رضا شکیبا گونه شناسیِ ترس در واپسین نفس آلفرد هیچکاک استاد بی بدیل خلق ترس در اذهان عمومی- فقط یکبار در زندگی دچار ترس شد؛ روزی در دیماه، در حال رانندگی در جاده های سوئیس بود که ناگهان روی ترمز زد. آب دهانش خشک شد. دستش به لرزیدن افتاد. مگر چه دیده بود؟ او کشیشی را دیده بود که دست بر شانه نوجوانی نهاده و او را مشفقانه نصیحت می کرد. آلفرد از پنجره ماشین به بیرون خم شد و فریاد زد: پسر جان، فرار کن. تا دیر نشده زندگی ات را نجات بده!
بهمن پارسا شیرین تر از عسل قاف تا قاف،
بَر اُفقهای جهان
کران تا کران،
موی به دو نیم شِکافتَم
در هر واژه که یافتم!
اسد سیفمرقد آقا؛ داستانی که همچنان تکرار میشود مرقد آقا اما انگار داستان امروز جامعه ما نیز هست. پس از گذشت نزدیک به یک قرن از چاپ این اثر، محتوای آن دگربار به رفتار جامعه تبدیل شده و دولت حاکم اعلام کرده که هشتهزار امامزاده در ایران کشف کرده است. بر اساس اخبار دولتی "آمار رسمی تعداد امامزادگان ایران در اوایل انقلاب اسلامی ۱۵۰۰ تن بودهاند که در سال جاری بالغ بر ۱۰۵۰۰ تن گشتهاند." به روایتی دیگر، طی سی سال گذشته به طور میانگین، سالانه ۳۰۰ امامزاده در کارخانه امامزادهسازی جمهوری اسلامی ساخته شده است. و جالب اینکه "بیش از پنجهزار تن از امامزادگان مدفون در ایران را به امام موسی کاظم نسبت میدهند."
ا. رحمانتکیه بر قامت سپیدار از کدامین سو می ایی
با نغمه هایی در گلو
و کلماتی که ...
همانند گنجینه اسرارِ ماه
بر آسمان نشسته
رضا اغنمیدیدار در دوزخ نقد و بررسی کتاب کتاب شامل هشت فصل که ازدیدار یک دوست زندانی به نام غزال، «دراتاقی بزرگ باپشتی های تمیز . ..» بین بازجویان وشکنجه گران درزندان شروع می شود. ازخفقان های ملی, سرکوب ها وجنایت های حکومت نازه به دوران رسیده های اسلامی می گوید؛ محدودیت های خانوادگی و زهرتلخ خاطره های گذشته از مشهد و رفتن به کوهسنگی که پدرش اجازه داده بود
نیلوفر شیدمهروضعیت بشری خبرها زود کهنه میشوند
از خونریزی میافتند
زخمها نه تازهاند
و ضربهها هر دم
کاریتر
امید بررسیِ تطبیقیِ چاپِ جدیدِ «با پچپچه پاییز» (نثرِ شاعرانه در چهارده بند)
درس نامه ماندگارِ رفیقِ زنده یاد - احسان طبری با خواندن فقط بخش دیباچه اثر، در کمال ناباوری در می یابیم که دخالت ویراستار یا ناشر در متن چاپ نخست، به آن چیزی که در پیش گفتار قولش را به خواننده میدهد، یعنی "جداسازی به منظورِ آسان خوانیِ اثر" محدود نشده و تعرض و تصرف ناشی ازاین سهل انگاری، متاسفانه در تمام طول و عرض چاپ جدید، به متن اصلی اثر آسیب جدی رسانده است.
روشنک زبان مادری بشریّت به خاطر ذهنیّت ملموس
و به خاطر پرواز معکوس ایکاروس
به خاطر دیالکتیک رنج
بهار یخبندان
تابستان متروک
دکتر منوچهر سعادت نوریافسانه ی "رستم" مشهورترین چهرهٔ افسانه ای ایران
در ادبیات فارسی رستم در ادبیات فارسی به صورت رستهم، روستهم، روستم نیز آمده است. در اصل از دو جزء تشکیل شدهاست: «رُس» (به معنی بالیدن و نمو یافتن/ رستن و روییدن از همین ریشه است) + «تَهم» که در فارسی باستان و گاتها و دیگر بخشهای اوستا به معنی «دلیر» و «پهلوان» آمده است و «تهمتن» نیز از همین ریشه است به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام، و در حقیقت تهمتن معنی کلمهٔ رستم است.
علی اصغر راشدانگریز بعدازگرگ ومیش وسرچراغ بود، باصورت وگل وگردن پرازلکه های دودی رنگ ودستهای سیاه وانگشتهای ترک خورده، ترانس قراضه برق رارومیزلکنته ی وسط تعمیرگاه لوازم الکتریکی سه درچهارگذاشته وباششدانگ حواس مشغول تعمیرش بود. لبهای کت کلفتش بازمانده وآب ازکناره هاش راه برداشته بود. هرازگاه سرش راآهسته تکان میداد...
س. سیفیسیمای قاضی عضدالدین ایجی در داستانهای عبید گفته شد که عضدالدین بخشی از زندگانیاش را در منصب قاضیالقضاتی ابوسعید به سر آورد. حکایتی از عبید نیز بر این نکته تأکید میورزد. در این حکایت ضمن مجلسی شبانه ابوسعید دست عضدالدین میگیرد و او را برای رقص به میدان میکشاند. اما جنب و جوش قاضی چندان خط و سوی درستی از رقص به دست نمیدهد. چنانکه اطرافیان پادشاه به او یادآور میشوند: "تو رقص به اصول نمیکنی". عضدالدین نیز در پاسخ ایشان میگوید: "من رقص به یرلیغ (قانوان شاهان مغول) میکنم نه به اصول". عبید با آوردن همین داستان بر نکتهای پای میفشارد که تمامی متکلمان زمانهاش که چه بسا درس اصول هم خوانده بودند، برای شاهان مغول "رقص به یرلیغ" میکردند.
مسعود عطائی مصدق باغبان مهربان مُلک دارا بود او
غمگسار بی قرار میهن ما بود او
در رهِ آزادگی بی بیم و پروا بود او
بهترین بابای دنیا بود او
ابوالفضل محققیچه کسی آن گل نیلوفر آبی را به او داد ؟ کسی نمی داند این خواب بود یا بیداری ،که او آن گل نیلوفر را بوئید. عطرعجیبی داشت بوی گس خاک بعد از باران ، عطرخاطره های دور که بسیار محو در ذهنش می پیچید ، مانند عطر شیر مادر. عطری که اورا به دالان نیمه تاریک خانه قدیمیشان می کشید به عطر وهیجان نخستین بوسه ای که در آن دالان بر لب دختر همسایه نهاد. شاید عجیب باشد او آن گل را نه بصورت یک گل واقعی بلکه در راه پله های سنگی کاخ آپادنا، یا گلی که بر دست پیکره سنگی داریوش در تخت جمشید بود ، بوئید ! سکر آور مانند یک رویا .گل نیلوفر بود !
ادوارد سعید تأملاتی درباره تبعید ترجمه محمد جواهرکلام تبعید به طرز شگرفی آدمی را وا میدارد دربارهاش فکر کند؛ و چه فکر هولناکی. شکاف تحمیل شدهای است میان آدمی و مکان اصلی او، میان ذات و موطن حقیقیاش، که هیچگاه التیام نمیپذیرد. بر اندوهی که تبعید ضرورتاً پدید میآورد نمیتوان چیره شد. اگر این درست باشد که ادبیات و تاریخ پر از حوادث دلیرانه، رومانتیک، بزرگ و پیروزمندانهای هستند که زندگی در تبعید پدیدشان آورده، ولی این رخدادها همه کوششهایی هستند که هدفشان چیرگی بر درد فلج کننده غربت است. عواقب غربت را زیانی تعیین میکند که آدمی برای همیشه و تا ابد پشت سر بر جای میگذارد.
رضا شکیباسرنوشت تاجر ونیزی در حکومت انسانی *نمایشنامه تاجر ونیزی شمایی دراماتیک از مناسبات ضدانسانی در جامعه بورژوایی است. انواع سوسیالیسم بورژوایی طی دهه های قرن بیستم بر سر اینکه چاقوی دست رباخوار چاقویی ملی ، بومی ، قومی، دینی و یا اصیل و سنتی و به طور خلاصه چاقویی به نفع رسیدن به نوعی سرمایه داری خوب باشد در کمپ های مختلف اما متحدی قرار می گیرند اما موضع سوسیالیسم رادیکال در گرفتن چاقو از دست شایلاک و جلوگیری از رخ دادن ضایعه ای انسانی که شرایط وقوع آن در شرط معامله رباخوار با تاجر ونیزی مهیا شده - تعریف می شود.
ا. رحمانهر بار که بر می آیی فراموش که می شویم
چیزی از ما باقی نمی ماند
کلمه ها در سکوت پژمرده می شوند
و دهانِ بسته
زبانِ سرخ اش را از یاد می برد
دکتر منوچهر سعادت نورینسلی که ما بودیم ناگهان آمد به خاطر، روزگاران گذشته
شد نمایان پیش رویم، یاد دوران گذشته
چه عجب نسلی که ما بودیم با صد ها نشانه
عاشق_ فرهنگ و دانش، همره شعر و تران
بیژن باران حافظه کلامی در شعر حافظه کلامی یا رویدادی برای شاعر یا اطلاعات عمومی می باشد. شعر عروضی غالبا در حافظه کاری با معلومات عمومی بوده؛ شعر نو متکی به حافظه اپیزودیک می باشد. حافظه آنی، آتی، کاری است. شعر تناسب بین حافظه رویدادی با بار عاطفی و اطلاعات عمومی با روایت کلان شاعر است. ولی در هر شاعر یکی بر دیگری می تواند رجحان داشته باشد. در خواندن شعردر اعصار بعد، اولی از اوضاع اجتماعی زمان شاعر دومی از وضع روحی فردی شاعر اطلاعات می دهند.
رضا شکیباروز ملاقات در قرچک گاهی دلت می خواهد
به سلام های شیشه ای
در روز ملاقات برگردی؛
به »آلکاتراز»
به «داخائو»
رضا اغنمیقاصدک های بی خبر درعنوان "درباره نویسنده" بیوگرافی کوتاهی از سراینده دفتر آمده است که:« دکتربهرام غیاثی متولد تهران و دانش آموخته رشتۀ مهندسی ازدانشگاه واشنگتن (سیاتل) و امپریال کالج لندن و همچنین رشتۀ حقوق بین الملل ازدانشگاه لندن می باشد. اودر رشتۀ حقوق بین الملل تدریس وپژوهش می نماید. این مجموعه گزیده ایست از اشعار او که در سه دهه گذشته نوشته شده است».
علی اصغر راشدان باری هانا دروغ های آبدار ترجمه علی اصغرراشدان از جا می پرم و همه جارو دور میزنم، میرم پائین طرف خیلج کوچیک رودخانه یازو. آبجوموورمیدارم ومیرم آخراسکله، پیرای دروغگوهنوزپاچه گیری وواسه همدیگه چاخان می کنن. جماعت همیشه یه جورنیست، بعضیامیمیرن، یاتسلیم یبوست وغیره می شن وبرمیگردن میرن توکابیناومنتظریه روزخوب دیگه می شن که بتونن بیان بیرون ودوباره دروغ بگن. باکتای پرازکلوچه های سبوس، ی خودشونوبه نرده تکیه میدن. پسرمرده رویاروصدامیکنن، واسه این که بیشتروقتااونجاست. اسمشو باعصبیت بزرگ فرانسوی روسیلابل آخر، فارتای تلفظ میکنه، وگرنه میباس به تاریخش بخندی، یاازسرخیرخواهی، اسموبه عنوان هجی امضا، نادیده بگیری. خیلی خوشحالم که اسم من اونجورنیست.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )تاملی در «نی نامه» مولانا برای درک درست اندیشه های عارفانه اش،در همان هفت بیت ابتدای مثنوی شرطی قائل می شود .خواننده اگر این صفت را نداشته باشد، از ظن و فهم خودش به تاویل و تفسیر آن معانی خواهد پرداخت. آن شرط، داشتن دلی شرحه شرحه از جدایی ست نهادی عطشناک در یافتن چشمۀ حقیقت . دلی پاره پاره از درد جدایی. بنابراین پیش از ظهور این درد می بایست دوران وصالی هم بوده باشد که مشتاق ِادراک مثنوی را بسوی یافتن گم شده اش بکشاند.
شهاب طاهرزاده«توای ظالم!» و «برای تو می نویسم » همه دنیا در زور و جنگ توست
هر چه مظلوم است در چنگ توست
چه نکردی و کردی با خیل مردمان
مثل خاری زیر پای و دست جلادان
محسن حسام«انتظار» شير آب را باز كردم. دست و پاهاي نازي را شستم و با چادر خشك كردم. نازي را دادم دست فريده. كهنة نازي را از دستش گرفتم. با صابون شستم و چنگ زدم. چي گفتي؟ فريده همسلولي من بود. از نگهبانها وحشت داشت. وقتي خواهر رقيه به سرش داد ميكشيد، از ترس تنش ميلرزيد. بله ديگر، همان شبي كه او را به يك سلول ديگر انتقال دادند، ترا به اين سلول آوردند. صبر داشته باش «گيتي» واقعاً تو فكر ميكني نگهبان پشت در گوش وايساده؟
گیل آواییآوازِ زنِ همسایه پدرش یهودی بود مادرش ایتالیایی. پدرش را از کوچکی ندیده بود و با خشم از او یاد می کرد. می گفت مرد زنباره ای بود. همه را گذاشته بود و رفته بود و مادرش او را بزرگ کرده بود. از پدر خاطره ای نداشت یا اگر داشت خوش نداشت اما مادرش ماجرای دیگری بود و همۀ یادهای مانده در دلش از مادر بود که برایش انگار له له می زد. غم غریبی در نگاهش بود.
|