logo





برای "عمو"کیوان"صمیمی"ما

جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۸ - ۱۶ اکتبر ۲۰۰۹

حمید حمیدی

keyvan-samimi.jpg
از آن شبی که به خلوتش که مأمن آرامش واندیشه و تلاش بود، حمله ور شدند و او را چشم بند زدند که به تاریکی خو کند و تا زمانی که تازیانه بر جسم بیمارش کشیدند تا برای آنها لب به سخن بگشاید،یک لحظه از تجسم تاریخ پایداریش نمی توانم دوری گزینم.هر فردی که "عمو" کیوان را می شناسد،می داند که از چه سخن می گویم.او تجسم"صمیمیت" و مهربانی و انسانیت است.در انتظار آزادی او و دیگر اسیران ربوده شده،دوره می کنم"شب را و روز را" و "هنوزرا"

"صلح پایدار"

ساعت دوازده
من روی چشم هایم به انتظارايستاده ام
آسمان سنگ مي پراکند
به آسمان می نگرم
به پرواز هاي بي انجام
سنگ ها از آسمان فرو مي نشينند
برخاک و بر چشمانم
ومن ايستاده ام روی چشمهایم به انتظار
چشمانم خاک ریزشان میشود
خشونت گران
به خانه ات سرریز می شوند
می خواهند از"صلح پایدار" گذر کنند
ستاره اي
بربرج آزادی
دريا درکف
آسمان را برشانه هايش مي کشد
تو دست می تکانی بر آب
و شاليزاران شمال
خواب "پروانه" و "ابریشم"مي بينند
تو ایستاده ای
شانه هايت سبز مي شوند
تا پستچی "نامه" ها
زخم هاي گرسنۀ کودکان "خیابان وکار"
درد های "دانشجویان ستاره دار"
و "دفاع از دگر اندیشان" را
از یاد نبرد.
تو ایستاده ای
دلواپس هزار آفتاب سوخته
چشمان مادران،
دختران گيسوبه باد سپرده
تا گره از دست استبداد بگشائی
تا خواب از يال اسب هاي ترکمن فرو ريزد.
روشنی در چشمانم
صدائی در گوشم پژواک می کند
می گوید:
نفع و فايده
می گویم:
"عمو" کیوان
می گوید:
لياقت و شايستگي
می گویم:
"عمو" کیوان
می گوید:
حسن و خوبي
می گویم:
"عمو"کیوان
می گوید:
بسيار بودن و کثرت
می گویم:
"عمو"کیوان
می گوید:
آشتي
می گویم:
"عمو"کیوان
می گوید:
صمیمی
می گویم:
"عمو"کیوان
من ايستاده ام
تو اما
کفش هايت را جفت مي کني
آفتاب روي پلک هايت به بار مي نشیند
و"صلح پایدار" نمایان میشود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد