فشاهی، معلم است و مدرس دانشگاه. آشنا به فضایِ ذهنیِ اهل کتاب. با اطمینان ازاینکه اکثریت مخاطبین از خواص نیستند، در نهایت صبرو متانت با هدف شیرفهم کردن خوانندگان؛ توضیحات لازم درخورفهم همگان را به عنوان یک ضرورت به کار گرفته تا جائیکه، خواننده لحظاتی فکرمیکند سر کلاس است و سرا پا گوش به سخنان استاد که جایگاهِ علوم به مانند: سیاست و فلسفه و تاریخ ، هنر شاعری و تراژدی، و پایگاهِ معرفتی هریک در حوزه های ویژه، در ادب و معارف فرهنگی را شرح میدهد. زبان متن کتاب با نثر روان، رمان و داستانگونه و به دور ازخشکیِ مفاهیم فلسفی ست. | |
نیهیلیسم ویرانگر و ایدئولوژی نیاکانی
محمدرضا فشاهی
چاپ اول 2008
نشرباران – سوئد
پیشگفتارهشتاد و چند برگی کتاب،خواننده را آماده میکند برای نشستن پای صحبت های بحث انگیز نویسنده، که با زبانی آشنا از گذشته و حالِ دیگران میگوید و ازخودمان. و عناصر فرهنگی و پدیده های اجتماعی – سیاسی را میشکافد و سیر تحول هریک را روایت میکند.
برگ نخست کتاب، اینگونه آغاز میشود:
سیاست چیست؟ فلسفه چیست؟ تاریخ چیست؟ و هنر شاعری یا تراژدی کدام است؟
فشاهی، معلم است و مدرس دانشگاه. آشنا به فضایِ ذهنیِ اهل کتاب. با اطمینان ازاینکه اکثریت مخاطبین از خواص نیستند، در نهایت صبرو متانت با هدف شیرفهم کردن خوانندگان؛ توضیحات لازم درخورفهم همگان را به عنوان یک ضرورت به کار گرفته تا جائیکه، خواننده لحظاتی فکرمیکند سر کلاس است و سرا پا گوش به سخنان استاد که جایگاهِ علوم به مانند: سیاست و فلسفه و تاریخ ، هنر شاعری و تراژدی، و پایگاهِ معرفتی هریک در حوزه های ویژه، در ادب و معارف فرهنگی را شرح میدهد. زبان متن کتاب با نثر روان، رمان و داستانگونه و به دور ازخشکیِ مفاهیم فلسفی ست.
فشاهی، دراین پیشگفتار با نگاهی نقادانه، آراء بخشی ازدانشمندان ایرانیِ آشنا با فلاسفۀ غرب و اسلام شناسان غربی، و نظریه پردازان فقهیِ علمای دین را کنار هم میگذارد. عقیده و نظر هریک را روایت میکند. و ازهم اندیشگی فقها ودانشمندان ایرانی آشنا با فلسفۀ غرب و برخی اسلام شناسان غرب، اطلاعات تازه ای به دست میدهد وازاینکه جملگی درنفی خرد انسان متفق القولند، بیمایگی افکار وعقایدِ سنتیِ سنتگرایان را زیرتازیانۀ نقد میکشد. و پیشگفتار باعنوان: «اندیشیدن دیگران و اندیشیدن ما یاچگونه اندیشه راه یا انحراف مییابد!» موضوع بحث را دنبال میکند.
به نکاتِ جالب اشاره هایی دارد که شنیدنی است.
این روایت ازآیت الله علامه محمدحسین طباطبائی ست:
«پس عقل چون درهمه موارد به پیروی قانون حکم نمی کند، نمیتواند وسیلۀ کافی برای هدایت مداوم انسان باشد، ولی طریق وحی بی استثنا و به طورکلیت ودوام حکم به پیروی قانون میکند و حکم را به دست خدایی میسپارد که با قدرت و علم نامتناهی خود درهرحال مراقب انسان است.» ص 70
روایت ازآیت الله مرتضی مطهری
«پیغمبر اکرم (ص) فرمود: درمعراج دیدم که زنانی رابه پستانها آویخته بودند و تازیانه میزدند، و زنانی که به موهای سرشان آویخته بودند و تازیانه می خوردند. پرسیدم ازجبرئیل که اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل فرمود: گروهی از زنان امت تو! گفتم زنان امت من؟ گفت آری: گفتم چه کرده اند؟ گفت اینها افرادی هستند که موهایشان را ازنامحرم نمی پوشانند.» ص 79
از سیدحسین نصر
« ... درمشرق زمین، پیوسته اندیشه است که برآدمی حکومت میکند، و کمتر توجه به آن می شود که این اندیشه ازکجا برخاسته است. حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام، بزرگترین نماینده ی عرفان اسلامی و عالم به معانی و اسرار باطنی قرآن، به پیروان و شاگردان خود آموخت که " انظرو الی ما قال، و لا تنظرو الی من قال" یعنی توجه کنید که چه گفته اند، و دربند آن مباشید که چه کس آن را گفته است.» ص 79
از داریوش شایگان :
ایران درواقع، دردنیای اسلامی همان رسالت را داشت که آلمان درغرب. اگر به گفته ی هگل، مشعل تفکررا
که یونانیان برافروختند آلمان زنده نگاه داشت، ازچراغ آسیائی دراسلام، ایران پاسداری کرد. ناسیونالیستهای جدید کشورما که منکر اسلام و این جنبۀ ازتاریخ ایران هستند و به سبب انزجار ازهرآنچه اسلامی است، دست به سوی تاریخ باستان ایران دراز میکنند و به نوعی اسطوره زدگی دچار میشوند ... ... ایران برخلاف نظر این ناسیونالیستهای، اسلام را پذیرفت وبه آل محمد عشق ورزید ... ... و چشمه ی فیض اهورایی را به مشکات انوارنبوت پیوستند ... ... زیراایران دراصل امانتدار حقیقت محمدی یعنی چراغ عرفان دراسلام بود و به همین علت است که ایران عشق به آل محمد و آخرین ظهور اخروی آن را که مهدی موعود باشد برهمه چیز مقدم دانست.» ص 82
نویسنده، درعنوانی که بر پیشانی ش «واگر فلسفه و الهیات دو دانش متفاوت باشند؟» دارد، فلسفه و الهیات را رو درروی هم قرار میدهد. در تقابل دو دانش، ایمان و خرد را با عقل نقاد تحلیل میکند. با اشاره به عارضه های هردوپدیده نمونه به دست میدهد. ونظر برخی ازبزرگان و اندیشمندان را روایت میکند که قابل تآمل است.
ازقول امام محمد غزالی میگوید:
«این است آفت و خطربزرگی که ازفلسفه ریاضی حاصل می شود و برای جلوگیری ازاین خطر باید طالبان این علم را ازتحصیل آن بازداشت.»
«کسی که بخواهد ازراه عقل برای عبادات و اختلاف انواع مقادیر آن حکمت و فلسفه ای را بتراشد و یا آنها را براثر اتفاق و تصادف پنداشته و خالی ازاسرار وحکمت الهی بشمارد، راه حماقت پیش گرفته و طریق جهالت پیموده است.» صص 89-90
این پیشگفتار خواندنی، جوهراندیشۀ وطنی و پریشانخیالی های رسوب شده را، درتاریخ رقتبارخردستیزیِ ما توضیح میدهد.
ونمونه هایی از اندیشمندان غرب:
«انسان نباید به یک "خدای اندیشیده" اکتفا نماید، زیرا هنگامیکه "اندیشه" ناپدید میگردد، پروردگار نیز همراه با آن "ناپدید" می شود.» ص 91 مابستر اکهارت
«این قلب است که آفریدگار را احساس می کند و نه عقل. معنا و مفهوم ایمان نیز همین است: خدائی که برقلب آشکار می گردد و نه برعقل.» صص 3- 92 پاسکال
«مذهب بسیار مقدس ما برپایه ی "ایمان" استوار گردیده است ونه بر بنیاد عقل و روش مطمئن برای بی اعتبار کردن آن، چیزی جزاین نیست که آن را تابع آزمونی [عقل] نماییم که به هیچ صورت تاب تحمل آن را ندارد. » ص93 دیوید هیوم
با این اطلاعات مفید مقدماتی، نویسنده زمینه فکری خواننده را آماده میسازد که دروادی فلسفه همراهِ مخاطب در افکار بزرگان به گشت و گذاربپردازد.
فصل اول نیهیلیسم ویرانگر و ایدئولوژی نیاکانی
قبلا اشاره شد که زبان کتاب، رمانگونه و شیرین است. کشش داستانی دارد. درتبیین کلمۀ "نیهیلیست"، ریشۀ آن را از رمان معروف "پدران و پسران" تورگینف، ازقول "آرکاد"، یکی از بازیگران اصلی رمان فوق روایت میکند و سپس به بررسی آرای اندیشمندان غرب و صاحبنظران میپردازد.
از قول نیچه میگوید: « ... یک مداوای دیگر که ازدیدگاه من و دربیشتر موارد [بردیگر درمانها] ارحجیت دارد، عبارت است ازگوش سپردن به صدای قلب بُت ها ... [زیرا] که بُت ها درگیتی بسی بیشتر از شمار واقعیت هاست ...
اشارۀ سنجیده ای دارد، درتأیید وتأکید براصالتِ حقیقت، در مقابلِ منافع ملی. از قول زیگموند فروید میگوید:
« ... با اتکا به هیچ سرمشقی، نمیتوان حقیقت را به سود منافع ملی نفی نمود وعلاوه برآن این حق ما است که با توضیح شبکه ای از شواهد و قراین، چشم به راه سودی ازبرای معرفت خویش باشیم. موسی به عنوان انسان، که ناجی، قانونگذار و آورنده ی مذهب عبرانیان بود ... آری موسی به عنوان انسان آزاد کننده و شارع قوم یهود بوده، نه ازتبار عبرانیان، بلکه از تبار مصریان بوده است.» ص 100
«نیهیلیسم اروپائی، تباری آلمانی – روسی دارد. او فرزند خلف هگل و هگلییسم، آنارشیسم، سوسیالیسم، تولستوئیسم، نیچه ایسم و فرویدیسم است.» 100
قابل ذکر است که نویسنده، با یادآوریِ کاربردهای اولیِۀ این کلمه درادبیاتِ گوناگون اروپائی، سرانجام ایوان تورگینف را «مخترع کلمۀ نیهیلیسم» معرفی میکند. همو، درادامه بررسی افکار علمای عصر، میگوید:
« ماازآنجا که قصد خلط مبحث نداشته و عادت برآن نداریم که خشک و تر را باهم بسوزانیم، حساب آنها را ازیکدیگر جدا نموده و با اتکا برمنطق، بنیادگذاران و نظریه پردازان نیهیلیسم آلمانی، روسی و فرانسوی را به دو گروه مجزا و کاملا متمایز تقسیم نموده ایم:
الف: گروه شورشگر و آرمان خواه ... ... و گروه پرخاشگر و سلطه جو ... ... » 104
دربین اسامی گروه الف از بزرگان اهل اندیشه و ادب به مانند ماکس استیرنر، لودویک فویرباخ، برونوبائوئر، مارکس ، انگلس، اوگوست کنت، تورگینف، داروین لئون تولستوی، نیچه، فروید و بلوبر و موپاسان حضور دارند که افکار وعقاید یشان، در راه تعالی وتحقق آرمان های بشری وتأمین رفاه و آرامش انسانهاست.
گروه ب، همانگونه که از اسم ش پیداست پرخاش گر و سلطه جویانند. که فشاهی، با نقد آثار گروه دوم، افکار واندیشه های آن ها را میشکافد و اطلاعاتِ بسیار مفیدی دراختیار مخاطبین ش میگذارد.
دربارۀ نظریه «روان درمانی» فروید، فشاهی، نظریه ای را مطرح میکند که قابل تآمل است:
«تز شاهکارفروید دراین بود که قربانی شدن فرزند خدا (عیسی مسیح) نمیتواند بعنوان "کفاره ی گناه" پذیرفته گردد، بلکه کفاره ی گناه چیزی نیست جز "اعتراف به گناه" وتفاوت مسیحیان با یهودیان دراین است که گروه نخست به گناه خویش (مرگ عیسی و طغیان علیه پدر یاخدا) اعتراف نموده ورستگار گردیده اند، درحالی که یهودیان با سماجت ویژه ی خویش به گناه اعتراف ننموده اند، و ازهمین روی مورد کینه ی غیر یهودیان هستند. به عبارت بهتر، عدم اعتراف به گناه توسط یهودیان، عامل اساسی یهودستیزی درسراسرتاریخ بوده است.» ص 113
درتقابل و سنجش اندیشه دانشمندان، و نظریه پردازان دودین یهود ومسیح فارغ از میزانِ عقیده و باورهای ایمان هریک، نویسنده، مخاطبین خودرا با مسائل تازه ای آشنا میکند.
از شهامت کم نظیر تولستوی و موضع گیری های شجاعانۀ او درمقابل لنین و تزار، سخنانی روایت میکند که شنیدنی ست:
« ... انقلابیون، دولت را از "برون" موردحمله و مبارزه قرار میدهند، حال آنکه مسیحیت به هیچ روی به مبارزه ی [برونی] بادولت دست نمیزند، بلکه بنیادهای دولت را از "درون" متلاشی میسازد."
صدق این نظریه، دقیقا درسال 1357 در انقلاب ایران رخ داد. باحملۀ انقلابیون دولت منهدم شد. اما آنچه از درون، دولت و رژیم پادشاهی را موریانه وار خورد و پوساند ونابودش کرد، اسلام بود.
تولستوی، درنامه ای خطاب به تزار، اورا "با شدیدترین کلمات مورد عتاب قرار" میدهد و مینویسد:
استبداد مطلقه و مذهب ارتودوکس که وابسته و پیوسته به آن است نمیتواند برقرار بماند مگر ازراه بهره گیری از خشونت درتمام اشکال آن، ازنطارت پلیسی گرفته تا سرکوب مذهبی [اشاره به سرکوب مسیحیانی که از مخالفت با کلیسای رسمی گرفته تا سرکوب مذهبی] و تعلیم و تربیت فاسد.» ص 132
نویسنده، تکفیر تولستوی را که ازطرف پیشوایان ارتودوکس مسیحی صادر شده، روایت میکند و عکس العمل جامعه راکه به آشوب وتعطیلی دانشگاه ها و تظاهرات گسترده و بزرگ مردم درخیابانهای مسکو میانجامد را شرح میدهد.
اطلاعات نویسنده نشان میدهد که درتاریخ روسیه، مطالعاتی درخور دانشِ یک پژوهشگر را کسب کرده. همو، به بهانۀ توضیح وتفسیر "نیهیلیسم"، بخش بزرگی از رویدادها و دگرگونی های سیاسی - فرهنگی روسیه را دراختیار خوانندگانش میگذارد. درخشان ترین دوران، یعنی قرن 18- 19، که ادبیات و علوم و هنرروس به اوج میرسد. مینویسد:
«با این همه، روسیه که قربانی نظامیگری وتوسعه طلبی ناپلئون وفرانسویان بود، پس ازپیروزی برفرانسویان و درفاصله ای نزدیک به یک قرن، نه تنها موفق شد عقب ماندگی چند قرنی خویش راجبران نماید، بلکه علاوه برآن، درتمامی زمینه های فرهنگی، برجسته ترین نوابغ را به بشریت تقدیم نمود.»
و سپس شرحی به اختصار، از نام آوران و نابغه ها را در تمام زمینه های علوم و هنر میاورد و این فصل را می بندد. صص 8- 146
ازناآگاهی تا آگاهی به نا آگاهی
فصل دوم کتاب: اختراع سیاست و دموکراسی ست. و همانگونه که برپیشانی فصل حک شده، از زادگاه دموکراسی شروع میشود. از تولد تا بستر کمال و سپس دوران انحطاط و سقوط دموکراسی آتن را با مستندات تاریخی شرح میدهد.
فشاهی، قبل از ورود به مبحث اصلی، با مقدمه چینیِ آگاهانه ای، ناآگاهان را تا آستانۀ آگاهی میکشاند. از کانت و مکتب و مشرب فکری او اندیشۀ اش: امر قاطع "کانت" و امر قاطع "شهریار شرقی" را تحلیل میکند. هر دورا مقابل هم میگذارد. با زبان ساده و همه فهم موضوع بحث را میشکافد. میگوید:
«امرقاطع کانت یا اخلاقیات کانتی و رابطه ی آن با آزادی، درسه شاهکار این فیلسوف تشرح و تحلیل گردیده 1- نقد خرد ناب 2 - نقد خرد عملی 3- ماوراء الطبیعه اخلاقیات.» ص 149
وسپس به شرحه کردن موضوع بحث میپردازد وخواننده را درسایه روشن های تاریخ رها میکند تا ببیند خود را و گذشتگان را و با روح تاریخ، به درستی آشنا شود . دراین گشت و گذار و فاصله هاست، که کم وبیش رگه هایی ازعقب ماندگی ها و ردپائی از اعتیاد به طاعت و بی فکری ها مشاهده میشود. وعوامل ایستائی و بی اندیشگی ها ازپس پرده رخ مینمایاند. از زبان هگل میشنود:
«دریونان، برخی کسان، [شهروندان یونانی] آزادند و برخی کسان [بردگان] ازآزادی محروم هستند. اما در شرق، تنها یک فرد آزاد وجود دارد و او "همان شهریار است".» ص 152
نویسنده، در این جا گفتگوی خشاریارشاه، با دمارات « دمارات پسر آریستون شهریار سابق اسپارت که به ایران گریخته است واکنون نقش مشاور و راهنمای خشاریارشاه درهنگام حمله ایرانیان به یونان و به ویژه آتن ایفا می نماید.» را بازگو میکند که بسی جالب و خواندنی ست. فشاهی، جوهرتفکر "خدایگانی" ی شرقی ومآلاً ایرانی را درمقابل ذاتِ اندیشۀ قانون قرار میدهد و شیوۀ دونگرش را به چالش میگیرد. سخنِ سنجیدۀ دمارات را روایت میکند.
«دمارات: شهریارا، یونانیان مطمئناً انسانهایی آزاده هستند اما نه کاملاً، زیرا که آنها خدایگانی ستمگر به نام قانون دارند، و بیم آنها ازاین خدایگان، بسی بیشتر از بیم رعایای تو از تو است.» ص 153
نویسنده، درادامه همین بحث، سیاهه ای از آثار اندیشمندان ایرانی گذشته و حال را با مشربهای گوناگون فکری کنارهم میگذارد، و عادت های کهنۀ بنیادی، که مانع اصلی رشد فکری درطول تاریخ شده را به باد انتقاد میگیرد. به نظر نویسنده، سنتی شدن عادت ها، سبب شده که خلاقیت، نتوانسته در ذهنهای پیشروان فکری ما رخنه کند. گرچه این سخن تلخ فشاهی، خلاف معمول و ناسازگار با مزاج تندخویان حماسه ایست، اما واقعیت اینست که قرنهاست، فضای مساعد رشد فکری، و خلاقیت و ابتکارازاین سرزمین رخت بربسته، ودرعوض تا بی نهایت: تحشیه نویسی، تصحیح دیوان های شاعرها، شاخ و برگ دادن به عرفان، ازهرنوع ش، یونانی وایرانی وعربی و اسلامی وشیعی ورساله های گوناگون دینی زینت بخش ویترین کتابخانه ها شده! پیداست که درچنین حال وهوای خفه وبسته، تنها بالا آمدن علف های هرزاست که زمینۀ مساعد برای گسترش فقر فرهنگی - اجتماعی را فراهم میسازد! و ملتی را ازجایگاهِ خرد و منزلتِ عُقلائی به پستی میکشاند. با زایل شدن عقل و شعور، در گندابِ نادانی فرهنگِ عصر جاهلیت میغلتد. جهل، درمؤلفه هایی از نجات و رحمت ابدی، به ذهنیتِ ایمانی و محدود مؤمن چنگ میزند. وسرنوشتِ فلاکتبارش را درچنبرۀ سیاهفکری به اسارت میگیرد. با ستایش سنت های پوسیده به قول نویسنده : « فرهنگ اسلامی ...در قصاص و تعزیر و رجم (سنگسار) و دست و پا بریدن وسر به نیست کردن ... خلاصه میشود»
به باور نویسنده،این غفلت همگانی همخوانی دارد بارفتارها و کردارهای اجتماعی. ربطی هم به یک طبقۀ ویژه ای ندارد. ما «حتی درزمینه ی الهیات نیز فاقد قدرت خلاقه بوده ایم.از زمان تألیف "کتب اربعه" درقرون دهم ویازدهم میلادی وپایه گذاری فقه شیعی "اصول کافی" اثرکلینی، "من یا یحضر فقیه" اثر شیخ صدوق (ابن بابویه قمی)، و "تهذیب" و استبصار اثر"شیخ حسن توسی"، کار برجسته ترین الهیون شیعی ... ... حتی دراین رشته یک تن را سراغ نداریم که همتای مؤلفین کتب اربعه باشد.» 157
فشاهی نگاه تند و تیزی دارد به دوران سلطنت پهلوی ها، وشرقشناسان ونشرآثاری که بنیادهای اسلامی را محکمتر کرد تا انقلاب سال 57 از درون آن تبلیغات سرکشید. این روایتِ نویسنده، که گواهی ست برای آماده شدن ویا ساختنِ شرایط مساعدِ سنتگرایانِ آزمند، جهتِ استقرارحکومت اسلامی درایران، به زمانۀ سلطنت پهلوی دوم، قابل تأمل وشنیدنی ست .
«... اگر شرقشناسان دردوران پهلوی اول، به ریختن آب درآسیاب "افتخارات ایران باستان" اکتفا نموده بودند، درعصر پهلوی دوم، عرفانیات و الهیات اسماعیلی "ناصرخسرو" و "ابوحاتم رازی" و "سجستانی" و الهیات و عرفانیات "سهروردی" و "ملا صدرا" را نیز به آن افزودند وچنان ترکیب شگفتی به وجود آوردند که عقل ناقص بشری از درک آن عاجز بود! و درمیان این شرقشناسان عصر پهلوی دوم، هانری کربن و نقش او در تخریب و واپس ماندگی اندیشه درایران ازاهمیت ویژه ای برخوردار است. هرچند که او تنها نبوده و تنی چند نظیر احمد فردید، سیدحسین نصر، داریوش شایگان و یک دوفرانسوی ورشکسته – یکی از آنها که بنیادگذار و رهبر یک سازمان ورشکسته ی مائوئیستی درفرانسه بوده، پس از تدریس کتاب سرخ" مائو در دهه های 1970- 1960، اکنون مدرس حکمت متعالیه ملاصدرا و تفسیر سوره الواقعه اثرصدرا را تدریس میکند و البته که از مائو تا ملاصدرا راه درازی نیست! – او را همراهی می نمودند.» ص 163
نویسنده، دراین فصل، سهروردی و هانری کُربن فرانسوی را به باد انتقاد میگیرد. باتوسل به تز تاریخی "امرقاطع شهریار" و "امرقاطع شیخ" ازعجز و ناتوانی ها پرده برمیدارد مینویسد. «چشم به دست و دهان دیگران دوختیم. "تاریخ باستان" ما را دیاکونوف روسی و آرتورکریستن سِن دانمارکی، تاریخ "عرفان و تصوف" مارا رینولد نیکلسون" انگلیسی، "برتلس" روسی، هانری کُربن" فرانسوی، و "آن ماری شیمل" آلمانی، "تاریخ فلسفه" ما را "تی . جی . دوبوئر" هلندی و هانری کُربن" فرانسوی، و "تاریخ صفویه و قاجاریه و معاصرما را "حامدالگار" و "نیکی کدی" آمریکائی و یکی دوشرق شناس خرده پای فرانسوی! از بس که ناتوان بوده ایم! از بس که فاقد اعتماد به نفس و اجتهاد شخصی بوده ایم ..." صص 3- 162
فشاهی، درادامۀ پژوهش های خود، از "همزمانی انقلاب علمی و انقلاب فلسفی اروپا"ی قرن هفدهم با "عصر شکوفائی مکتب اصفهان" سخن میگوید. آن دو جریان را باهم می سنجد. درنهایت ازبازدهی و گسترش و جهانی شدن آن، و به گِل نشستن این یکی، خواننده را به قلب تاریخ میبرد. با تحلیل، نابخردیها و کج اندیشی ها را عریان میکند. ازدگرگونیهای اروپا میگوید و از مکتب اصفهان «قرن هفدهم، درزمینه های فلسفه، ریاضیات، فیزیک، شیمی، سیاست، پزشکی، و علوم تجربی و طبیعی، گیتی را به لرزه درآورده ودگرگون نموده بود. "ماوراء تاریخ " و "حکمت متعالیه مکتب اصفهان"، حتی توانائی تکان دادن ودرمان بیماری های اصفهان راهم دارا نبوده است تا چه رسد به درمان فکری واخلاقی گیتی!» ص 170. همو، سپس با استناد به سیاحتنامه "شوالیه ژان شاردَن" که دوازده سال درهمان دوران در اصفهان زیسته و از حضور 30000 تن روسپیان سخن گفته است، از فساد گسترده آن هم «در زمان حیات شیخ بهایی ، میرداماد و ملاصدرا» به تلخی یاد کرده و ازآن همه فساد در "پایتخت مذهبی و سیاسی و فرهنگی صفویان" نفرت و تأسف عمیق خود را پنهان نمی کند.
گفتن دارد که هرزمان، تظاهر به مذهب درمیان مردم قوت گرفته، موج فساد هم درکشور، که ظاهرا قرن هاست به سبک مذهبی اداره میشود، بالا رفته است. نمونه اش رونق فساد بیسابقۀ امروزیست که درپسِ انقلاب سال57 باتشکیل حکومت اسلامی، به خلوت مردم هجوم بُرد و درکنج خانه ها جا خشک کرد. قبح تجاوز وسرقت از بین رفت. چپاول بیت المال و گسترش فحشاء واعتیاد، زیر سلطۀ حکومتِ علمای دین مبین اسلام و مجتهدان طراز اول شیعه به اوج رسید. گفته میشود تنها در تهران بیش از چهارصدهزار زن، ازطریق تن فروشی امرارمعاش میکنند. حکومتی که مشروعیت خود را در حفظ سنتِ قرآن ورسول خدا اعلام کرده، با چشم پوشی ازکیفررجم (سنگسار) زن زناکار، و اغماض ش در مجازاتِ تبهکاریهای گستردۀ مافیای فسادِ فحشا و اعتیاد، مدعاهایش را تا مرزبطلان زیرسئوال برده است. قرائن نشان میدهد که بدون اطلاع ومشارکت حکومت، امکان سوداگری و ادامۀ چنین بازار پر سودِ نفرت انگیزی هرگز فراهم شدنی نیست. در دوران صفوی نیز که مورد اشاره شاردَن است، به احتمال زیاد دستهائی ازحکومتگران در قضایای فساد دخالت داشته اند!
فصل دوم
اختراع سیاست و دموکراسی
در این فصل کتاب، خواننده با گسترۀ اندیشۀ یونانی آشنا میشود. سراسرروایت های 90 برگی این فصل، دموکراسی آتن و سیرتحول آن با تمام هنجارها و ناهنجارها، تا انحطاط وسقوط، بازبانی ساده و گیرا خواننده را به ژرفای گذشته ها میبرد. زبان مطبوع روایت ها، ازجاذبه ای برخوردار است که فرصت ترک و کنار گذاشتن کتاب را نمیدهد. این شگرد نویسنده سبب می شود که، خواننده درهرشرایط مطالعه را ادامه بدهد.
«یکی ازشایستگیهای تمدن یونانی و به دنبالۀ « تمدن رومی، سنت نوشتار و درنتیجه فراوانی منابع و مدارک مکتوب است. تا آنجا که حتی (و ازسرتأسف) تمامی آنچه را که ما درباب ایران باستان می دانیم از منابع یونانی و رومی استخراج شده اند!» ص 202
با چنین روایت بهت انگیز، ارج و قربِ سنت "نوشتن" و فضیلت "قلم" در یونان باستان چهره میگشاید. و خواننده هرچه پیش میرود، از گشاده فکری جامعۀ یونان شگفت زده میشود.
«تمدن یونانی برپایه ی وجود "دولت – شهر" وتمایز "یونانی" و غیریونانی" یا "بربر" استوار گردیده است»
ازقول ارسطو در"سیاسیات" وظایف نهادها را شرح میدهد. «یوناینان درمیدان عمومی شهر گرد آمده وجلسات بحث و گفتگوی خویش را درباب قوانین وچگونگی اداره ی دولت – شهر درآنجا و درحضور مردم برگزار می کردند ... هر شهروند عادی اجازه دارد و می تواند وباید که رشته ی کلام را دردست گیرد و نظرخویش را بیان نماید. درحالی که در سایر نقاط به ویژه در جهان شرقی، اقتدار، چه منشاء الهی داشته باشد و یا ازطریق زور و ثروت و شمشیر به دست آمده باشد خویشتن را برآنها که تابع "کاخ" یا "معبد" هستند تحمیل میکند.» ص 203
ناهنجاری دردموکراسی آتن
نویسنده، دراین بخش، ازتضادهای جامعۀ یونان به مانند: برده داری، بیگانه ستیزی، زن ستیزی، و خرد ستیزی سخن میگوید. با نقل قول آرای تاریخنویسان و پژوهشگران، اطلاعات مفیدی به خواننده منتقل میکند. به راستی، نشان دادن دوروی سکه چقدراثرمطلوب ازپاکی و پاکیزه فکری دارد. وذاتِ راستی وراست ودرست اندیشیدن و دقیق دیدن وراست گفتن، مهمتر، جوهرنقد و پژوهش را برجسته میکند. فشاهی با تکیه به اسناد تاریخی، ارناهنجاری های وحشیانه ای که به انحطاط و سقوط دموکراسی آتن منجر شده را شرح میدهد.
«آندره برنان» که در"جادوگران یونانی"، تصویری شگفت ودهشتناک ازوجود وحضورعناصر"غیرعقلانی" وحتی "خردستیز" دریونان باستان به دست داده بود، درآخرین کتاب خویش"جنگ و خشونت دریونان باستان" تمامی داده هاو معادلات را درهم ریخته با استناد به آثار شاعران و تراژدی نویسان و مورخان و فیلسوفان ... پرده از جهرۀ خشن وخونریز وجنگ طلب یونانی برمی دارد. ... جنگاوران یونانی ... ... هرکجا که پای میگذارند، جزنابودی و قتل عام درنهایت خونسردی، قتل اسیران جنگی، قتل زندانیان و حتی کشتار زنان و کودکان، چیز دیگری به همراه نمی آوردند. ... ... ... ارسطو در "سیاسیات" از "این همانی" طبیعت "بربر" و "برده" سخن میگوید ... و سرانجام نتیجه میگیرد که : « نه تنها پارسیان و بربرها مشابه یکدیگر هستند، بلکه اضافه برآن، طبیعتی ستمگردارند.» ... ... بربرها ازانسانیت، تنها دو پای انسان را به ارث برده اند، بدین معنی که برروی دوپا ایستاده اند و به همین جهت، آنها برتر از حیوانات و پست تر ازیوناینان هستند.» صص24- 220
«ازدیگر محرومان سیاسی زنان وحرامزادگان بوده اند ... درآتن عصرباستان زنان شهروند درحکم موجوداتی "صغیر" به شمار می آمدند که نه تنها محروم از کلیه "حقوق سیاسی" بلکه فاقد هرگونه "شخصیت حقوقّی" نیز بوده اند ... ... درصورت ارتکاب زنا توسط زنان شوهردار، شوهر ازنظر قانونی حق داشته است که رقیب خود یعنی زناکاررا به قتل برساند. مجازات زانیه نیز به حد کافی سنگین و غیر انسانی بوده است. » صص 8- 227
نویسنده، ازکیفر و مجازات زانیه صراحتاً چیزی نمیگوید، ولی از لحن کلام ش پیداست که "به حد کافی سنگین و غیر انسانی"، درحد همان مجازات اسلامی یا چیزی مشابه رجم (سنگسار) است. مسئله ای که دراین باره، همخوانیِ احکام دینی یهود با ناهنجاریهای مدنی – سیاسیِ آتن را به ذهنِ خواننده تداعی و این سئوال را مطرح میکند که: چه رابطه ای بین احکام دین یهود با سنت ها و قوانین مدنی در دموکراسی آتن حضور مؤثر داشته واگر داشته این تأثیر یا هماهنگیِ نزدیک به یکنواختی از کجا و ازچه زمانی قوت گرفته است؟ اما آنچه قابل درک و لمس است وگفتن دارد اینست که درمشرب فکریِ دموکراسی آتن، از معاد، پاداش وجزا، خوف و وحشتِ جهنم خبری نبوده و اگرهم بوده دراین کتاب اشارتی به آن نشده است.
نویسنده کتاب در زمان های گذشته میغلتد. حادثه ها را یک یک در محک آزمایش میسنجد. ضمن شرح وقایع، فطرت های ذاتی یونانیان، همراه با نقل مشرب های فکری متفکرانِ برجستۀ آن ها، تصویر جالب ومجموعه ای خواندنی از روان جامعۀ آن روزگاران را روایت میکند. پیداست که خشونت ها واظهارنظرهای تند و تیز واقعیتِ زمانه بوده، و حضور داشته و دربین اهالی جاری بوده است. قدرت غالب همیشه رفتارش با مغلوبِ فرودست جز این نبوده و نخواهد بود. فاصلۀ طبقاتی، درسراسر تاریخ بشری، یکی از بنیادی ترین معضلات اجتماعی بوده و چه حوادث خونباری که به بار نیاورده است! همان رفتارهای وحشیانۀ باستانی تا به امروز درشکل های گوناگون، درسراسرجهان برسرنوشت اکثریت جامعه های بشری چیرگی دارد. اما فراموش نباید کرد که درکنار تمام انتقادها واظهارنظرهای گوناگون تاریخ نگاران، پژوهشگران و صاحبنظران، دموکراسی سه قرن و اندی ِ آتن جهان را درمسیر تازه ای انداخت و جهان و جهانیان را دگرگون کرد. افکار و اندیشه های اجتماعی – سیاسی را بهم ریخت. جهانی نو با مؤلفه های شگفتاور پدید آورد. قانون، وارد حیاتِ جامعه های بشر گردید. رسمیت پیدا کرد. نفوذ وداوری اش مورد قبول عام قرار گرفت.
آنچه که امروزه از مکتب آتن مانده هنوز میتابد. مشعل پایداری که ذرات نورش جهان را نورانی کرده است.
بذر نیک و پربار آن تمدن، دربستر طوفانی و طولانی قرن ها، در پس فراز و نشیب های فراوان سراسر کرۀ خاکی را درنوردید. پراکنده شد. حتا درشوره زارها و کویرهای بی نام و نشان گیتی به بار نشست. آوازۀ آزادی و آزادی اندیشۀ انسان و گسستن زنجیرهای بندگی جهان را فرا گرفت. درچهار گوشۀ گیتی بانور شفاف وتابش گرمای شادی بخش خود، انسانیت را معنا بخشید. که تا به امروزپیش میرود. درپرتوِآزادی و دمکراسی آتنی مشعل علم و دانش و هنر بشری جهانی شد. و پای همان "بربر و انسان دوپا"ی پست ترازیونانیان به کهکشان ها رسید. به یقین بنیاد پیشرفت های شگفت انگیز جهانِ امروزی را، قرن ها پیش درسنای رم باستان، همان ها پی ریختند، که آزادی و آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن را درمیدان های شهر تمرین می کردند.
هنجار در دموکراسی آتن
فشاهی، این بخش را با سخن هگل آغاز میکند. بجاست که آویزۀ گوش ها گردد.
«جهان یونانی، پهنه ی آزادی دل انگیزی است، و فردیت دردرون آن برزمینه ی اخلاقیات بی میانجی پرورش م یابد.» ص 239
و سپس، سیر تحولِ فکری و توسعۀ اندیشه گرائی جامعه یونان را تحلیل میکند. در اهمیت قانون و قانونگزاری بحث را می شکافد. از"کارل یاسپرس" نقل می کند:
«در یونان، هرچند به طور موقت، چنان آزادی ای پای گرفت و مستقرشد که تا آن زمان درهیچ جای دیگر پدید نیامده بود. اتحاد هم سوگندی ازمردان آزاد، دربرابر استبداد سازمانی جهانی، که ادعای خوشبخت ساختن ملتهارا داشت، پای فشرد و بدین سان شهر آتن آگاهی آزادی باختر زمین - اعم از واقعیت آزادی یا اندیشه ِ آزادی – را بنیان نهاد. چین و هندوستان بدین معنی سیاسی، و آزادی را نمی شناسند.» صص41 - 240
و شگفت تشکیل اعضای مجلس خلق یونان است ازمردان جوان. واهمیت دادن به جوانان، درآستانۀ رشدِ روبه بلوغ فکری ست. «تمام شهروندانی که 18 سالگی را پشت سر نهاده بودند در برمیگرفت. تعداد اعضای آن 2000 تن بود و سالیانه بین 10 تا 40 بار تشکیل میشد و اعضای آن درتمام زمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دارای حق نظر و مهم تر از آن دارای حق نظارت و دخالت بودند.» ص 254
نویسنده، در پایان این بخش، برگ هایی رابه اخلاقِ مذهبی یونانی اختصاص داده و سرانجام نتیجه میگیرد که « با توجه به جوهر اندیشه وتمدن یونانی، "اتهام ارتداد" مبنای حقوق قابل توجهی دراین کشور نداشته است. زیرا "مدارای مذهبی" یکی از ویژگیهای تمدن یونانی بوده است.» ص 263
جنگ، انحطاط، و سقوط دموکراسی آتن
توسعۀ جنگ های داخلی، درمنازعۀ دو طبقۀ صاحب رأی و نفوذ، با گرایش های متضاد و حضور هزاران سرباز مزدور ازدیگرشهرها، بالاگرفتن موج فساد درنهادهای دولتی، ازعمده ترین مسائلی ست که به باور نویسنده، موجبات انحطاط را فراهم میسازد.
«درباب انحطاط و سقوط دموکراسی آتنی باید گفت که علاوه بر مسئله ی جنگ و سربازان مزدور، جنگ های داخلی دربطن دولت – شهرها، و نیز جنگ میان دولت – شهرها، عوامل دیگری نظیر جنگ طبقاتی، فساد نهادهای دولتی و غیره نقشی اساسی درامرانحطاط دولت – شهر آتن و دموکراسی آتنی ایفا نموده اند. » ص 270
فشاهی، شرحی مستند از فسادهای مالی و سیاسی مسئولان را روایت میکند. از «بیماری گردآوری هرچه بیشتر ثروت» توسط مسئولان سخن میگوید. ارقول افلاطون میگوید «علت نخستین [انحطاط]، ولعی است که مردمان به ثروت دارند. ... دولت شهر ازاین پس به دو بخش متخاصم که درکنار یکدیگر قرار گرفته اند، یعنی به دو "دولت - شهر" دشمن تقسیم میشود و در چنین شرایطی، انحطاط، انفجار، و سقوط به یک امر مسلم تبدیل می گردد.» » صص3 - 272
فصل دوم با این جملات به پایان میرسد:
«دموکراسی آتنی مارا یکسره به تراژدی و از تراژدی به فلسفه رهنمون می گردد.» ص 280
قصل سوم
اختراع فلسفه و اختراع تاریخ
قبلا اشاره کردم که فشاهی، زبان کتاب را با اینکه تاریخی – فلسفی ست، داستانگونه تحریر کرده. سبک انشائی ِ او راحت و روان و دلچسب است. کشش ویژه ای دارد که خواننده دریغش میآید کتاب را لحظه ای از خود دور کند.
ازقول پی یرهادو میآورد که « فلسفه چیزی نیست جز تمرین مقدماتی برای دستیابی به خردمندی» ص 294
دربحث آغازینِ فلسفه، قبلاً زمینه های خرد، از (سوفسطایی، به معنای دانشور یا خردمند) را یادآور میشود و سپس "کلمه" های فلسفه و فیلسوف و سیر تحول ش که ازبطنِ علوم دیگر درآمده را توضیح میدهد.
«نطفه های این کلمات را باید درقرن ششم قبل از میلاد یعنی درعصر تولد دانش "فیزیک" یا طبیعیات در یونان و به ویژه درنزد مهاجرنشینان یونانی درآسیای صغیر و نیز درنواحی جنوبی ایتالیا جستجونمود... ... با پیدایش نخستین اندیشمندان یونانی، گذار از "گیتی شناسی اساطیری" به "گیتی شناسی عقلائی" انجام پذیرفت، زیرا آنها نظریه ی جدیدی درباب منشاء جهان، انسان و دولت – شهر ارائه دادند که مبتنی بر تعقل بود» ص 295
بنا براین نقل قول، آبشخور اصلی فلسفه، در بطن علوم طبیعی و فیزیک به بار نشسته و نخستین بذرش در زهدان مشترک آن دو شکل گرفته و به کمال رسیده است.
نویسنده دراین فصل، از چهار مکتب فلسفی پراهمیت که درآتن فعالیت میکردند نام میبرد. مشرب فکری هر یک را توضیح میدهد. روی آخرین مکتب (رواق تحت رهبری زنون) تآکید میکند. درصفحاتی چند افکار و اندیشۀ رواقیون را شرح میدهد.
هماهنگیِ اندیشه های رواقیون، که درموارد بسیاری با مشرب فکری متکلمین موحد، علمای اسلام و احکام شریعتِ آنان یک سان است، مسئلۀ جبر واختیار، قضا و قدرو اقتداربلامنازع نیروی نهائی خداوند یکتا، بر سرنوشت بشررا در ذهن خواننده یادآور میشود. اشاره نویسنده به آثار امام محمد غزالی، دراثبات "عدل الهی" و"خیر اتقان صُنع"، که بدون شبهه ازپیروان رواقیون بوده، این فکردرخواننده قوت میگیرد و کنجکاو میشود، تا از نفوذ اندیشۀ رواقیون در اسلام آگاه باشد. آن چه که درپی میآید درتأیید این سخن است. امام محمد غزالی میگوید:
«تاریخ اندیشه ی بشری،اختراع مفهوم یا اصطلاح عالم صغیر یا انسان، و عالم کبیر یا گیتی را مدیون فلاسفه ی رواقی است. ... ... هر روز خویش را آن چنان آغاز کن که گوئی روزآخر تو است، و هرفعل خویش را درزندگی روز مره آن گونه به انجام رسان که گوئی آخرین فعل تو بوده است.» 336
دو بخش پایانی این فصل، یعنی "تاریخ به منزله شدن انسانی" و "فلسفه چونان خدمتگزار الهیات" از خواندنی ترین بخش های این اثر است که، نویسنده با تحلیل آرای صاحبنظران اطلاعات مفیدی در اختیارمخاطبین قرار میدهد. «فلسفه، از زمانی که "مسیحیت، بعنوان مذهب رسمی روم" شد، به خدمت کلیسا درآمد و" به خدمتگزار الهیات مبدل گردید." با نفوذ افکار سامی، خصوصا "اندیشه سامی توحید یهودی" دوران "انحطاط اندیشۀ طبیعی وفلسفی و اخلاقی و سیاسی یونانی رومی " آغاز گردید.» نویسنده، دراین جا، بحث عقل و وحی را مطرح کرده و با اشاره به آیات قرآنی « دیگر آنکه خدا درقران، هیچ چیزرا فراموش نکرده است»، با نگاهی انتقادی، نگرش و نتیجه گیریِ یکسانِ هرسه دین ابراهیمی ازفلسفه را، مطرح میکند. عقل، در تمامی ادیان الهی، درسایۀ ایمان و باورهای آسمانی که خارج از خرد انسان و دور ار دسترس انسان است قرار دارد. و خواننده، در آشنائی با اندیشه های فلاسفه یونان به این نتیجه میرسد که ارسطو از باورمندان به "جاودانگی روح و وحی و پیامبری نیزاعتقاد داشته است.» ص 354
نویسنده، با نتیجه گیری آگاهانه این فصل را می بندد. درحالیکه زمینۀ بحث فصل بعدی "الهیات سیاسی و مهدیگری" را درذهن مخاطب تزریق واورا آماده کرده تا فصلی دیگر که برای ایرانی وآشنا به معارف اسلامی آشناست روایت کند. و تودرسوگِ نادانیٍ عوام که به سیاهیِ ایمان کور دخیل بسته اند، ازشگرد راویان دینی غرق حیرت میشوی! متکلمین، دربین سخنانِ حکیمانه و پندآموز ارسطو، آن چه باعث رضایت شان بوده را، دستچین کرده باعناوین غلوآمیز، درمؤلفه های مذهبی گنجانده اند. دربارۀ دیگرنظریه های اومثلا: درباره قانون، حکومت و، دموکراسی وآفتهای نادانی و استبداد سیاسی، چنان سکوت کرده اند، که انگارارسطو، رسالتش تنها درمورد بقای روح، وحی و خداشناسی، به سبک ادیان ابراهییمی خلاصه شده است. میگوید:
«میراث اندیشه های فارابی وابن سینا درمورد "عقل فعال" ارسطویی وآموزش های قرآنی درمورد جاودانگی روح، ازطریق ابن رشد و کتاب او که به تفسیر کبیر شهرت دارد وشرحی است بر"درباره نفس" ارسطو، به برکت ترجمه ی میشل اسکات به زبان لاتین دراروپا پراکنده گشت ...» 357
فصل چهارم الهیات سیاسی و مهدیگری
درالهیات سیاسی بحث انتظار است که سابقه ای طولانی آن گذشته ازادیان ابراهیمی، در دین زرتشت نیز وجود دارد. تا زمان ظهورهریک از منجیان، پیروان شان میباید که سکوت کنند طاعت و بندگی پیش گیرند به هر خفت و خواری تن دهند تا شکارچیان و چپاولگران، پروارتر شوند و عوام، با بارکشی و نان جوینی به دست آورد و شکر خدای عزوجل را به جا بیاورد وپاسدارانِ جهل را دعا کند که مقبره های پوسیدۀ باستانی با رنگ و جلای بهشتی همچنان برصیانت ش جان می فشانند و با زنجیر عبودیت به گردن وتارهای تنیده درذهن، به حقارتِ و بردگیِ خود فخر و مباهات کنند!
این وضع ادامه دارد تا منجی ظهور فرماید! با آمدن منجی :
«ازاین لحظه به بعد، نظم الهی مطلقا برتری خواهد یافت، سیه روزی های مادی ناپدید خواهد گشت، و دیگر هیچ دشمنی تهدید کننده وجود نخواهد داشت، . هماوائی و همداستانی درجامعه ی برگزیدگان (نیکوکاران) حکمفرمائی خواهد نمود . الخ ... » ص 393
حاصل آمدن ناجیهای موعود اینکه جهان به پایان هستی میرسد. و رستاخیز الهی یا مزدائی شروع میشود. و باقی قضایا.
فشاهی، در «چشم اندازسیاسی واجتماعی» نگاهی دارد گذرا به اوضاع کشور در بارۀ پیدایش مکتب های مذهبی. ازپا گرفتن (اخباریون) و مواجهه آنها با فقهای (اصولیون) ونهادی شدن تفتیش عقاید شیعی، مهدیگری شیخی و بابی. و سرانجام همسانیِ شیوۀ محاکمه و مصلوب شدن عیسای مسیح به دست یهودیان، و سید علیمحمد باب درتبریز، به دست شیعیان، در فاصلۀ 1850 سال بین آن دو، و هردو، قربانی تفتیش عقاید. و استمرارِ قدرتِ تفتیش عقاید!
وسپس با آمدن آقای خمینی، درکمال یاس و نا امیدی میگوید :
« حاصل ازپیروزی مهدیگری خمینی درسال 1979 چه می توان گفت. اندیشه وجود "مدینه فاضله" یا "ناکجا آباد" درعصرما را چگونه باید ارزیابی نمود و درباب آن به داوری پرداخت ... ... مفهوم دادگری الهی چیست؟» ص 400
و کتاب به پایان می رسد.
با آرزوی موفقیت برای محمدرضا فشاهی و توصیه به اهالی کتاب، برای مطالعۀ این اثر خوب و با ارزش.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد