بهمن پارسا عزیزآ* نیمه ی ژوئن، صبح یکشنبه. عزیزآ ساعت هفت بامداداز خواب بیدار شده است ، پرده ی پنجره ی اتاق خوابش را کنار میکشد. آسمانی آبی و خورشیدی بس سخاوتمند چشمان خواب آلودش را می نوازند. زیبا تر از این ممکن نیست. بر می خیزد پرده ها را به تمامی به اطراف پنجره باز میکندو با نشاطی بیش از حد به خیابانی که پراست از خلوتی و آرامش صبح یکشنبه نگاهی میکند، و … این است آنچه میخواسته!
رضا اغنمیتبسم سکوت نخست بگویم که کتایون ازهنرمندانی ست که درکنارسرودن شعر، نقاش وطراح خوش ذوق وهمچنین روان درمانگرونویسنده ای ست که سال های پیش، پس از رهایی از زندان جمهوری اسلامی با نوشتن «مصلوب» باقلم و آثارواندیشه هایش آشنا شدم. مصلوب دربرگیرندۀ خاطرات زندان کتایون بود که جنایت های هولناک و تجاوزهای ننگین و ضدانسانی حکومت اسلامی را عریان کرده است. خاطره نویسی زندانیان سیاسی درآن سال ها به ویژه زنان ودختران جوان، پس از رهایی از قلاده های حکومتی، فصل تازه ای را درگفتمان های زنانگی ادبیات اجتماعی ورق زده که گشودن بحث آن نه جایش اینجاست ونه دراین بررسی می گنجد. اما بگویم که گسست وتحول ادبیات زنان، هم جبرتاریخ بود وهم برآیند رفتاروکردار های نابخردانه وچه بسا بیشرمانۀ مجریان عدالت درجمهوری اسلامی، ازان جمله شکنجه گرانی که مسئولیت بازجویی متهم نیز برعهدۀ ان ها گذاشته شد که هنوز هم دارند و درحکومتند!
فرخ ازبرىنوروز سياهى ها اين خاك دگر هرگز ققنوس نمى زايد
نامش كه بهار است اين اصلش كه نمى آيد
اين خانه كه در فكرت بنشسته همه احوال
ضحاك بر اورنگ و مرغيست بدون بال
فروغ طیاریبرای من شعر دلتنگی مخوان
برای من از پرواز عقابها در افقهای دور دست ،
از شگفتن گل نسرین ،
از روئیدن نهالهای سبز ،
از صعود به قله ها ،
سخن بگو .
ابوالفضل محققیدرخت اودیسه هنوز می تواند شاداب باشد عجیب بود اصلا متوجه بازشدن شکوفه های گیلاس روبروی پنجره اطاقش نشده بود. وقتی پنجره اطاق را باز کرد عطر ملایمی در فضا پیچید. عطری پیچیده در نسیم صبحگاهی. بیرون همه چیز در آرامش بود. از گوشه ایوان نخستین شعاع آفتاب را دید. نور زرد کم رنگی که بر غنچه های گیلاس تابیده بود قلبش را لرزاند. چطور این همه شکوفه را ندیده بود؟ آن هم شکوفه های گیلاس را! دسته کوچکی از زنبورهای عسل دور شکوفه های گیلاس می چرخیدند.
حسین کمالی آیین روزانه برای کار خلاقه معرفی کتاب اینکه نوابغ جهان، از نویسندگان گرفته تا هنرمندان و دانشمندان، به چهسان روزگار میگذرانند، مینویسند و میخوانند و تولید میکنند، خود موضوعی جالب و جذاب است. در یافتن به این پرسش، ماسون کوری، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی از لابهلای نوشتهها، مصاحبهها، زندگینامهها، نقلقولها و دیگر مدارک موجود کتابی تهیه دیده که با عنوان " آیین روزانه" منتشر شده است. او در این اثر جالب و سرگرم کننده، این موضوع را در زندگی ۸۸ نفر پی گرفته است.
محمد احمدیان(امان)نامه ای به شیطان سلام آقای شیطان! حال شما چه طور است؟ می بخشید من به شما این قدر دیر نامه می نویسم. گرفتار بودم. تو که فرصت نفس راحت کشیدن به آدم نمی دهی! از این حرف ها که بگذریم، خوب پوست ما را کندی. من هم خوب دست ترا خواندم. البته تو زمانی اجازه دادی دست ترا بخوانم، که من از خطر رسته بودم. خطر از دست دادن کودکی خویش، خطر از دست دادن جوانی خویش، خطر از دست دادن انسان در خویش. هم تو برنده شدی، هم من. اکنون آگاهی بر حقیقت مرا بخطر نمی اندازد.
ا. رحمان«نفس بهار بر تن سبزه می نشیند»
و «از تو می گویم عفرین» دو شعر نقاب از چهره شب کنار
می زنم
چراغها هنوز خاموش اند
چندی در سینه کشی سخت
از معبری صعب می گذرند
با کوله باری از پاهای امید و ...
آرزو ،
سيروس"قاسم" سيفموزه ی لووووووووورررررررغ حدود چهل سال پيش، اگر می رفتيم و از افرادی که برای پاسخ دادن به سؤال " جمهوری اسلامی، آری يا نه؟" در صف ايستاده بوديم، می پرسيديم که " موزه ی لوور پاريس در کجا واقع شده است" ، احتمالا، از هر صد نفرمان، فقط دونفرمان بودند که متوجه شوخی مان می شدند ؛ چون، می دانستند که لوور نام يک موزه است و در پاريس واقع شده است و پاريس هم پايتخت کشور فرانسه است! اما، نود و هشت نفر باقی مانده مان، به فکر فرو می رفتيم و همينطور هاج و واج در خط مستقيم نگاه عاقل اندر سفيه به خودمان خيره می مانديم!
کامبیز گیلانیبه یادت باز گاهی فراموش می کنیم
شیرین ترین نگاه را
باغ را که می شکفد
و
روز آغاز دوستی را.
علی اصغر راشدانپاچراغ زمستان و یک پشت پا برف رو زمین بود. پاسی از هوای گرگ و میش می گذشت. خانه آخر کوچه بن بست و دو سه پله پائین تر بود. اطاق پاچراغ گوشه دنچ حیاط و دو پله از کفش پائین تربود. پاچراغ پر دود و دم، گرمی دلچسبی داشت. چراغ والور وسط اطاق روشن بود. کتری تیره رنگ قل میزد و قوری شکم ورآمده چینی گل سرخ را روسرش داشت. یک جفت نهالیچه رنگ باخته باریک بایک وجب فاصله جای چراغ شیره، در بلند اطاق پهن بود. مشتریها دو به دو، رو دیوار دو طرف اطاق تکیه داده و گرم درددل و پچپچه بودند.
نیلوفر شیدمهرتا صورتی از دختر ماه هست گوشوارِ دخترِ ماه در آب
افتاده میرود
دختر مرا از آسمان
آه میکشد.
ویدا فرهودیبخوان ترانه ی گل! بهار شد به گوشم سرود عشق بخوان
رسیده سبز و مسیرش ز لاله زار جوان
نسیم می وزد از سمت دوست باورکن
و عطر اوست خرامان به روی فرش جهان
احمد فرهادیعیدِ نوروز
عیدِ نوروز به در میکوبد!
باز پر میکشد آرام آرام،
شوقِ دیدارِ بهار،
شوقِ دیدارِ شکوفاییها؛
در دلم میجوشد،
حسی از جنسِ بهار،
اضطرابی زیبا!
بهمن پارسامن، فنجان، ونیز! قهوه را نوشیده ام، فنجانِ خالی روی میز
می شود در گیر فنجان چشمهایم تند و تیز
گرچه معنایی ندارند این خطوط قهوه یی
من به دنبال ِ چه میگردم؟ نمیدانم چه چیز؟!
س. سیفیجعلیات ایرج میرزا نخستین کسانی که دستور زبان فارسی را برای یادگیری دانشجویان و دانشآموزان کشور تدوین کردند همان پنج نفری بودند که به "پنج استاد" مشهور شدند. چنانکه پس از گذشت قریب هشتاد سال امروزه نیز دستور زبان پنج استاد حتا اعتبار خود را در حوزههای دانشگاهی از دست نداده است. از آن زمان تا به امروز در دستورزبانهایی از این دست همواره جهت توضیحِ انواع مصدر جایی نیز به مصدر جعلی اختصاص مییابد. همچنان که برای شناخت مصدر جعلی مینویسند این نوع مصدر در اصل مصدر به شمار نمیآید، چون آن را با استفاده از اسمهای عربی ساختهاند. حتا در نمونههایی که به دست میدهند فهمیدن، رقصیدن و طلبیدن را مثال میآورند.
دکتر عارف پژمانبهار را به خانه ها بریم و سرکشیم! چو روز نو فرا رسد،بهار دلگشارسد
گلی به گیسوان بزن، حماسهء رها رسد
شبانه ها ، سحر شود،دو دست دیو بشکند
به بیشه های بی پناه، نسیم آشنا رسد
محمود کویرنوروزانه بر سر در این خانه چرا بیرق جادو
این خانه چرا کلبه ی بی روزن اندوه
مهتابی ویرانه ی گریه
تالارک بشکسته ی هق هق
بر بام، دو صد هدهد بی کاکل ماتم.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )بیداد ای داد از این بیداد، فریاد ِ خموشانه
آن کیست خمارم برد روزی دو به میخانه ؟
مست آمد و ماتم کرد بی خویش و ثباتم کرد
بربود دلم را برد بی ساغر و پیمانه
رضا اغنمیروایت ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
درادبیات داستانی
بررسی و نقد کتاب درویشیان در کتاب «سالهای ابری» کرمانشاه زمان قبل و بعد از کودتا وفقری که گریبانگیر مردم این شهراست و بزرگ علوی، ما را با کرمان و تهران سال های ۳۲ -۳۰ و حزب توده آشنا می کند. و نسیم خاکسار در«قفس طوطی جهان خانم». و محمود دولت آبادی «در روزگار سپری شده مردم سالخورده» و مهدی افشار نیک در «گود» به زورخانه ها و شعبان تاجبخش ها و حمله به خانه مصدق، بده بستان زورخانه ها و بوی گندی که از زورخانه ها بلند می شود . . . و غزاله علیزاده در«تالارها» و پرینوش صنیعی در«سهم من» و شهرنوش پارسی پور در«طوبا و معنای شب» و «مادرم بی بی جان» اصغر الهی و«سال های اصغر» ناصر شاهین پر، اسماعیل فصیح در «درد سپاوش» مروری برحواث کودتا و بعد از کودتا بیان می کند».
همو، از دردهای ناگفته و بسی سنگین مادران غافل نیست.
سيروس"قاسم" سيفمرغ سحر، ناله سرکن. داغ مرا، تازه تر و تازه ترکن صدای قمر است. نوارش را، يکی از دوستانم داده است. اسمش صادق است. صادق، ديوانه ی موسيقی ايرانی است. کارش اين شده است که شب و روز در اتاق را به روی خودش ببندد و به موسيقی ايرانی گوش بدهد:
(چکار می کنی صادق؟).
(موسيقی گوش می کنم).
بهمن پارسا بار دیگر نوروز سردی دِی رفت و
بهمن هم گذشت؛
نوبت اسفند و فروردین شد وآمد بهار.
لاله در گلدان و سُنبُل یکطرف
کهنه شد تقویم ِ دیواری و
نو شد روزگار.
طاهر آهنگری چند شعر ترجمه: خا لد بایزیدی(دلیر) ونکوور
نگاه هایت!
الفبای تازه است
می باید...
بار دیگر
یاداش بگیرم
آبتین آیینهآفرین شهر ِ عفرین خروش بر غُرش ِ شِکافهای زمین
آفرینیان ِ عفرین را بر بامهای برجا مانده
و دامن ِ کوهپایه های پایداری می کشاند
تا هچنان در پی ِ جنگ و گُریز
چنگ ِ بر گذار ِ چند سد ساله
در همان پاشنه گشتانده شوند
س. سیفیتلاش ایرج میرزا برای بازسازی داستانی از عطار منطقالطیر داستان منظوم بلندی است که عطار در کالبد روایت اصلی آن، دهها قصهی بزرگ و کوچک دیگر را میپروراند. این شیوهی داستانسرایی به سهم خود به فرآوری متن و موضوع داستان اصلی یاری میرساند. قرنها پیش از عطار چنین شیوهای را در روایت پنچا تنترهی هندی به کار گرفتهاند که کلیله و دمنهی فارسی نیز نمونهای روشن برای آن قرار میگیرد. جدای از کلیله و دمنه، در افسانهی هزار و یک شب هم این شکل و شیوه از روایت داستانی به چشم میآید. چون در هزار و یک شب، آوردن تعداد پرشماری از داستانهای فرعی، سرآخر به تولید متن داستان اصلی میانجامد. امروزه این نوع روایت داستانی را ضمن الگوپذیری از افسانهی هزار و یک شب و یا کلیله و دمنه، شگرد و شیوهی "قصه در قصه" یا "داستان در داستان" نام نهادهاند.
|