی" را نیز در موردش بکار برد. اگر که نزدیکی در برابر دریافت پول باشد.
شیعه، مذهب بومی شده، در ایران به خودش میبالد که تعادلی میان حرمان و حرص جنسی موکلان خود برقرار کرده است. از اینکه در واقع فقط بنفع مردان تبلیغ ازدواج موقت را میکند، چیزی بصراحت نمیگوید. چرا که برای چرخش زنان در آغوشها، با تاکید بر دریافت پول و تامین مالی، سنت و آئینی وضع کرده است تا بزعم خودش تن فروشی را لاپوشانی کرده و مشروعیت شرعی ببخشد.
البته این مشروعیت بخشی که خود را بر اساس وجود حرص جنسی مردانه توجیه میکند، دست کم از زمان مشروطه بدین سو مدعی و شاکی داشته و با پذیرش عرفی و شهروندانه همراه نگشته است.
در این رابطه کافی است بیاد آوریم که در کنار منورالفکران زمانه حتا ملکم خان صیغه را به کنایه کلاه شرعی برای آن کارها خوانده است. وانگهی تا اینجای فیلمی که به مسئلۀ ازدواج موقت میپردازد، هنوز قربانیان اصلی سنت و آئین یادشده را در بحث شرکت نداده است. زیرا تاکنون دعوا و جدل فقط میان مردان جریان داشت.
بر این منوال، در ادامۀ فیلم مستند، جایی با سخن آخوندی روبرو هستیم که پهلوی اول را تکفیر میکند که موانعی در راه ازدواج موقت و چند همسری ایجاد کرده بود. او همان آخوندی است که در حال استخاره برای این و آن نشان داده میشود و حسرت زندگی مردان عربستان سعودی را میخورد. زیرا بزعمش آنان همواره چهار زن عقدی خود را در دنبال دارند. زنانی که برخلاف زنان ایرانی هستند.
زنان ایرانی، بزعم آخوند استخاره فروش، حسودند و حاضرند تن به فحشا بدهند ولی صیغه نشوند. در حالی که به روایت آخوند مذکور زنان در عربستان سعودی همزیستی مسالمت آمیز را رعایت کرده و هووها یار و یاور یکدیگرند. با این تفاصیل آنچه اینجای فیلم چهرۀ خود را آشکار میکند آرمانشهر آخوندی است.
کشاکش جنسیتها در فیلم یادشده، بطور ضمنی هم که شده، بهآمد و منافع روحانیت شیعه را آشکار میکند. منفعتی که کسب مالیات معنوی و بهره مالی از تداوم گردونۀ ازدواج موقت است. همانطوری که در گفتگوی دو آخوند جوان بر سر راهکارهای اجتماعی در فیلم معلوم است، روحانیت در آرزوهای خود خواب دائر کردن "خانههای عفاف" را دیده و میبیند تا در این وادی نیز، مثل کارگاه تئوری سازی حوزۀ علمیه، نهادی بنفع استمرار خود برپا کند. البته در فحوای کلام ملایان سخنگو در فیلم این گلایه نیز است که گویا جامعۀ شهروندی اجازه اینکار را نمیدهد.
همین اجازه ندادن افکار عمومی برای دایر کردن خانه های عفاف که در فیلم مستند بر آن تاکید نمیشود، زیر سوال رفتن بدیهیتی است که روحانیت شیعه از آن ارتزاق کرده است. اما در این سالها برغم در دست داشتن قدرت سیاسی و سرکوب مخالفان نتوانسته آن را به دلخواه احیا سازد.
با اینحال روحانیت قصد و نفع دلبخواه خود را با چندین ترفند مختلف دنبال میکند تا اشاعۀ ازدواج موقت را بصورت رهیافت برای جامعه جلوه دهد. ترفند نخست این است که، در گفتارش، مرد معادل یگانه آدم و انسان گرفته میشود. وقتی از لزوم پاسخگویی به غریزۀ انسانی صحبت میکند، منظورش شامل حال زنان نمیشود. زنانی که برایش چیزی جز موضوع لذت بخشی نیستند. اُبژههای سکس.
در یک ژولیده فکری که از دوران پیشا روشن نگری و روانکاوی به ارث برده، بنیادگرایی اسلامی در واژگان خود، بدن را معادل عورت میگیرد. عورتی که بایستی از نظر نامحرم پنهان بماند. به همین ایراد بسنده نمیکند. زیرا عورت را به شیوه متناقضی برای خود معنا میکند که از یکسو به جهنم راه میبرد و از سوی دیگر بهشتی تلقی میشود. عورت در آن واحد هم مرکز فساد و فتنه است و هم حریم مقدس که نباید در چشم انداز قرار گیرد.
منتها دریچه ای که فیلم مستند سودابه مرتضایی بوسیله درددل گفتن های زنان می گشاید، فقط افشای جانبداری آقای روحانی از نظام مردسالار نیست. او نفع شخصی طلب دارد. زیرا میخواهد بطور مستقیم از برتری بخشی به مرد، که از طریق ایدئولوژی رسمی هرروز بیش از روز پیش تثبیت میشود، سهم خود را به چنگ آورد. آنهم نه بطور معمول و در روند ارضای بیولوژیکی یک شهروند عادی با جنسیت مردانه، بلکه در جایگاه قاضی که در دادگاه به امور و مشاجره زوجها رسیدگی میکند.
در فیلم مستند وقتی دوربین فضاهای مردمحور را ترک میکند تا به اندرونیهای بازسازی شده زمانه قاجار برود، با گفتار سازی زنانه روبرو میشویم. وقتی در گوشه و کنار خلوت، مثلا در آرایشگاه زنانه که در آن فالگیری هم براه است، دوربین فیلمبرداری پای صحبت زنان مینشیند. زنانی که اوضاع زندگانی را از منظر خود شرح میدهند. آنجا با روایتهای مختلفی روبرو هستیم که بطور مشخص از تجربۀ زنان میگوید. در یکی از این روایتها از زنی میشنویم که از زن دیگری شنیده که در رجوع به قوۀ قضایی از سوی قاضی با این وعده روبرو شده که دعوای حقوقیاش بنفعش تمام میشود. اگرکه به نزدیکی با قاضی تن در دهد.
در همین عدم استقلال دستگاه قضاوت، و نیز با وجود "قاضی" که به جای داوری بیطرفانه میان شاکیان طرف خود را میگیرد، اعتبار حق و حقوق توجیه گران ازدواج موقت رسوا میشود.
البته کارگردانی که نمیخواسته یکسونگری کرده و تا حد امکان جوانب مختلف واقعیت امروزی رابطۀ مرد و زن ایرانی را نشان داده باشد، در بازتاب فضاهای زنانه از سازشها هم میگوید. سازشی که با هزار دلیل و علت مختلف ازدواجهای ظاهری و ابزاری را تشکیل میدهند. اینجا از نرخ و قیمت برای زندگی مشترک روی کاغذ یا با همبودن موقتی صحبت میشود. پولی که زنان طلب میکنند.
در مواجهه با شرایط جنسیتها در ایران امروز، مخاطب با پرسشهای چندی در نزد خود تنها میماند که بتدریج بایستی برایشان پاسخی بیابد. این فرایند که خواسته و ناخواسته مسئلۀ سازماندهی ازدواجهای عرفی و شکلهای آلترناتیوی زندگانی مشترک را مطرح میکند، نمونه خود را در مرحلهای از تاریخ اروپا باز مییابد که در آن جُنبش روشن نگری پدید آمده است.
زنده یاد سیروس آرین پور، ترانه سرایی اهل دل و مترجمی با کیفیت، که در دسامبر دوهزار و دوازده از خواندن و نوشتن باز ماند مجموعه مقالهای زیر عنوان "روشن نگری چیست؟"(انتشارات آگه،1376) منتشر ساخته است. این ترجمه نه فقط با واژۀ مرکب "روشن نگری" معادل دقیقتری در فارسی برای مفهوم "آوف کلرونگ" در زبان آلمانی ارائه کرده است، بلکه در توضیح اولیه مجموعه مقالات کتاب یادشده نکتۀ زیر را میآورد. اینکه شکلگیری جُنبش روشن نگری در نتیجه بحثهایی پدید آمده است که بر سر ازدواج عرفی در آلمان سالهای 1783 ببعد بین روشنفکرانی چون مندلسزون و کانت با کشیشان پروتستان در گرفت.
آرین پور نه فقط با این ترجمه و ترجمههای دیگرش از اسپینوزا و تسوایگ متنهایی را برای پیشبرد بحث ابهامزدایی از ذهنیت عمومی (نام دیگر آوفکلرنونگ) از خود بر جای گذاشته بلکه با ترانۀ معروف "شاه دوماد" ( اجرای ویگن) نشاط و طراواتی به فضای بحث تامل پیرامون ازدواج عرفی بخشیده است. ترانهای که شاید روزی موسیقی متن فیلم مستندی دربارۀ پیوند زناشویی تحول یافته ما شود.
بخشی از این تحول تدریجی در نگاه به رابطه زن و مرد را البته میشود در فیلم مستند سودابه مرتضایی نیز مشاهده کرد. یعنی آنجایی که راننده ماشین کرایهای از بی عدالتی در مورد زنان کشورش شکایت دارد و آخوند مسافر را مورد خطاب قرار میدهد. یا وقتی جوان برنامه ریز سایتهای رسمی همسریابی در پاسخ آخوند این پرنسیپ را یاد آور میشود که زیر سقف جامعه هیچ سودی و زیانی نیست که بین مردان و زنان فرق بگذارد و اینان در نتایج و پیامدها شریک خواهند بود.
بواقع این واکنشها زمینه ساز دگرگونی خواهد بود که گردونۀ حرمان و حرص جنسی را از تحرکی خودکار بیندازد و زمینه را برای نگرش انسانی و خردمندانه به سکسوالیته و رابطۀ جنسیتها مهیا کند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد