logo





آرزوی دل هر انسانی

سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱ - ۱۵ ژانويه ۲۰۱۳

جواد پارسای

Javad_Parsay.jpg
کاش می‌شد، که به دشتِ دلِ هرانسانی، بذر امید بکاریم
تا سیاهی جای خود را به سپیدی بدهد.
و قفس ها، همه خالی گردند،
و نسیم سحری،
روی آرامش اندیشۀ ما،
شبنم عشق بنشاند.
*
کاش می‌شد، دلِ دیوار پراز پنجره بود
آسمان دلمان آبی بود.
و سکوت، جای خود را به هم‌آوایی ما می‌بخشید.
کاش می‌شد،
که دل خویشتن از هرچه بدی بود، رها می‌کردیم.
و هر انسانِ دِگراندیش نیز،
در دل همنوعش، جایگاهی می‌داشت
و حسادت، جای خود را به فخامت می‌داد.
گل لبخند به مهمانی لب می‌بردیم.
کسی از نسکِ محبت، غزلی را می‌خواند.
اندکی در گفتار، مهربان‌تر بودیم
و گنهواژة دشنام،
جای خود را به درودی می‌داد.
*
کاش می‌دانستیم،
قدر این لحظه که در دوری هم می‌گذرد،
کاش می‌فهمیدیم،
راز این رود ایاز،
که به سرچشمه نمی‌گردد باز.
کاش می‌شد، مزۀ خوبی را
می‌چشاندیم به کام دل هرکودک،
و همۀ مادرها،
راز لبخند به لبِ نوزادان، می‌دوختند.
*
کاش ما تجربه‌ای می‌کردیم:
شستن اشک از چشم،
بردن غم از دل،
همدلی کردن را،
کاش می‌شد که غم و دلتنگی،
رخت می‌بست از این باغ که نامش دنیاست.
وبه یلدای زمستانی و تنهایی هم،
یک بغل عاطفۀ گرم نثار می‌کردیم.

کاش می‌شد که کسی،
باور تیرۀ ما را می‌شست
و به ما می‌فهماند:
دلِ ما، منزل تاریکی نیست،
اخم برچهره بسی نازیباست،
بهترین واژه همان لبخند است،
که ز لب‌های همه دور شدست.
*
کاش می‌شد که به انگشت نخی می‌بستیم،
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم.
پیش از آنی که کسی سربرسد،
ما نگاهی به دل خستۀ خود می‌کردیم،
شاید این قفل، به دست خود ما باز شود.
*
کاش در باور هر روزۀ مان،
جای تردید نمایان می‌شد،
و به خود می‌گفتیم:
مگر این وسوسۀ اهرمنی،
بارها راه به کاشانۀ ما نگشوده؟
مگر این بی خردی
بارها، راه به نابودی انسان و خرد نگشوده؟
پس چرا خاطرِ دریایی ما خشکیده؟
کاش می‌شد که شعار
جای خود را به شعوری می‌داد.
کاش می‌شد که سرِ راهِ نپیمودۀ ما،
آیینه ای بود که در آن،
چهره و چشم به خون خفتۀ خود می‌دیدیم.
*
اندکی روشنتر،
چهرۀ خشم فروخوردۀ پست اندیشان،
شبح تار امانت داران
دست بیداد جنایتکاران،
اندکی بیش نمایان می‌شد.
*
کاش می‌شد که بدانیم
مرگِ شادمانی، آخر دنیاست
و نوای شاد هربلبلِ درگیرِ قفس،
از غم دوری است
و اگر ناز نگاه آهوان دشت را می‌دیدیم
مهربانی پیشه می‌کردیم

کاش می‌شد که کمی
قدر وزنِ پرِ یک شاپرکی
مهربانتر بودیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد