logo





آوارگان دریا ها

جمعه ۱۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۴ سپتامبر ۲۰۱۵

طاهره بارئی

دیگر کسی برای ثبت آثار ملل
به این زمین نخواهد آمد
و تعلّق به ابنیه بشری
مرتبتی نخواهد یافت
آجر به آجر می نویسند: ویرانی
می نویسند: بپائید! نیآئید اینجا
گچ ها شده اند گوشی
شده اند صدا
و آب می شوند روی دیوار های باستانی
تصاویر میخی شاهان
زنی را که ستمی در گرفته بود
باد می شوند دستها
می برند
دامن سنجر ِ غبار را


قدم به روی آب نهاده
مأمور حرارت
و ماهیان پخته روی سطح
چون سجل احوال باطل شده،
ریخته زیر دست و پا،
که دفتر ثبت اسناد پس می داد

فراوان میشد
فراوانی
پاکتهای پُف کرده
بر چرخ دستی امواج
و قایقهای پیچ خورده
درد های فراری را
سر خورده از ساحل
به راههای برگشت ناپذیر سوق میداد


رویهم انبار می شدند
در بازارچه های دراز به دراز
تب زرد ارزاق.
مگسان، وانهاده صحنه را
و آفتابی که می فشرد
فشفشۀ پَرّه های گردانش را،
بر گاری اجساد
تنها نفس کش میدان می ماند
که نرخ راستین میوه ها را
در گوش فراریان
زبان به نکوهش می گشاد


شهر منتظر حادثه ای
کشیده ی آبی
نفس حبس کرده در سینه
و داس های بریان
چون یگانه فاتحین شهر
دهنۀ امور خیابان را در دست بازی می داد


با کفش های میخ دار
که نعل ضمانتش
بر اسفالت آب شده
از قیر التزام می خواست

چلۀ تابستان بود
ظهر هر ساعت بعد از ظهر مرداد
ذوب میشد تیر در هالۀ کمان
می لرزید
در ستاره ظل کوه
هزار پای احساس آب


می افتاد
زن قوّت
از عصای پیر کوه
پای خط کلام
سر به یورش بر می داشت
از محبس علف
فنر رهائی ها

آیا به یادتان هست
چه کسی
کدام روز
آن قلب را که مشترک بود
که مشترک بود
در خانۀ ما امانت نهاد؟

ای رفاقت نیلگون
بیفروز
چراغ مشترک
چراغ مشترک
چراغ مشترک را

کشان کشان
رختخواب اجساد را
از کناره صحرا می بردند
و تنها
قطره شبنم شفقت بیدار می ماند

به هبوط نبوده است
ابتدای اعتبار انسان
اگر چنین افتاد
من به پادر میانی سیب معتقدم
میان سوال و مسئولیت
به پادر میانی کوزه ای
که می چسباند
کوزه طفل را
به سفال مادر

آیا به یادتان هست؟
به یادتان انداختیم؟
رودی را که از دستهای مشترکمان می رست
و به دریاهای بَلَد راه می پیوست؟
اقیانوسی که می بینید
از انگشت کوچک کودکی روان شده
که یکروز کودک همۀ ما بود
امروز
زیر پای کاسکت ها و چکمه ها و چراغ قوه ها
بی خیمه تر از خُرد ترین گوش ماهی
رها شده
زیر ِ وزش نسیان ها

تا، کسی کلاهی از سر بر گیرد
و به آنکه کوچک بود ولی بیادمان آورد
ادای احترام کند
که این نیز خواهد گذشت

من به پادرمیانی چراغ معتقدم
میان تشعشع سیب
و لیزر ِ ذرّات

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد