logo





کوچکی های ما
و بالابر - جرثقیل -

يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۸ مه ۲۰۱۷

شهاب طاهرزاده

کوچکی های ما

ما به خود آمده ایم و کدام زمان از یاد ما رفت
کوچک گشته ایم پس چرا نشان از یاد ما رفت ؟
باغ را نگاه کن ! محشریت سرو و گل درپس دیوار
فکر ما را ببین ! انگار که در پایان از یاد ما رفت
ما بزرگ بوده ایم آنجا که سد و راه سنگ دلی
راه ما بست پس چگونه خوبان از یاد ما رفت ؟
در باغ ما دو گیاه است یکی بالا می رود
دیگری مرده و زرد با زیان از یاد ما رفت
چرا بزرگی با آنان است و کوچکی از ما
مطیع شدن چرا نرفت توان از یاد ما رفت
کوچکی ما توان تاریخ است بی نام کیست ؟
تو برگردان تاریخ را بهتان از ما رفت
ما در کاری کوتاهیم و کور و غلط
آفتاب با شعلهء کوچک بی بیان از یاد رفت .

2017 01 19

=========================================

بالابر - جرثقیل -

تو مرا بالاببر ای بالابر
از زمینم بردار ای بی خبر
بگردان مرا به دور سرخود
چشم وا کنم بی زور و قدر
ببینم شهرم را از بالا
می ترسم گریه کنم ازنظر
شهرمان همه دود و نکبت
در صف نان چون تپه ای یکسر
مرغ و ماهی میبرند برای آقا
از حلقوم تو می خورند بدتر
مثل درخت می ماند این شهر
بالایش خرم و پایینش نه توانگر
بگردان مرا تا ببینم
چه پیش آمده بر شهر زر
همین بالابر که من سوارم
پولش از جان شماست از سر
چارهای باید جست که ثروت
مثل من بالا نشیند دیگر .

217 01 02
شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد