م. سحر استخوان شهید فرزند وطن شهید این وادی شد
خونش جاری به جور و بیدادی شد
در دانشگاه استخوان هایش نیز
بازیچهء دشمنان آزدی شد
حسن زرهیاسکاری استثنایی با امیدی متفاوت شگفتی اصلی اسکار امسال برنده شدن میلیونر زاغه نشین در ۸ رشته از ده رشته ای که نامزد شده بود، است. اگر شرایط ویژه ی اقتصادی، اجتماعی آمریکای امروز را در نظر داشته باشیم، و مقوله ی مهم امیدی را که اوباما در جامعه ی آمریکا جاری کرده است پی بگیریم، بی گمان متوجه می شویم که رویکرد اسکار امسال نیز بی تاثیر از شرایط اقتصادی، سیاسی و بویژه حضور انکار ناکردنی اوباما و اندیشه ها و شیوه های کاری و رفتاری او نیست.
ویدا فرهودیآتش بزن* خود رامسوزان، بر ریا، وَهــم و گـمان آتش بزن
رنجی چو می کاوَد ترا، بر کـُنه ِ آن آتش بزن
عمری سپردی،باورت،بر ناکسان! کو یاورت؟
کو دست غیبی بر سرت ؟ بر آن دکان آتش بزن
بیژن باران باغ باغ با خاطره بهار خود را می آراید.
گاه با التهاب به گذشته می گرید.
یا برای آبیاری تخم، می بارد.
محمود کویرامیر کبیر پنجه، پنجه ی شب
کاکل، کاکل خورشید.
کف کف
کف به لب کفتار
پرپر
پرپر کبوتر.
هجوم دشنه و دشنام
حضور نفرت و نفرین
رضا بی شتابوقتی داشتم از سرما می مُردم داشتم با چادر گُل گُلی اشکهايم را پاک می کردم. يادتان نيست! برای تنهايی شما گريه می کردم. پسرم سه ساله بود. چهار دست و پا گاگُله می کرد. به همه لبخند می زند. کسی نبود بغلش بکند. همان گوشه خوابش بُرد. دخترم پنج ساله بود. بغض کرده بود. حرف نمی زد. فقط نگاه می کرد. نگاه می کرد که مادرش را به چه خفت و خواری دستبند می زدند. ديگر بچه هايم را نديدم.
„قهوه ت سرد شد“
ع. ش. اروندبر برگ های باغ راهم هزارساله و بارم کمرشکن
باری که تازه آمدگان برنداشتند
از سر مرا تلاطم طوفان چو می گذشت
جز باد ِ " فتنه " آنان در سر نداشنتد
چون کاج های لخت تهیدست سرفراز
بر اوج آسمان خدا سرکشیده ام
بر برگ های باغ کجا می توان نوشت
از او ج خویش آنچه در این باغ دیده ام
محمد سطوت"شهيد زنده" (قسمت اول) كم كم سناریوی توبیخ برایم شكل میگرفت و به حقیقتی پی میبردم كه متأسفانه آنرا بفراموشی سپرده بودم و آن این بود که در محیط های نظامی بایستی (کور بود، کر بود، لال بود) و حالا باید تاوان کنجکاویهای خودرا بازپس میدادم از اینرو بدون كوچكترین واكنشی آماده شدم تا ستون را حركت داده باصفهان برسانم و منتظر باشم تا بعد چه پیش خواهد آمد.
نسيم خاكسارتا ناقوس ها بنوازند
با یاد دهمین سال خاموشی پدر فضیلت کلام اولين باری که ديدمش در زندان بود. در بندهای دو و سه. و هميشه دور و برش شلوغ از يکی از ما. کوچک تر و بزرگ تر. نسل ما از بيست سالگی از خانه زده بود بيرون. با حس هنوز نياز به پدر و مادر. وقتی ديگر نه پدری برايش مانده بود و نه مادری. پس به ناچار در وجود پدر فضيلت کلام ها و مادر شايگان ها، پدر و مادر خودش را ساخت. خلق کرد. تا بی نياز و محروم از عواطف گم کرده نباشد.
برای اين حس کودکانه و ترد جنبش ما تا کی ادبيات بايد ساکت بماند؟ از خودم اين را می پرسم.
نادره افشاریحزب خزینه
ر. رخشانی„هَم، هَمه، هَمهَمه“ باری،
خود نیز پنهان می شدم
در آن فضای بی زَمانی و
آن دوره ی عَقیم،
که وَسوَسه ی پنهانی داشت،
پر از شراره و شور.
محمود کیانوشکتابسازی، یا معرفی شعر عاشقانه فارسی؟ محمد مختاری کتابی دارد با عنوان „ هفتاد سال عاشقانه „ در ۸۶۸ صفحه، شامل گزیده ای از شعرهای عاشقانه دویست شاعر معاصر از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ که می توانست به مؤلف در انتخاب شعرهای بهتری از شاعران معاصر کمک کند. شاید محدودیت آشنایی مؤلف با شعر معاصر یا دسترسی نداشتن او به کتابهای شعر معاصر موجب شده است که مثلاٌ از فریدون توللی، نادر نادرپور، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی، محمود کیانوش، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی، منصور اوجی، و مانند اینها که بهترین شعرهای نو عاشقانه را سروده اند، نمونه ای نیاورد و جای آنها را به کسانی مثل پروین جهانبانی، ناهید یوسفی، نصیبی گیلانی، جهان ملک خاتون، و میرزا یحیی خان سرخوش بدهد.
عباس شکریآزادی بیان در گرو مرگ نویسنده کنفرانس خبری سلمان رشدی و روبرتو ساویانو در نروژ
بخش دوم و پایانی روبرتو ساویانو از این که دیر به جلسه کنفرانس خبری که قرار بوده در کنار سلمان رشدی در مورد آزادی بیان صحبت کند، آمده، معذرت خواهی می کند و ادامه می دهد که تأخیر این بار به خاطر دیوار آهنین امنیتی ای که او را احاطه کرده، نبوده است. نگاهی به اطراف می اندازد و سلمان رشدی را برانداز می کند که با حکم مرگ چندین پیراهن بیشتر از او پاره کرده و اکنون هم بی هیچ تردیدی از آزادی بیان حرف می زند و این که حتی حاضر نیست راجع به فتوای مرگ اش حرف بزند.
م. سحرعشق ایران کلید دشواری ست ! میهن آزردهء ستمکاری ست
ننگِ سی ساله همچنان جاری ست
قشر ِ روحانیت به نام خدا
سخت مشغول مردم آزاری ست
مهدی استعدادی شادفراموشی ادب، احترام و مهر و برنمايی وقاحت (در آينه ی چند رُمان چاپ خارج) * غفلتی که خود را در ميل مفرط به سوراخ های شاش و مدفوع و مصرف شيره ی خشخاش نمايان می سازد. چرا بی ابتکار، تخته بند شرايط پيش پا افتاده ی کنونی شده است؟ چرا چنين به عاقبت آلوده و فرجام چرکين تن داده است؟ چرا مردنی هر روزه بر سرش آوار می شود، پيش از آن که مرگ به سراغش بيايد؟ مردنی روزمره که خودکشی بر آن شرف دارد.
سيروس"قاسم" سيف"شرم" واژه ای فرودست و پيشامدرن! فرياد می زنم و می گويم: " آهای! آهای! شرمتان باد!".
قهقهه می زنند و می گويند:" شرم، واژه ای است فرودست! پيشامدرن! فرادستان را چه کار به کار شرم!"
راست می گويند، انگار!
ماشين که شرم نمی شناسد،
می شناسد؟!
مهستی شاهرخیدر سالگرد شهره فیض جو به ياد شهره فيض جو (۱۳۷۵ــ ۱۳۳۴)
شهره را در دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران شناختم. بهار ۵۸ بود. شهره دوست دوستانم بود. شهره را دورا دور توسط دوستان مشترك ميشناختم. چهره ای لطيف و سوزان مثل خاكستر بر گل ذغال، صميمی، پركار، پر از طنزهای ظريف و هشيارانه، تلخ، چهره ای غريب و ناآشنا. هرگز نفهميدم چرا، ولی در همان سالها پيوند كوتاه مدتی هم داشت. شتابزده و ناگهانی.
ه . لیله کوهیآقای« خیرت ویلدرس» شما تنها نیستید! اجازه بدهید کمی از آدابش بگویم. قبل از هر چیز باید این برادران محترم، ختنه شوند. ختنه شدن هم آدابی دارد. لابد می پرسید ختنه چی هست؟ حضور محترم ِ تان عرض کرده باشم.
ختنه یعنی اینکه مثلاَ آقای بران را روی ملحفه سفیدی بخوابانند و دلاکی را با ابزار دلاکی اش خبرکنند وبقول مش قاسم خودمان عضو شریف اش را پخ! پخ!
جعفر شفیعی نسب ِ لنگرودیبر پوستِ سپیدِ ماه.... اکنون که باز آمده ام
بگذار شعری برایت بنویسم
شعری بر پوستِ سپیدِ ماه
که بر آب های ِ جهان افتاده ست.
رضا مقصدیبپوش پیرهنِ بیقرارِ آبی را درآمدی ز درم تا ترا نظاره کنم
کسی که منتظرِ شعرِ لحظه هاست منم
□ □ □
درین زمان که ز دیدارِ دوست، خرسندم
به جانِ دوست، تپش های عاشقانه منم
مهرانگيز رساپور (م. پگاه)روحيه ی شعر شعرِ واقعی از آنجا که تصنّع برنمی دارد و می باید صمیمانه باشد، خود به خود آیینه ای می شود برای نشان دادنِ روحیه و خلق و خوی شاعر. اما هر شاعری درعین آنکه به عنوان فرد انسانی، حسیّات و روحیاتِ خود یا تجربه های خود را در زندگی منعکس می کند و شعر او ویژگی های فردی و شخصی او را دارد، از آنجا که در یک فضای فرهنگی و در یک زبان، با قومی یا ملتی همزیست است، زبانِ شعرِ او، ناگزیر بازتابی از آن فضای همگانی را هم در خود دارد.
محمود کویرما آن شقايقيم
که با داغ زاده ايم چرا تاريخ ما پر است از: کشتار مانويان، مزدکيان، قرمطيان، زنديقان،خرمدينان، ملحدان،مرتدان، بابيان، بهاييان و....تاکی؟ برای چه؟ اينان چه گناهی کرده بودند که چنين از سرهايشان مناره ساختيم و بر نطع خون نشانديمشان؟ و به کجا رسيديم؟!
اينان نيز ايرانی بودند و عاشقان آزادی و آبادی. چه کسانی فتواها به کشتن اين انسانها دادند؟چرا؟
م. سحرشيخ اين زمان به مسند قدرت خزيده است ديروز گفت:“ طالب ِ جاه و مقام نيست!“ـ
امروز در تدارک ِ پُست ِ عديده است
ديروز قصه داشت که: „ احرار زنده باد!“ـ
اينک کفن به قامت ِ ايشان بريده است!ـ
مریم سطوتعشق در تیم های چریکی متن سخنرانی در جشن بزرگداشت سی و هشتمین سالگرد جنبش فداییان مطابق این برداشت بخش عمده چریک ها انسانهایی بودند سودایی و شیفته. انسانهایی که آرزوهای بزرگ در سر داشتند و به خاطر آن حاضر به مخاطره بودند. انسانهایی که حاضر بودند آنچه را که احساسشان به آنها حکم میکرد، پیگیری کنند. چنین انسانهایی نمیتوانستند عاشق نشوند. عاشق شدن در خانه چریکی بین رفقایی که در یک خانه زندگی میکردند بارها و بارها اتفاق افتاد.
مهستی شاهرخیونسان یک روز ماه سپتامبر توی نمایشگاه هستم و از خوشحالی در پوست نمی گنجم چون از فردا تعطیلی ام آغاز می شود و تا پنج روز دیگر، همه ی لحظه ها و تمام دقایق و همگی ساعاتش مال خودم است. ایستاده ام و با لوپه حرف می زنیم که ونسان از دور به سمت ما می آید. لوپه کیست؟ - لوپه را که ببینی همان اشتباهی را مرتکب می شوی که کریستف کلمب مرتکب شد.
|