Afsanehjangjoo.blogfa.com
آن صلیب
گناه من بود
( مسیح بر فراز آسمان به پرواز شد)
و من آن روز که آدم را از بهشت راندند، رسوا زاده شدم.
شاید مریم بود باردارِ من،
که به جُرمِ جادوگری
قرون وسطا سوزاند مرا.
از ققنوسِ جانم
پرنده ی عشق، شعله پَر کشید...
همین است سوار بر ثانیه های شب می رقصم بی گناه.
هراس دارم به خواب رَوَم رؤیا باشد سایبانم.
در این خانه زمان نیست
قرن
گم شده است
و شیارِ دیوارها هزار چهره ی پنهان ندارند.
عشق
فصلی نمی شناسد.
روی ابرها به خواب می روم
بارانم زلال بر شانه های بامدادت.
نوزدهم تیر1389، واشینگتن