شب قمارخانه،
انباشته از دود،
عطر شراب.
و پرتو چراغ کمسو
بر هراس چهرهی قماربازان
دورِ میزِ چوبیِ بیآلایش
شب قمارخانه،
زوزهی آژیرها،
از خیابانهای دور و نزدیک،
و پژواک انفجارِ تک تیرها
در آسمانِ تنگِ غبارآلود
خبرچینان هرجا سَرَک میکشند
از پشت پنجرههای بسته
در سکوتِ اغواگرِ کوچه،
شبِ قمارخانه،
از نیمه شب پاسی گذشته
پاکبازان یک به یک پراکنده میشوند
در تاریکیِ کوچهها،
بنبستها،
و میدانچهها،
شکارچیان هرجا در کمین
…
شب قمارخانه…،
به هزار روز میارزید
که رفتگران،
هنوز سپیده بر نیامده
خیابانها را میروفتند
از نشان پاک باختگان
و داراییهای سِتُرگ
که به باخت رفته بود
دورِ میزهای کوچکِ بیپیرایه
در قمارخانههای غرقه در مه و دود
انباشته از عطر شراب
در پرتو چراغهای کمسو
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۳ شهریور ۱۴۰۰
۴ سپتامبر ۲۰۲۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد