دکتر عارف پژمان یک صبحگاه خونین در کابل زمین سنگ از بام آسمان ، افتاد
شیشه بر پای عابران افتاد
مادری، می دوید سرگردان
کودکی زار، از زبان افتاد
دکتر عارف پژمان نرگس ، رمز پایداری باغ! رجاله ها، مرگ را به ستایش نشسته اند
اینان ،گندم آزاد دشت را،از بیخ میکنند
اینان «نرگس۱ » را، به جرم « دشمنی با اعدام»،
دربند کرده اند.
اما جویبار زمان جاری است
و نرگس ،رمزماندگاری باغ!
حمید فروغ یک نفر که عضو پینک فلوید نبود معرفی کتاب چرا اینجایم و چرا نیستم؟ که هستم؟ آن دانشجوی شلوغ کن، آن پسر همیشه مست، آن مرد له شده زیر باتوم، یا آن عاشقپیشه کوچههای اقدسیه؟ شاید قوطی فلزی توی جوی آب خیابان شانزده آذر هستم که با رفتنش و تلق و تولوق مضحکش تاریکی و شب و سکوت را خط میانداخت. روی آب لیز میخورد و صدا میکرد و میرفت سمت جایی که معلوم نبود کجاست. شاید به سمت فاضلاب. بیهدف، پر سرو صدا، بیموقع، تنها... درست مثل من.
رضا مقصدیاین عوعوی ِ سگان ِ شما نیز بگذرد سیف الدین فَرغانی از شاعران برجسته ی قرن های هفتم وُ هشتم(ه.ق) از فَرغانه و ولایت سمرقند است.او در قالب های شعر پارسی: قصیده، غزل، رباعی و..شعرهای بسیار دارد .اما یکی از شعرهای سربلند ِ او قصیده ی جانانه ای ست که به هنگام ِ بیداد گری های سپاهیان مغول وچشم در چشم ِ آن جانیان نوشته شده است.
محمد احمدیانبشریت بشریت پیروز می شود
هر روز
میلیون ها بار
در آن ها که موفق می شوند انسان باشند
حسن حسامدیریست گالیا
بره افتاده کاروان * توسایه کدام جوجه وهمی
بر شعر تابناک جسارت .
ای شاعر بزرگ!
درچله زمستان
باجامه شبانی
همساز ِ گله گرگانی ؟!
یک داستان کوتاه یک داستانک
ازریچاردبراتیگان وگوستاوهرلینگ ترجمه علی اصغرراشدان داستانی است باتکراری پایان ناپذیر، همیشه برای دخترچهارساله م تعریف می کنم. داستان چیزی بهش می دهدکه می خواهدبازوبازهم دوباره بشنود.
وقت تورختخواب رفتن که میرسد، می گوید:
« بابا، واسه م تعریف کن، یه بچه که بودی، چیجوری رفتی توسنگا. »
« باشه. »
پتوهاش راکه انگارابرهای هدایت شونده بودند، قشنگ دورخودش پیچید. شستش راتودهنش گذاشت وباچشمهای سبزفوق العاده علاقمندش، نگاهم کرد:
امید همائیمن عددی نیستم من عددی نیستم.
در شمارش تمامی ستارگان
یا در شمارش برگ تمامی درختان.
من عددی نیستم
شهاب طاهرزادهکوچکی های ما
و بالابر - جرثقیل - ما به خود آمده ایم و کدام زمان از یاد ما رفت
کوچک گشته ایم پس چرا نشان از یاد ما رفت ؟
باغ را نگاه کن ! محشریت سرو و گل درپس دیوار
فکر ما را ببین ! انگار که در پایان از یاد ما رفت
رضا علامه زادهجنونِ دلانگيز قصهپردازى آنچه در اين جهان برايم اهميت دارد روندِ آفرينش است. اين چه رمزى است كه تمايل ساده به قصهپردازى يك موجود انسانى را قادر مىكند كه بخاطرش بميرد: مرگ از گرسنگى، سرما و يا هر چيز ديگرى، تنها براى انجام چيزى كه نه مىشود آنرا ديد و نه لمس كرد، و در نهايت اگر خوب نگاه كنى به هيچ دردى نمىخورد!؟
بیژن باران زوریخ ۸۰ ممنون تو ام ای زیبا
تو در پوشاک رنگین،
بدون جامه،
در دودی شب،
نیلوفر شیدمهرعشق بی بازی پیچیده در نفس
از تو و از بیرون
و تنها پوست
میان ما
ا. رحمانجلادی...
رخ به رخ آدمیان می رقصد، یادم می اید،
جشن بزرگی ادمیان
بر پا کردند
آتشها بر افروختند
اسد سیفانتشار فصلنامه آوای تبعید آوای تبعید بر گستره ادبیات و فرهنگ" که نخستین شماره آن انتشار یافته، عنوان فصلنامهای است که قرار است از این پس در دنیای مجازی انتشار یابد. شماره نخست آن نشاندهنده راهیست که این نشریه در پیش گرفته است. انتشار آن بر یک ضرورت بنیان گرفته و امیدواریم هر شماره بهتر از شماره پیشین انتشار یابد.
بهروز داودیدستهاى خاوران آى ...آى ... ناشناس
به حصارِ سينه
قصه ى ما را
پنهان مدار
رضا اغنمیاقتصاد و امنیت نقد و بررسی کتاب جا دارد که این اثرپربار به دقت مطالعه شود و اسرار نهان مانده درسینه های مسئولان و نقش آفرینان امور بنیادی کشور، مکتوب ومستند گردد. حال که این رجل خیرخواه، پیشقدم شده، جرئت نشان داده ولو با اندک وسواس و محافظه کاری با سینه پردرد پیش رفته و این باب نیمه بسته را گشوده، دیگر مدیران ومسئولان گذشته که درقید حیاتند، به مانند ایشان درادای دین ملی خود با دکترعالیخانی همگام شوند.
مجـيـد فلاح زاده
« در جستجوی شادی ـ سوی صندوق ها »
(نمايشنامهی عروسكی در یک تابلو)
چهارسوی بزرگ شهری كه تاریک ــ روشن است؛ برق و رعد های پی در پی در اُفق؛ گروه جویندگان شادی و چاوشان آن، پوشیده در بخور و عطریات رُسومات آئینی، سُرود خوانان از میان مردم و چهارسو، در گذرند.
ری برادبری تقسیم طاقت فرسا ترجمه علی اصغرراشدان « توقفلوعوض کردی! »
صدای مردزنگی حیرت زده داشت. ایستادوبه دستگیره که تودستش بازی میکردخیره ماند. درحالی که کلیدکهنه رادرچنگ داشت، زن ازداخل دستگیره راچرخاندومردداخل شد.
زن گفت « خواستم غریبه هانتونن بیان توخونه. »
مرددادزد « غریبه ! »
محمود درويش«محکوم به اعدام»* ترجمه ی آزاد از حسن عزیزی محکوم به اعدامم .
چیزی ندارم که به تو رسد ..
وصیت ام را با خونم نوشته ام :
ٌ به آب اطمینان کنید ،
ای ساکنان ترانه ی من ! ٌ
س. سیفینمایش و تئاتر در تبعیدگاه خارک در تاریخ بیست و نهم تیرماه ۱۳۳۳ خورشیدی، شصت و یک نفر از زندانیان سیاسی کشور را در جزیرهی خارک پیاده نمودند تا زندگی خود را به عنوان تبعیدی در همین جزیره به سر آورند. یک ماه و نیم پیش از این تاریخ نیز گروهی را از زندان قصر به جزیرهی خارک آورده بودند. اما پیشینهی این موضوع به سالهای سرکوب فرقهی دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۵ خورشیدی بازمیگشت که ضمن آن تعدادی از نظامیان و غیرنظامیان فرقه پس از دستگیری و محاکمه به خارک تبعید شدند. چنانکه با آمدن تبعیدیهای جدید آمار ایشان به صد و بیست و یک نفر رسید.
محمود شوشتریگله و دلتنگی
بهبهانهی نازل شدن مامی بمب عظیمالجثه و انتخابات ظنز و هجو صبح زود از خواب بیدار شدم. دو روزه که تصمیم گرفتهام کمی ورزش کنم و بهقول سوئدیها تنام را حرکت دهم. آخر ناسلامتی سن و سالی ازم گذشته و با این همه ناپرهیزی که از صبح تا شب میکنم، ممکنه زمستان را به بهار نرسانده، نفله بشم (البته بقول دکترای متخصص سوئدی!!). خداییاش من عین خیالام نیست. دهنام از صبح تا شب مثل چرخگوشت قصابی این فروشگاه بزرگ اورینت که انواع و اقسام گوشت حلال ذبح شده در سرزمینهای کفر آلمان و دانمارک را چرخ میکنه و به ما برادران و خواهران مسلمان میفروشد، کار میکنه و تا دلاتان بخواد انواع و اقسام نوشیدنیهای معصیتدار را وقت و بیوقت با گفتن استغفرالله به حلقوم مبارک سرازیر میکنم
مهستی شاهرخیگورخوابی در معدن در استان گلستان
در آزاد شهر نزدیکی گرگان
در عمق دو کیلومتری تونلی کم اکسیژن
در تونلِ بن بست معدن ذغالِ سنگ زمستان یورت!
کارگران هر روز شانزده ساعت بی وقفه کار می کنند.
مجید نفیسیدلیل آفتاب
با صدای آدمک ساعتی بیدار میشوم
پاجامهام را میپوشم
و پیراهنم را به سر میکشم.
دستم, کلید برق دستشویی را میجوید
و با پلک بسته بر تخت مینشینم.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )شاهد برگ ها در پاییز
خوب تر می دانند
دوستت دارم را ،
با چه حالی گفتم ....
رضا مقصدیعشق ، نا مش را زنامِ من گرفت با تو تا آبی ِ در یا رفته ام
با تو با تو! تا کجا ها رفته ام
**
رفته ام تا از من ِ من ، دورتر
دورها را رفته ام پُر شور تر
|