logo





با جمشید در شاهنامه

پنجشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۵ مه ۲۰۱۱

محمود کویر

kavir.jpg
خاور شناسان بیگانه و داخلی روزگاری کوشیدند تا تاریخی بنویسند که در آن اروپاییان سرور دنیا باشند و تمدنشان کهن تر از دیگر مردمان جهان تا بتوانند بر سر آنان سرور باشند.
بنا براین تاریخی نوشتند که در آن تمدن ایرانیان نزدیک دوهزار و پانصد سال پیش و پس از جدایی از اروپاییان و کوچ به داخل ایران بنا نهاده شده و تمدن اروپاییان بیش از سه هزار سال دارد. پس ما هرچه دایم از غرب است.
 مانیز این داستان تلخ و بدون گواه را پذیرفتیم و خواندیم و بازگو کردیم.
و این درست نبود.
تمدن ایران کهن، بیش از ده هزار سال پیش، در بلخ و سیستان و گیلان و کاشان و کردستان و خوزستان پا گرفت و بر کنار رودخانه ها و دریای مرکزی ایران بود.
شهر سوخته سیستان و سیالک کاشان و زیویه کردستان و... امروز دهان گشوده‌اند و سخن از کهن ترین و درخشان ترین تمدن و فرهنگ جهان در سینه ی خویش دارند.
سپس  دریا ی مرکزی خشکید و کویر پدیدار شد. مردمان بسیار تر شدند و  به هرسوی کوچیدند و هند و اروپا را خانه ی خود کردند و تمدن و دانش و فرهنگ را از داخل همین فلات به هر کجای جها ن بردند. ایرانیان بر پشت اسبان خویش فرهنگی درخشان و تابناک را با استوره ها و افسانه ها و داستان ها و دانش و دانایی ها در هر جای جهان پراکندند . چنین است که امروز از ایرلند تا هندوستان و چین داستان های شاهنامه را با اندکی تفاوت  می توانیم بیابیم و بدانیم که خنیاگران و گوسان ها و کولیان و عاشق ها و بخشی ها و درویشان ایرانی بودند که در سینه ی تنبورها و کشکول دوششان و دل دل تار و ربابشان، این داستان ها و حماسه ها را با داستان های بومی در آمیختند و در جهان پراکندند.
این فرهنگ والا و انسانی و پرشکوه :
جهان را روییدنی و بالیدنی می دانست.
در آن زن و مرد همبر و هم بالا از میان ریواسی می رویند.
آشتی و خرد و مهر و مدارا بر آن می تابید.
زنان در کشت و ورز و سفالگری و بافتن و رشتن و خانه سازی نقش نخست را داشتند.
زنخدایانی چون مهر و چیستا ورام و آناهیتا در دل و جان هستی می باریدند و می افشاندند.
هستی هر پگاه از عشقبازی شادمانه ی بهرام و رام تولدی دیگر می یافت.
این فرهنگ را چه کسانی بنیاد نهادند؟
استوره ها و افسانه ها چه می گویند؟
این افسانه ها و استوره ها، نقشی خیال انگیز از دانش و آرزوها و امید های انسانی هستند.
در اساتیر یونان این پرومته، خدازاده ای گستاخ و شورشی است که آتش و هنرها و دانش و نوشتن و خانه سازی را از بارگاه خدایان می رباید و به نزد انسان می آورد.پرومته ی پیش دانش، به همین گناه در کوه ها به بند کشیده می شود تا عقابی جگر او را از هم بدرد.
اساتیر ایرانی بنا بر شاهنامه چه روایتی دارند؟
در شاهنامه اما بار دانایی بر دوش یک تن نیست.
بذر دانایی را آدمیان بر زمین می افشانند.
شاه و خدا و آدمی در هم آمیخته و درهم و با هم اند.
دنیای اساتیر ایرانی در هاله ای از اخلاق نهان شده است.
والاترین اندیشه ها و فلسفه در نگرش به هستی و انسان در آن موج می زند.
آدمیزادگان شاهنامه بسیار با اخلاق تر از خدازادگان اساتیر یونانند.
خدایان و خدازادگان یونانی بسیار بیشتر زمینی و انسانی هستند.
آدمیان و آدمی زادگان ایرانی بسیار آسمانی و خدایی هستند.
شاهنامه می کوشد تا بین این دو اندیشه ، ترازی بر پا کند.
شاهنامه پلی است بین انسان و آسمان.
فردوسی بر این باور است که این انسان است که باید بر آسمان بر شود.
با این در آمد بیایید تا داستان چهار تن را در شاهنامه پی بگیریم:
کیومرس. هوشنگ. تهمورس. جمشید
دوران فرمانروایی آنان در شاهنامه  دویست سال است.
 
این چهار تن هستند که با یکدیگر بنیاد دانش و خرد و فرهنگ را در ایران می‌نهند:
داستانی شورانگیز که نشانه ای آشکار از ژرفای دانایی پیر توس دارد.
که نشانی آشکار از اندیشه های والای انسانی در فرهنگ باستانی ماست.
نخستین انسانخدای شاهنامه کیومرس است. شاهنامه با نام او آغاز می شود. انسانی نیمه خدا و نیمه کوه. نیمه زن و نیمه مرد. کیامرد یا گیاه مرد یا گلمرد.
او نماد آن جان دوگانه ی هستی است. نماد زن- مردی به هم آمیخته.  بنیاد هستی.
و این جان جوان سی سال شاهی می کند.
به رام کردن حیوانات می پردازد. پوشیدنی و خوردنی انسان را تازه می کند. در کوه خانه می سازد و در آستانه ی سال نو و نوروز، بنیاد فرهنگ و نشستن و زندگی را می نهد.
کیومرس شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سر تخت و بختش بر آمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه
از او اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بد و نو خورش
در نخستین نبرد شاهنامه، فرزند کیومرس را دیوان از پای در می آورند. دیوانی که نماینده و نماد فرهنگی کهن تر هستند. ایرانی دارد یک جا نشین و کشاورز و سفالگر می شود و این همه با درگیری و نبرد پیش می رود.
پس از کیومرس، فرزند سیامک، هوشنگ می آید.
هوشنگ بر دیوان پیروز می شود. فرهنگ کهن دوره گرد در برابر نو شکست می خورد.
هوشنگ در کار بنای تمدن و فرهنگ ایران بسی کارها می کند:
آهنگری و کشاورزی  و بافتن و رشتن را به مردمان و با مردمان می آموزد:
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به دانش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زو تبر ، اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره ی آب ساخت
ز دریا برآورد و هامون نواخت
در اساتیر یونان آتش را پرومته از خدایان دزدیده و به انسان می بخشد.
در استوره ی شاهنامه، هوشنگ آتش را کشف می کند.
 سپس هوشنگ:
جدا  کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند
چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمورست کش موی نرم
ببخشید و گسترد و خورد و سپرد
برفت و جز از نام نیکو نبرد
دوران تهمورس اما زمان پیروزی بر دیوان است. نبرد به انجام رسیده و فرهنگ و یکجا نشینی پیروز شده است. کار بافتن و رشتن و ساختن ارج یافته و دیوو دشمن به بند آمده است:
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
ز مرغان همان آن که بد نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
چو این کرده شد، ماکیان و خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس ....
تهمورس دیوان را به بند می کشد و از آنان خط نوشتن را می آموزد:
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلشرا به دانش بر افروختند
دیو که هنوز یکی از خدایان محبوب هندی است، از زنخدایان بزرگ ایران بوده است. واژه دیوانه به معنای عاشق و دوستدار نیز از همان ریشه آمده است. زیرا دیو نماد عشق و زن بوده است. واژه دیوار نیز از همانجاست. زیرا این زنان و دیوان بودند که خانه سازی و ساختن چهاردیواری را به آدمیان آموختند. هم چنین واژه دیوان به معنی مکان نوشتن حساب و کتاب شعر، نیز از این جاست، زیرا این دیوان هستند که نوشتن می دانند و آن را به مردمان می آموزند. دیوان یا این زنخدایان باید که در بین مردم در جاهای مختلف پیروان بسیار داشته باشند زیرا که خط بسیار می دانند:
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی
آن گاه نوبت به جمشید می رسد.
جمشید هفت صد سال فرمان می راند.
جمشید که تخت جمشید، این بهشت زمینی با درختان سنگی را بر زمین بنا نهاد.
جمشید که جام جم داشت و با جام خویش اساتیر و ادبیات ایران و جهان را در نوردید.
جمشید که نام نخستین انسان از اوست: جم یا یم که با یمه از داخل گلی روییدند. یم و یمه یا همان مشی و مشیانه که مریم و مسایا یا مسیح نیز از نام اوست.
جم همان دو قلوی یگانه، همان نیمه ی روشن و تاریک هستی، همان نیمه مرد نیمه زن اساتیر ماست.
جمشید یكی از سلاطین باستانی ایران است چنانكه در  یسنای نهم اینطور آمده است.
        زردشت از هوم پرسید كه ترا در میان مردمان، نخستین بار در این جهان مادی بیفشرد و چه پاداشی نصیب آن كس گردید. هوم در پاسخ گفت: نخستین بشری كه مرا در این جهان مادی بیفشرد ویونگهان است در پاداش پسری مثل جمشید كه دارنده رمه خوب و در میان مردمان دارای بلندترین مرتبه است و مانند خورشید درخشان است باو داده شد.
        جمشید در اوستا با دو صفت هووتوو  و سریره  آمده است كه اولی در تفسیر پهلوی و به هورمك یعنی دارنده گله و رمه خوب و دومی به معنی زیبا و خوشگل ترجمه شده است.
        در گاتها یكبار از جمشید ذكری بمیان آمده و یم خوانده شده است بعدها در بقیه قسمتهای اوستا جزء دوم یعنی خشئت  به آن افزوده شده است.
تخت جمشید نماد باغ بهشت است. به جای درختان بهشتی، ستون های سنگی از دل گل های نیلوفر كه زهدان آفرینش است، روییده اند و حیوانات بهشتی چون گاو و اسب و شیر، بر این درختان سنگی روییده اند و آن را آرایش می دهند. جمشید، آفریننده نوروز و آتش است و نام این كاخ ها كه برای برگذاری نوروز و گرامی داشت آتش و نور و تبرك بخشیدن به گیاهان و حیوانات ملل مختلف جهان برپا شده بود، نیز تخت جمشید می باشد.
این بنا نه برای پایتختی و نه برای مقاصد نظامی بنا شده بود، بلكه باغی بود برای پذیرایی و تبرك.
ابن بلخی در فارسنامه در باره تخت جمشید می نویسد:( هر كجا صورت جمشید به كنده گرد كنده اند، مردی بوده است قوی. كشیده ریش و نیكو روی و جعد موی و در بعضی جاها صورت او گرد است و چنان است كه روی در آفتاب دارد.)
آرتور پوپ در كتاب هنر ایران، آن را شهری مذهبی می خواند و مسعودی در مروج الذهب آن را معبدی بزرگ با تصاویر پیامبران می شناسد. مهرداد بهار آن را باغی با درختان سنگی می نامد.
در فرگرد دوم وندیداد، بسیار از جم سخن رفته و ساختن بهشت جم یا ورجمكرد، چنین فرمان داده شده است:(در آنجا جوی آبی جاری نما. چراگاهان فراهم كن. خانه ها و سراها و سرداب ها و ایوان ها و رواق ها بنا نما. تخم های مردان و زنانی كه در روی زمین بهترین هستند در آنجا جمع كن. هم چنین تخم های جانورانی كه بزرگتر و بهتر و زیباترین هستند در آنجا گرد آور. از میان گیاهان آنچه بلندتر و خوشبوتر است و از میان غذاها آنچه لذیدتر و خوشبوتر است تخم های آنان را در آنجا حفظ نما...) و در این سرا مرگ و آزار و دشمنی و بیماری و رنج راه ندارد.
 
منوچهری در قصیده‌ای شراب را دختر جمشید نامیده و محل آن را خانه گرگان دانسته، مطلع قصیده اینست:
چنین خواندم امروز در دفتری
که زنده ست جمشید را دختری
        خیام در نوروزنامه كشف می را بیكی ار منسوبان جمشید بنام شاه شمیران نسبت داده است. كشف می بكسان دیگری نیز نسبت داده شده است. چنانكه در راحته‌الصدور كشف می به كیقباد اسناد داده شده است.
در نفایس الفنون فی عرایس العیون تألیف محمد بن آملی داستانی درباره پیدایش می آمده كه خلاصه آن چنین است:
        عضدالدوله از صاحب بن عباد میپرسد اول كسی كه شراب بیرون آورد كه بود او جواب داد كه جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بكارند و ثمرات آن را تجربه نمایند چون میوه رز چشیدند در او لذتی هرچه تمامتر یافتند و چون خزان شد در میوه رز استحاله‌ای پدید آمد جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در خمره كنند پس از اندك مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد «و از اشتداد غلیان حلاوت او بمرارت پیدا شد» جمشید در آن خمره را مهر كرد و دستور داد كه هیچ كس از آن ننوشد زیرا می‌پنداشت كه زهر است. جمشید را كنیزك زیبائی بود كه مدتها بدرد شقیقه مبتلا گشته و هیچیك از اطباء نتوانستند او را معالجه كنند با خود گفت مصلحت من در آنست كه قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت شوم قدحی پر كرد و اندك اندك از آن آشامید چون قدح تمام شد اهترازی در او پدید آمد قدحی دیگر بخورد خواب بر او علبه كرد خوابید و یكشبانه روز در خواب بود همه پنداشتند كه كار او بآخر رسید چون از خواب برخاست از درد شقیقه اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید كنیزك حال را بازگفت جمشید كلیه حكما را جمع كرد و جشنی برپا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود تا به هریك از آن جمع قدحی دادند چون یكی دو دور بگردید همه در اهتراز درآمدند و نشاط میكردند و آن را شاهدارو نام نهادند و در آن راه مبالغه مینمودند و در خوردن افراط میكردند.
بنابر نوشته كتابهای زرتشتی جمشید اولین كسی یوده كه نگهبان جهان و نگهداری دین زرتشت به او سپرده شده است . در فردگرد دوم وندیداد اینطور آمده است.
        زرتشت از اهورامزدا پرسید: ای خرد پاك و مقدس ای آفریدگار جهان در میان نوع بشر بعد از من گو با كه نخستین بار مكالمه نمودی و دین اهورایی زرتشت را به كه سپردی؟
آنگاه اهورامزدا گفت: ای زرتشت پاك من در میان نوع بشر به غیر از تو نخستین بار با جم زیبا و دارنده رمه خوب مكالمه نموده و دین اهورایی زرتشت را بدو سپرده و گفتم ای جم زیبا من آئین خویش بتو برگذار میكنم. گرچه او این وظیفه سنگین را بعهده نمی‌گیرد ولی گیتی را سه بار افزایش و گشایش بخشیده و پاسبان جهان می‌شود.
 
احداث باغ ور (Vara) بنا  به خواست اهورامزدا و به دست جمشید بوده است . اهورامزدا پیش‌بینی توفانی را نموده و به جمشید دستور می دهد تا باغی بسازد كه از هر چهار طرف به بلندی یك میدان اسب باشد و همچنین طویله‌ای كه از هر طرف به بلندی هزار گام كه در هنگام توفان  مردم و چارپایان در آنجا زندگی کنند و از این بلا در امان باشند.
        جمشید باغ مزبور را كه بهمان گونه كه خواسته اهورامزدا بود حاضر نموده زیباترین زنان و مردان و اصیل‌ترین چارپایان و خوشبوترین گیاهان و لذیذترین غذاها را به آن محل منتقل می‌نماید. طوفان مدت سه سال ادامه پیدا میكند همه جای ویران شده و مخلوقات نیز نابود میگردند آنوقت ساكنین باغ بیرون آمده و زمین را از نو آباد میكنند.
با این درآمد ببینیم، جمشید جم در شاهنامه چه می کند:
در این جا نیز می بینیم که دیوان یا زنخدایان باستان خانه ساختن و دیوار سازی را به مردمان می آموزند:
بفرمود دیوان ناپاک را
به آب اندر امیختن خاک را
هر آنچه ز گل آمد چو بشناختند
سبک حشت را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ، دیو، دیوار کرد
نخست از برش، هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاح های بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
سپس جمشید، گوهر ها و یاقوت نقره و زر را کشف می کند.
آنگاه  مشک و عنبر و کافور و گلاب می آورد.
پس آنگاه بنیاد پزشکی و درمان دردها و دارو سازی را می نهد.
و:
گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
زکشور به کشور برآمد شتاب
چنین است که مردمان روز بر تخت نشستن جمشیدو روز شکوفایی طبیعت و انسان را باهم جشن می گیرند.
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند.
جهان به باور آن مردمان، جای یزن و یسن و جشن است. یزن و یسن و یشت و جشن همه از یک ریشه و به معنی شادمانی و سرور همگانی است. چنان شادی و شور و فرهنگ زندگی سراسر جهان را در بر می گیرد که:
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
آرامش و آزادی وشادی در می رسد.
اما پایان و انجام همه مرگ است. پس جمشید به ستیز با مرگ بر می خیزد. جمشید خواهان بی مرگی و جاودانگی انسان است.
پس جمشید بر آن می شود تا خدا شود و انسان را بی مرگ سازد.
بانگ بر می دارد که:
جز خویشتن را ندانم جهان
یعنی که جز انسان خدایی نمی شناسم و باور ندارم. زیرا که:
هنر در جهان از من آمد پدید
و:
جهان را به خوبی من آراستم
و:
بزرگی و دیهیم و شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست
و سرانجام فریاد بر می دارد که:
جز از من که برداشت مرگ از کسی
و اکنون باید که:
مرا خواند باید جهان آفرین!
و این همان گلبانگ انالحق حلاج است. این همان فریاد بایزید است. این همان سخن است که:
گفت: آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
 
پایان و فرجام چنین سخنانی روشن است:
مردمان در غوغا و لوله می افتند که کافری پیدا شده است و همان می کنند که با عین القضات و سهروردی و حلاج کردند.
دینمداران و متولیان دین با آن که از ترس سخنی نمی گویند، اما فتوای خویش را صادر می کنند:
همه موبدان سر فگنده نگون
چرا کس نیارست گفتن که چون
هر آن کس ز درگاه برگشت روی
نماند به پیشش یکی نامجوی
پس رهبران و سرداران و موبدان ایران سر به طغیان بر می دارند و برای نابودی جمشید رو به بیگانگان نهاده و از تازیان دشمن خو و مار بر دوش یاری می جویند:
سواران ایران همه شاهجوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی بر او آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند.
 
 وشاه اژدهافش را که خوراک اژدهای شانه هایش مغز جوانان است، ازدشت نیزه وران
 یا سرزمین تازیان به ایران می آورند و تاج بر سرش می گذارند:
کی اژدهافش بیامد چو باد
به ایران زمین تاج بر سر نهاد
شاه نیک نهاد و مردم دوست را آواره ی جهانش می کنند و پس از اوارگی بسیار سرانجام ضحاک ناپاک او را  در کنار دریای چین به چنگ می آورد و امانش نمی دهد:
به اره مر او را به دو نیم کرد
و این نامردمی چنان دل فردوسی را به درد می آورد که در پایان تلخ داستان فریاد بر می آورد:
دلم سیر شد زین سرای سپنج
خدایا مرا زود برهان ز رنج
 شاید اگر امروز هم فردوسی در میان بود و می دید که چگونه بار دیگر و بار دیگر و بار دیگر داستان جمشید را تکرار و تکرار می کنیم، هزار بار تلخ تر فریاد بر می داشت:
دلم سیر شد زین سرای سپنج...
 
سبز باشید
محمود کویر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد