مجید نفیسی نامه های زندان یکی از عرصه های کار در خارج از کشور ادبیات زندان است. امروزه در میان ایرانیان مهاجر، شمار انبوهی هستند که مدتی از عمر خود را در زندانهای شاه و ولی فقیه گذرانده اند و اکنون در مهاجرت این فرصت را یافته اند که به دور از محیط اختناق داخل ایران به بازشکافی دوران اسارت خود بپردازند و از این رهگذر نه تنها گوشه هایی از تاریخ زندگی سیاسی ایران معاصر را روشن سازند، بلکه همچنین نشان دهند که زندانیان سیاسی، علیرغم وجود شکنجه و اعدام، مانند هر گروه اجتماعی دیگر، خالق یک فرهنگ هستند؛ فرهنگی که در آن در کنار افسردگی و ترس از مرگ، شادی و شیطنت، و در برابر دستگاه مغزشویی زندانبان، شور آفرینندگی هنری و ادبی زندانی به چشم می خورد.
محمود معتقد ی مثل همیشه و/ دلی که از آشوب های تو می طپد نگاه کن!
رنگ درخت و/ شکل پرنده ای که
هنوز عاشقانه می گذ شت
فواره خیابانی و/ خواب کسی که
با لبان تو / سیراب می شود
محمدعلی اصفهانیتا سايه های وهم درحجم شعر، با نقطه چين نثر کدام روزنامه را بخوانم امشب که تو در آن باشی؟
منظورم اين است که کدام روزنامه را بخوانم امشب که تو در آن نباشی.
سايه ی وهمی در راه است. و می گذرد در باد.
سايه ی وهمی که می گذرد در باد، می گذرد اما دريغا با باد.
دورتر از گودال و سنگ.
برزین آذرمهربه یاد ِدل به آتش زدگان گر زندهام به چشم گشایی چشمه ها،
جاری نمی شوم مگر" آنی"دگر شوم،
خورشید وش
شکوفه ی باغ ِسحر شوم!
مجـيـد فلاح زاده« جامعه شناسی هنر – جامعه شناسی هنری »
( نگاه و نقدی بر اندیشه های هنری – زیباشناختی دکتر آریانپور ) در نقد دیدگاه های هنری« دکتر آریانپور» ( دیدگاه های جامعه شناسانه اش که خیر – که البته پشت و روی یک شناخت اند؛ چرا که وقتی، برای مثال، از روی شیر سکّه ای سخن می رود، روی خط آن خود به خود مشخص است ) باید بگوئیم: اولا – آنچه او گفته است می تواند، طبیعتأ، به طور نسبی درست باشد. اما، آنچه نگفته است هم می تواند به طور نسبی غلط نباشد؛ و تاکید عمده ی ما در این بحث بر روی نگفته هاست! ثانیا – بدیهی است که نگاه هنری اُستاد بستگی به نقطه نظرات ( جهان بینی ) وی داشت. اما، از نظر او، این بدین معنا نبود ( و نیست ) که نقطه نظرات مخالفان صد در صد غلط است؛ و ما نیز، در این نقد، بر روی این عدم صد در صد غلط تأکید می ورزیم. ثالثأ – با توجه به دو نکته ی فوق، آیا باید نظرات هنری اُستاد را در بست پذیرفت؟ تماما رد کرد؟ یا میانه را گرفت؟
عباس صحرائیخانه تسخير شده کله سحرکه برخواستم تا راهى ناشناخته را آغازکنم، مادررا منتظرديدم، تمام شب را نخوابيده بود. نگاهم را که هنوز نور بيدارى کامل نيافته بود به او دوختم، مى خواستم ذخيره کنم، مى خواستم تمامى آن وجود نازنين را درخودم نگهدارم. به وضوحموج اشکى ناريخته را که پشت کاسه چشمانش متوقف شده بود مي ديدم، وعبورمشخص درد را درچهره اش حس مى کردم. صدايش از وراى بغضى که راه گلويش رابسته بود، گرفته و خش داربگوش مى رسيد....
مهرانگيز رساپور (م. پگاه) چقدرکار دارم آن باد را چگونه ببندم ؟
اين موج را چگونه بخوابانم ؟
چه درسهايی را
که به چشمانام
تلقين نکردهام . . .
هنوز
چقدر چقدر چقدر کار دارم
محمود کویرهمه ی پسران فریدون کین ایرج آغاز کینه جوییهای تاریخی ماست. حکیم توس بر آن است تا از این راز تاریخ پرده برگیرد. چرا؟ این کین که در دل و دین ماست، ریشه در کدام شوره زار دارد. از کدام روز تاریک تاریخ آغازید؟ مگر ایرانیان و تورانیان، مگر تور و ایرج برادر نبودند؟ این پارگی تن و جان با کدام شمشیر پیش آمد؟ چرا ما نتوانستیم در یکجا و کنار هم و با تمام اختلافات باقی بمانیم؟ بیابانگردان پیرامون ما تا چه میزان در این کین جویی و دوپارگی نقش داشتند؟ این بیابانگردان که یک بار به نام ترک و یک بار مغول و یک بار عرب بر ما یورش آوردند، در تاریخ و فرهنگ و اخلاق ما چه داغ و نشانی به جا نهادند؟ حماسه ی ملی ما که برآمد روزگار شکست ماست، برآمد روزگار تلخ ماست در کار شکافتن این زخم ناسور است:
راشل زرگریانشانس یا عقل؟ آفتاب سوزان درحال تابش بود. نسیم ملایم کنارساحل, برندگان وصخره ها وگیاهان را به نرمی نوازش میداد. باد لطیف به سطح موجهای دریا, احساس آرامش وفراغت خاصی را خبرمیداد. مثل اینکه زمان متوقف شده بود. هنگامیکه آفتاب بتدریج نابدید میشد رنگهای مختلف ومتنوع آسمان را آرایش داد. درتصورم ساعت بیدارکننده بمن خبرداد که عقربه ها درحال حرکتند وهم اکنون موقع برگشت به مقصد است.
رضا بی شتابمرغِ آتش هزاران در هزاران اخگرِ رخشنده در رگهای پالیزست
مگو سرما سکوتِ سهمگین آورده در برزن
مگو مُرده هوای عاشقی وُ بسته هر روزن
مگو اینک درخت وُ خواب وُ خاموشی
که شُسته نقش ها را در فراموشی
و یا اینکه زمانه سخت وُ خون ریزست
سيروس"قاسم" سيف "هيچ . نيچ. کا" هيچ نيچ کای عزيز، حدود چهل سالی می شود که ازهم بی خبريم. چهل سال عمری است! در اين چهل سال، نه تنها از تو، بلکه از خودم هم بی خبر بوده ام. يک سی و چند سالی هم در آن وسط ها گم شده است که به نظر عده ای، آن سی و چند سال را، اصلا نبوده ام و عده ای هم معتقد هستند که بوده ام، اما نفهميده ام که چگونه بوده ام. به هر تقدير؛ بودن و نبودن اش مهم نيست. مهم اين است که اين اختلاف نظرها وجود دارد و بعضی وقت ها که متوجه ی گذشته ها مان می شويم، خودش تکانی می شود تا به خود بياييم و بينديشم به لحظه ای که...آه! نگاه کن!....مادرت!
رضا فرمندخون ترانه حرف میزند ترانه، خواهر آزادی!
با بیکران بیگناهی درآمیختهای
کوههایت پُر از خدا و پیامبر است
*
روی حرفِ خونات هیچ خدایی حرف نمیزند
روی حرفِ خونات هیچ پیامبری حرف نمیزند
رضا اغنمینیهیلیسم ویرانگر و ایدئولوژی نیاکانی فشاهی، معلم است و مدرس دانشگاه. آشنا به فضایِ ذهنیِ اهل کتاب. با اطمینان ازاینکه اکثریت مخاطبین از خواص نیستند، در نهایت صبرو متانت با هدف شیرفهم کردن خوانندگان؛ توضیحات لازم درخورفهم همگان را به عنوان یک ضرورت به کار گرفته تا جائیکه، خواننده لحظاتی فکرمیکند سر کلاس است و سرا پا گوش به سخنان استاد که جایگاهِ علوم به مانند: سیاست و فلسفه و تاریخ ، هنر شاعری و تراژدی، و پایگاهِ معرفتی هریک در حوزه های ویژه، در ادب و معارف فرهنگی را شرح میدهد. زبان متن کتاب با نثر روان، رمان و داستانگونه و به دور ازخشکیِ مفاهیم فلسفی ست.
لنارت پهرسون جادوگر فلورانس
رمانی تازه از سلمان رشدی ترجمه: اسحاق نجم الدین رمان جادوگر فلورانس حاصل ده سال کار سلمان رشدی است. هر چند که در خلال این سال ها رشدی دو کار "خشم" و " شالیمار دلقک" نیز وارد بازار کتاب کرده است. او برای نوشتن جادوگر فلورانس مطالب فراوان تاریخ فلورانس و تاریخ کشور گشایی های مغول به هند را مطالعه کرده است. او در این کتاب به کشف خارق العاده ای می رسد که چگونه این دو تمدن در تلاش فاصله گیری از همدیگر هستند. هر چند که تفاوت های فرهنگی و مذهبی این دو تمدن را از هم متمایز ساخته است. اما رشدی به شباهت های فرهنگی و سیاسی این دو تمدن اشاره دارد.
برزین آذرمهرکوششی در رفع یک سوء تفاهم! به گمان من شما هم همچون من، بر این باورید که به هیچ وجه گوارا نیست که شاعر اثری،هر بارخود را در وضعیتی بیابد که مجبور باشد دلیل و مدرک بیاورد تا ثابت کند،شعری که خود او سروده ،متعلق به دیگری نیست و تازه همیشه موفق هم نباشد!
بی شک شما بهتر از من می دانید که در افتادن با توهمی که بر اثرنفوذ برخی از رسانه ها گروهی،جا باز کرده و گسترش یافته، کارچندان ساده ای نیست،مگر آن که با سلاح برابر به جنگ آن رفت.دلیل رویکرد من به شما این است.
م. ايل بيگیچقدر دلم می خواست ... چقدر دلم می خواست
در زادگاهم می ماندم
نانی - هرچند کم - ، بخورم
(نانی از حلقوم ِ کسی بر نمی داشتم
تا در حلقومم کنم)
حمید حمیدیبرای "عمو"کیوان"صمیمی"ما آسمان را برشانه هايش مي کشد
تو دست می تکانی بر آب
و شاليزاران شمال
خواب "پروانه" و "ابریشم"مي بينند
تو ایستاده ای
شانه هايت سبز مي شوند
جهان آزاد سیطره ی ظلم سیطره ی ظلم استوار نماند!
دولت بیداد پایدار نماند!
ای َخلـَف ِ راستین یوسف حجاج
از تو بجز ننگ یادگار نماند!
مجید نفیسی«خاموشی در زندان»
و «شور میاندوآب» چرا نباید خاموش ماند
و از پذیرش پرسش، سر باز زد
وقتی که دیگر نمی توان
ده ضربه ی تازیانه را
با یک رکعت نماز تاخت زد
نسيم خاكسارحکایت شرحه شرحه شدن (تاملی بر چند پاره نقل و روایت از دو متن) خواندن یک متن، خواندن متنی دیگر میآورد. منظورم تداوم خواندن است. و من با خواندن«منطق الطیر» عطار نیشابوری، و رسیدن به برگهای آخر آن، و روبرو شدن با بیان «عجز» و «بیچارگی» عطار درقطعه پایانی سفر دشوارش که همراه مرغان رفته بود برای یافتن مقصود، در اندیشه فرو رفتم. در تردید از این که با نتیجهگیریای خام و شتابزده درهای اندیشیدن به آن حرف پایانی کتاب زود بسته شود، مصمم شدم با حفظ همان نتیجه گیریها در گوشهای از ذهنم، سفری آغاز کنم. سفری در متنهای همزمان این کتاب و پیش از آن. و فکر را رها کنم که خوانش بینامتنی کند.
مهناز هدایتیتو دل بخواه مایی شهید راه عشقیم اگر چه زنده هستیم
شهادت هم مبارک تو دل بخواه مایی
اگر گذر نمودیم ز این شب جوان کش
بدان تو ره نمایی تو تکیه گاه مایی
محمود معتقد ی چشم انداز حرکت های اجتماعی در همنوائی با شعر امروز پیرامون شعر سیاسی- اجتما عی امروز ایران از آنجائی که پدیده " شعر " یک مقوله زبانی و نوعی نگرش انسانی در فرآیند هستی و بازتابی از حس زیبائی شناسانه انسان در گذر زیستن و تجربه هایی در بستر " اندیشه و خیال" به حساب می آید. خود به خود دارای مفاهیمی از جنس نگاه سیاسی – اجتماعی در روند آغازهای بشری ست . لذا، بی آنکه بخواهیم در تقسیم بندیهای " شعر متعهد " و " شعر برای شعر" قرار بگیریم. باید به" موتاسیون" نگاه و زبان هنرمندانه ای که رنجها و شادی های آدمی را به تصویر می کشند، بیندیشیم.
شهلا آقاپورکریستینا می خندید در اینروز پاییزی
برگ سرخزرد خیس
باغچه دلم
حسرتی بدوش می کشد
باز کسی می رود
محمود کویرراه دور نرگس و نور روز حافظ، روز عشق و آزادگی بر شما مبارک و خجسته باد. باداباد! دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
رضا اغنمینگاهی به «اشک سبلان » نقش آفرینان این رمان بزرگ، نسلی از روستائیان اند که درحقیقت، بخش عمده ای از زحمتکش ترین و محروم ترن طبقۀ کشوررا تشکیل داده اند. به گواهی تاریخ، دربحبوحۀ جنگ دوم جهانی، درسالی که متفقین به ایران حمله کردند، با بازشدن فضای آزاد در کشور، تحرکِ تازه ای ازعصیان و طغیان بین دهقانان و کشاورزان در روستاهای آذربایجان شروع شد و دراندک زمانی کوتاه سراسر ایران را فراگرفت. روزنامه های نوپا با رسالت افشاگرانۀ خود، دربیداری کارگران و کشاورزان نقش مهمی ایفا کردند. تاجنبش های فکری دربین ناراضیان درشهرها و روستاها قوت گرفت. با تشکیل حکومت فرقۀ آذربایجان که تا تقسیم اراضی پیش رفت، تنها برای مدت کوتاهی، دهقانان توانستند فارغ از حضور نفس گیرمالک، دسترنج خود را به کلبه های خود ببرند. نقش آفرینان اشک سبلان مجموعه ای ازهمان محرومان اند که، هریک با دلی پرخون جور و ستم مالکان را توضیح میدهند.
|