logo





دیدار مثنوی
معنای عرفان از دیدگاه مولوی

بخش سوم - تجربۀ عرفانی

دوشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
 اما تجربه عرفانی به مفهومی بس وسیع تر از وحی و الهامی ست که مولانا درمثنوی از آن  سخن می گوید. هرگاه شناخت عرفانی از جنبۀ عملی آن مورد توجه قرار گیرد، می توان  گفت:"تجربۀ عارفانه  آگاهی شهودی ست از طریق اتحاد ِ مُدرِک و مُدرَک ". [ مدرِک subjeckt  , و مدرَک objeckt را به فارسی "شناسه گر" و "شناسه" هم ترجمه
کرده اند ].

یعنی شناسنده و موضوع شناسایی در چنین تجربه ای با یکدیگر متحد و هم مرز می شوند.چنین تعریفی هم جامع وهم مانع است . جامع است، زیرا شامل هر گونه شناخت ِ تجربی، اعم از فردی یا جمعی که درک کننده بصورتی بی واسطه با موضوع ادراک خویش بر قرار کند  می باشد؛ و مانع است، زیرا تفاوت بنیادین  ِ روش عقلانی وتجربۀعلمی را با ادراک شهودی  آشکار می سازد . در شناخت عقلانی، ذهن از دانش تجربی و منطقی که پیش تر در حافظه داشته استفاده می کند و به یاری آن ها به شناخت تازه ای دست می یابد .در شناخت تجربه گرایانۀ علوم آزمایشگاهی هم باز تجارب ِ ثابت شدۀ علمی به یاری ِ تجربه گر می آید. برعکس، در شناخت عرفانی، ذهن یکباره به  اتحاد با موضوع ادراک می رسد . این موضوع می تواند در بیرون ویا درون ِ عارف و یا هر دو سو وجود داشته باشد . این کشف و شهود، البته فردی ست و امکان دارد برای کسی دیگر به گونۀ دیگری خود را نشان دهد.چنین تجربه ای الزاما منطق پذیرنیست. قوانین منطقی و علمی در عرفان کارآیی  ندارند . همانطور که در هنر و امور ذوقی و رویا هم این چنین است.  همانگونه که در عالم رویا می توان بدون بال پرواز کرد، در تجربه عارفانه نیز فاعل شناسایی بر اثر اتحادی که با موضوع شناسایی دارد می تواند هر گونه وضعیتی  را تجربه کند، اعم از این که منطق پذیر باشد یا نباشد . در مراحل عمیق تر، تجربۀ  عرفانی در قالب سخن هم نمی تواند در آید .   

واژۀ " اتحاد" نیز در تعریف بالا تعیین کننده است . در ادب کهن و زبان نماد گرایانۀ صوفیه غالبا دقت فراوانی در باره دو واژۀ "وحدت" و "اتحاد" بکار نرفته است و آنها را بجای یکدیگرهم بکار برده اند . "وحدت" به معنای "یگانگی" ست و با "اتحاد"به معنای "پیوستگی"  تفاوت فراوانی دارد .  در وحدت، هم آمیزی چنان بنیادین است که در آمیختگان، هم ذات می شوند و یا یکی در دیگری نابود و فانی می گردد .در اتحاد چنین نیست و در آمیختگان، با حفظ ذات خویش در کنار یکدیگرند . البته ناگفته نماند که برخی صوفیه و عرفا با توجه به  مشرب خویش آگاهانه این دو واژه را بجای یکدیگر بکار برده اند. پرداختن به جزئیات تفصیلی وحدت و اتحاد درحوصلۀ این نوشتار نیست اما حاصل سخن را از دیدگاه خواجه نصیر طوسی می توان دریافت که اتحاد را "یکی شدن" دانسته آن را بالاتر از توحید یا "یکی کردن" آورده، است ولی فروتر ازمرحلۀ وحدت یا "یگانگی" قلمداد می کند. فنای طالب در مطلوب خویش تنها در همین مقام وحدت روی می دهد. (1)

در یک نگاه کلی  تجربۀ عرفانی را می توان به "آفاقی" و "انفسی" تقسیم کرد . (2) تجربه عرفانی آفاقی زمانی روی می دهد که موضوع شناسایی بیرون از وجود عارف قرار داشته باشد . مثلا  در کثرت  زیبایی های طبیعت، وحدتی را درک می کند و یا زمانی خود را پرنده وگل و خار و سنگ در می یابد . تجربه عرفانی انفسی نیز چنان است که موضوع شناسایی در نهاد و ضمیر عارف رخ کند و معانی و حقایق  معنوی را حتی فراتر از نظام ِ زبان و رمز، در خویشتن خویش دریابد و بقول مولانا :
ای خدا جان را تو بنما آن مقام 
کاندر او بی حرف می روید کلام 

و اما عارفان ِ معتقد به خدا و یا خدایانی  که هستی را آفریده ویا  عوامل هستی ازوجود آنان متولد شده باشند، وقتی موضوع شناسایی شان آفریننده باشد، می گویند به وقت اتحاد و اتصال با آن"واحد" ، در او فانی و محو می شوند و تنها اوست که شناخت خویش را به اندازۀ استعداد و ظرفیت روانی عارف به اونشان می دهد و  هر چه از  ایشان بروز کند در واقع از خدایشان صادر گشته است . از این روست که مثلا حلاج دم از انالحق می زد و  شمس تبریزی صریحا اظهار می داشت " در درویش کامل، متکلم، خداست " (3)

در دو سوی چنین دعوی، دو نظر متفاوت در عالم عرفان موجود است . یکی دیدگاه عارفان بودایی بخصوص طرفداران چرخۀ کوچک است که شناخت عرفانی را موضوعی کاملا جدا از اعتقادات مذهبی می دانند و دیگر ی دیدگاه رهروانی ست که معتقد به دوام اتحاد ند. یعنی وقتی رهرو به نوعی با واحد به اتحاد رسید دیگر در همان کیفیت باقی خواهد ماند  و به تعبیر عارفان مسلمان به بقاء بالله می رسد و به مشیت اوست که دوباره میان خلقبازگشته به دستگیری رهروان می پردازد . دست او دیگر دست خداست ونباید با وی به ستیزه برخاست و در پی امتحانش بر آمد و بقول مولانا:
شیخ را که پیشوا و رهبر است 
گر مریدی امتحان کرد او خر است 

اما از سویی دیگر مریدان را از افتادن در دام مشایخ دروغین بر حذر می دارد :
چون بسی ابلیس ِ آدم روی هست 
پس به هر دستی نشاید داد دست 

اکنون رمان بررسی  سخن مولانا نیست ،اما در بخش های آینده به نقد و بر رسی جایگاه پیر در نظام عرفان وتصوف پرداخته می شود . آنچه به بحث ما مربوط است این که معیاری برای سنجش حقیقت علمی  و عقلانی اظهارات عارفان وجود ندارد، زیرا تجربۀ عرفانی مانند تجارب هنری ست که با تجربۀعلوم آزمایشگاهی قابل اندازه گیری نیست و منطق ِ ارسطویی و عقلانی هم در این جا بکار نمی آید . البته در سال های جدید کوشش هایی از جانب پژوهندگان ِ بی تعصب عرفانی  در علوم انسانی برای سنجش سخن عارفان انجام گرفته است . از آن جمله می توان به اثر با ارزشی از و.ت.استیس به نام "عرفان و فلسفه" با ترجمۀ خرمشاهی اشاره کرد . "استیس "، نویسنده و فیلسوف انگلیسی ست که بنا به گزارش مترجم کتاب،شهرتش در معرفی فلسفۀ هگل می باشد . وی  پیرو فلسفۀ تجربی و طبیعت گرایی ست و در کار سنجش ِ اصالت ِ نظرات عارفان از روش استقرایی استفاده کرده است ،یعنی اظهارات عارفان ِ ادیان متفاوت را در زمان های مختلف تاریخی در نظر گرفته و نتایج مشترک و یکسانی را از تجارب عرفانی آنان ثبت کرده است .بر آیند سخن وی چنین است که تجارب عرفانی واقعیت دارند . البته برای خود عرفا چنین اظهاراتی حکم زیره به کرمان بردن را دارد، اما برای کسانی که با عوالم عرفانی نا آشنا می باشند، راهی درست برای سنجش شناخت عرفانی می باشد . 
ادامه مقاله در بخش چهارم 
http://zibarooz.blogfa.com/
 
زیر نویس :

 1: نگ، اشراق و عرفان ــ پورجوادی ، نصرالله ــ صص 239ــ242
2 : نگ ، عرفان و فلسفه ــ و. ت. استیس ــ ترجمه بهاء الدین خرمشاهی 
3 : مقالات شمس، ج1، ص 173 به کوشش محمد علی موحد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد