آنچه برای تو می خواستم
! سعادت ابدی بود
آنچه برای تو می خواستم
پلی بود میان تو وبهشت
! پلی به کوتاهی ی همین دستهایم
آنچه برای تو می خواستم
دل انگیزترین ترانه ها بود
! شیواترین سروده ها
کشتی های بادبان برافراشته بر دریاهایت
زنبقهای بسیار در دشتهایت
و آبشارانی بلند بر کوههایت
آنچه برای تو می خواستم
چراغی بود
در هر خانه ات
نانی در دهان هر کودکت
!و عشق بزرگ یگانگی در دل هر مرد و زنت
آنچه برای تو می خواستم
تنها و تنها ماندن تو بود
! بر صفحهء هزار پاره ء این جهان
دیروز
من بودم و تو و آن حماسه ها
امروز
این من و این تو و این گسستگیها
! ا ینهمه تهمت شبخواهان =
بگذار اشکهای من
! ستارهء شب اینان باشد
بگذار صدای کوچک من
! در میان عربده های این دیوان گم شود
بگذار رویاها ی من
مثل شهابی بمیرند
!در اولین لحظهء حضور
فردا
که خورشید سهم تو را از آنسوی کهکشانها آورد
و آسمانت را روشنایی شست
آنگاه پل دستانم
نمایان خواهد شد
آنگه این شب خواهان
چون اشکهای من
! نایدید خواهند شد
2001
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد