بهمن پارسا مرشد
این دوستان ماهی یکبار گرد هم جمع میشوند. محّل گردهم آیی سالن کوچک و ارزان قیمتی است در یکی از محلات شمالشرقی شهر. محلّه یی مشخصا متشکل از مردم کم در آمد و کارگران روزمزد و حتی بسیاری بیکاران تحت پوشش ِ کمکهای دولتی. از آن مردان و زنانِ جوانی که روزی روزگاری کلهّ هاشان بوی خوشمزه ترین خورش ایرانی را میداد ، اینک تنی چند باقیمانده اند که خودشان را "سپیدمویان امیدوار" می پندارند.
برزین آذرمهرستیزه بر کشیده ، سر ، نهنگ ِ موج
از سکون ِ صخره ای آب
می کشند چنگ
چشمه ها،به سنگ و خاره سنگ
اختران، به شام تیره رنگ
رضا شکیبا«سه بیلبورد» در سه راهیِ « طنز و تراژدی و انتقام» * راوی فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، مادری است که دختر نوجوان خود را در یک «تجاوز جنسی» از دست داده و حالا که چند ماه از ماجرا گذشته و «قصه تراژیک» زندگی اش (شوربختانه) در حال «محو شدن» و «فراموش شدگی» است به این فکر می افتد که جلوی این فراموش شدگی را بگیرد!
*او «سه بیلبورد» در حاشیه جاده ای اجاره می کند و واژه هایِ تراژدیِ زندگی اش را بین «سه بیلبورد» تقسیم می کند: «به او تجاوز شد و مُرد!»، « بعد از گذشت چند ماه، هنوز هیچکس دستگیر نشده!» و بالاخره « کجای کاری رئیس پلیس؟ »
بیژن باران زندگی هر شب در فیسبوک
نقل قول بزرگان را می خوانم-
لذت زندگی را غنیمت شمار
کار خوب را به آینده نیانداز
به دیگر موجودات مهربان باش
عمر دمی است گذران
کتاب دوست توست..
بهروز داودیخرده بورژوا روىِ گليم كف اطاق
ولو شده ايم
و
كاسه ى درشتِ مِلامين
نيمه خالى
نشسته ميان جمع
رضا شکیبادخترِ گُلفروشِ اولِ «وصال» می گویند،
دیروز که چند نفر در «هزارتویِ بدگُمان»
از شکستنِ «یقین چهارم» حرف می زدند
ناگهان
بویِ کسی از کرانه «بگو بخندِ زندگی» آمد
مرضیه شاه بزازآرزوهای دیرینه آه که ندیده بودم پیش از این هرگز
اینگونه بر باد رفتگان
باز جامه ی تن و جان شسته
بر طناب توفان پهن کنند
ندیده بودم
هوراشیو کیوروگا « سه نامه ...و یک زیرنویس » ترجمه علی اصغر راشدان من اجازه فرستادن این خطوط را به خود میدهم، امیدوارم آنقدرخوب باشیدکه به نام خودتان چاپش کنید. این خوا هش را به این دلیل از شمامیکنم که میدانم اگرخودم زیرش راامضاء کنم هیچ روزنامه ای چا پش نمی کند. اگرفکرمیکنیدبهتراست، بادادن چند نام وضمیر مذکر برداشتم راکمی اصلاح و درواقع بهترکنید.
دکتر منوچهر سعادت نوریروزهای تاریخی آریایی ها اولین روز سال خورشیدی ایرانی برابر با اول فروردین ماه، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران ایران باستان است و مردم مناطق مختلف فلات ایران، نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است که امروزه به آن برابری بهاری یا اکیونوس می گویند. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است...
سيروس"قاسم" سيفانقلاب؛ تولدت مبارک! يکی بود، يکی نبود؛ ميان آن بود و نبود، يک اداره ای بود که کارمندان آن اداره، درعين اعتقاد باطنی متعصبانه شان به دين و مذهب و سنت ، اما در تظاهر به تجدد و روشنفکری ، دست ديگر متظاهران ايرانی راکه به جای خود، بلکه دست متظاهرترين متظاهران جهان را از پشت بسته بودند واز جمله آنها، همين چهارکارمند متظاهری هستند که قرار بوده است داستان زندگی شان در اختتاميه ی با شکوه جشنواره ی نمايش "تئاتر - سينما"ی دهه فجر انقلاب اسلامی ايران، نشان داده شود؛
برزین آذرمهرواگشت نیشخند
از ریشه دارد
می زند بر ریشِ دشمن...
باغ از دستِ تبر زن
گشته
گوئیا
سترون!
بیژن باران الگوریتم، ریتم، تم شعر الگوریتم ریشه در الخوارزم داشته؛ فن محاسبه یا مجموعه دستور العمل برای انجام کاری مانند دستور آشپزی است. در شعر الگوریتم چینش واژگان برای شناخت است تا مدلی برای شعر ماشین یافت. سطور شعر معنی را به خواننده القاء می کنند. واشکافی شعر الگوریتم آن را آشکار کرده؛ می تواند در برنامه رایانه ای برای ساختن شعر ماشینی فعال شود.
پرویز احمدی نژاد روخوانی تراژدی «یتیم چین» اثر ولتر
در سالن ادبی خانم ژوفرن
با دیدن تابلوی بالا، نمیدانم چرا تمایل شدیدی در من ایجاد میشود تا به هر طریقی که شده خودم را به این جلسه برسانم. اما دستم به دامن خانم ژوفرن که همسر کارخانه دار معروفی است نمی رسد. نه پارتی دارم ونه کسی رادر جمع منورالفکران پاریسی میشناسم. اما فکری به خاطرم می رسد، و میدانم که مونتسکیو با نوشتن " نامه های پارسی " خیلی معروف شده و حالا بخاطر ایرانی بودنم هم که شده شاید مشکل گشایم شود
رضا اغنمیعروج توبای تارزن
قصّه ها نقد و بررسی کتاب نویسنده، در گفتاری کوتاه انگیزه ی کاویدن درد زنان، روایت هایش را دربستر «راهی صدساله» که تا به امروز ادامه دارد بیان می کند و به درستی تسلیم جبری و سرخوردگی و سرنوشت بی رحمانه زنان را یادآورمی شود. آگاهانه و هوشمندانه براین باور است که خود آن ها، با گشودن دفتری نو «روزنی بر روشنائی» بتابانند. با چنین باور آگاهانه ست که زنان، در بیشتر داستان ها نقش نخست و اساسی را برعهده دارند.
برزین آذرمهربه یک جو، کی رود... جهان در دست مُشتی دیو ِ پول پیشه
کَنان از مردمان کار پیشه، بی امان، ریشه!
به هر سو شعله ور ، جنگی
فتیله گر گهی کم سوی تر، از روی نیرنگی
محمود کویرفرزندان فردا کودکان، مانند فرشتگان؛ زیبا و زلال، به دنیا می آیند.
آموزش و پرورش، در جهان و روزگار ما، از هدف های والا و انسانی خویش به دور افتاده است.
آن چه آموخته می شود، از جان و زندگی تهی بوده و نیروی آزمایش و تجربه در آن بسیار کم است.
روش های آموزش و پرورش کهنه شده و به خدمت قدرت درآمده است.
مهدی استعدادی شادپناه دادن به خدا شاعر، در چالشی با نظم تازه پا گرفته و رهبری که در پیش با وعده و وعید انبوه توده مردم را فریفته بود، با دفتر شعر تازه (ترانههای کوچک غربت) به صحنه آمده بود تا طبق پیش بینی خود هشیاری دهد و توصیههایی کند.
منتها بهخاطر تنگی وقت صحبت لازم راجع به دفتر شعر نامبرده را که گویای تجربه شاملو از غربت و تبعید است به زمان دیگری میسپاریم. اکنون، برای منظور این یادداشت، نگاه به همان تک شعر یاد شده کفایت میکند.
فاطمه رضایی رویارویی زیباشناختی کرگ با امر رسانهای- مصرفگرایانه کرگ چون هنرمندان «پاپآرت» به دنبال بسط ایدئولوژی جامعۀ مصرفی نیست. زیرا اشیاء در آثار او اولویت ندارند و مراتب واقعیت را در هنرش متجلی کردهاند و بر خلاف جامعۀ مصرفی و هنرمندان «پاپآرت» انتظار تأمل و تعمق دارد. بنابراین او هنر خود را مهیای مصرف نکرده است. درواقع او در این کار چگونه بودن ما را مطرح نکرده بلکه چرا ما اینگونه هستیم و یا به نظر میرسیم مورد توجه قرار داده و برای اینکار راه حل نیز ارائه کرده است.
برزین آذرمهرچاره برپا شده گیتی را
پاشید زهم دشمن
شد جایگه دیوان
هر مأمن و هر مکمن
بر، کار، نماند دیگر
جایی به جهان کاخی
رضا شکیبا«سرکشیِ دختران» در دو فیلمِ نامزدِ اُسکار در فیلم «رشته خیال»، دختری جوان پا به یک محیط اشرافی (که «طنطنه و شکوه» اش را از لباس های فاخر می گیرد) می گذارد و با صداقت حقیقی ای که از ظاهرِ ساده اش پخش می شود – قواعدِ سرد و خالی از عاطفه آن محیط اشرافی را به هم می ریزد!
* دخترِ جوانِ فیلم «لِیدی بِرد» نیز ( در مرز بلوغ) به دنبالِ آزاد کردنِ «سپهر حسی و ذوقیِ» خود از تابوهای رسوم و سنت است و لاجرم «افعالِ روتین حاکی از تسلیم» را به چالش می کشد!
بهمن پارسا یکشنبهی کولی از بعداز ظهر جمعه دارد باران می بارد. چیز عجیبی نیست، تعجعب این است که چرا من هنوز بعد از سه سال زندگی در این شهر به این وضع خو نکرده ام. رخت ولباس نشسته ی یکماه گوشه ی اتاق تلنبار شده وتصمیم داشته ام که امروز ببرم در لباسشویی سکّه یی محله بشویم وتا کنم، باران امّا رمقم را گرفته. یادم هست سه سال قبل معلم مدرسه یی که در آنجا مشغول فراگیری زبان بودم در همان روزهای اوّل به زبان انگلیسی گفت، اینجا باران بخش اصلی آب وهواوزندگیِ ما است. هرکه خیال کند منتظر می ماند تا پس از بند آمدن باران کارش را -هرچه میخواهد باشد- انجام بدهد، یعنی که هرگز هیچ کاری انجام نخواهد داد،همین.
نسيم خاكسارداستانهای من رویاهای من نیستند اگر به گفته بورخس با اهمیتترین چیز تصویری باشد که از خود در ذهن مردم ایجاد میکنیم، تصویری که از درویشیان در ذهن ما ایجاد شده، تصویر نویسندهای است که از مردم محروم جامعه ما و رنجهای آنها داستان نوشته است. در این گفتار با کلماتی از او و از داستانها و گفتگوهایش با نشریهها، سخن آغاز کردم اکنون با گفتهای از او دربارهی داستانهایش در مصاحبهای با مجلهای کُردی به نام رامان، آن را تمام میکنم؛ با این حس که بگویم درویشیان اگرچه به تن خاموش شده است، اما صدای او همچنان اینجاست، میان ما. صدایی که میگوید:
«داستانهای من، رویاهای من نیستند، واقعیتهای زندگی اجتماعی مردمی است که در بین آنها زندگی میکنم.»
محمد احمدیان(امان)آیا می توانم آیا می توانم درد احساس کنم و درمانده نباشم؟ آیا می توانم بدبختی احساس کنم و درمانده نباشم؟
می بایست فرشته ها را در خویش فراخوانم. می بایست از احساسات طلایی ام پیروی کنم. می بایست از اندیشه های کیهانی ام پیروی کنم. آن گاه شاید درد و بدبختی در حاشیه قرار گیرند. آن گاه شاید درمانده نباشم.
برزین آذرمهرآید که از نو... آید که از نو ،آرش باغ بهاران
در جنگِ ناگاهانه با دیو زمستان
بگشاده از زنجیر تن، دست
جان کرده در تیر
زه بر کشیده تیررا
آن سوی سرما های گل فرسا فرستد!
فرخ ازبرىمترسك وقت بيدارى گُل هاى زمستانى شد
ما در اعماق قرون سخت به خواب نازيم
لب ايوان كنارى همه گل ها فرداست
ما ولى گلبن خشكى چو قديمش سازيم
|