logo





ترکیب بندِ تن

چهار شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۱ - ۰۲ ژانويه ۲۰۱۳

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
گفتیم وُ شنیدم ازان خانه ی محصور
افسوس جدا از هم وُ بی حوصله وُ دور
رفتیم ازین چشمه به آن چشمه پیِ نور
آب از سرِ هر چشمه گِل آلود وُ بسی شور
کوتاه تر از فرصتِ هر قصه ی آهیم
ازین خواب به آن خواب وُ ازین چاله به چاهیم
پَر نیست اگر بر تنِ انسانِ شکیبا
رؤیایِ رهایی وُ ز پرواز چه پروا!
تا گِردِ هم آییم وُ در آیینه شناسا
امیدِ رهایی دَمَد از جمعِ من وُ ما
تا کِی بُوَد آواره دلِ من ز تو همراز!
من گرمیِ دست تو بجویم همه آواز
در کوچه وُ میدانِ جهان نیست چو فانوس
ای کاش شکافد شبِ ما نعره ی ناقوس
خورشیدِ سخن گشته درین شهر چو محبوس
خاکسترِ خورشید بُوَد بسترِ ققنوس
ذِلت نپذیرد دلِ دریای خروشان
خیزابه ز خیزابه بلند آید وُ رخشان
از صبر به عصیان رسد انسانِ گرفتار
تومارِ ستم بر دَرَد وُ نامِ سیه کار
از دفترِ هستی بزایید به یکبار
نام وُ نسبِ سلسله دارانِ سبکسار
انسانِ به جان آمده شد شعله ی فریاد
از بند برون آمد وُ شد زاده ی آزاد

2013-01-02
http://rezabishetab.blogfa.com/


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد