logo





دهقان توس

سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹ - ۲۱ دسامبر ۲۰۱۰

محمود کویر

kavir.jpg
حکیم و فرزانه‌ی توس، فردوسی، آیا دهقان بود؟ دهقان در آن روزگار چه معنی داشت؟
برای نخستین بار درچهارمقاله آمده است که:فردوسی مردی بود دهقان،صاحب ملك وزمین، از اهالی دهكده ای به نام باژ از ناحیه طابران توس ، وتوس شهر مشهور خراسان بود كه مشهد كنونی بر جای آن قرار دارد. فردوسی در آنجا به استقلال می زیست واز عواید املاك خود معیشت می كرد وتنها یك دختر داشت.
درتمام زندگی نامه‌هایی که از فردوسی برجای مانده ، دهقان بودن وی نیز یاد شده است.
به نوشته ذبیح الله صفا: دهقانان طبقه ای عریق از طبقات اجتماعی ایرانیان بوده‌اند كه از پیش از اسلام وچند قرن از دوره اسلامی اهمیت واعتباری داشته‌اند….دهگان به معنی مالك است نه به معنای متداول امروزین ( روستایی ) یا رسمی كه از آن در فرهنگ¬های فارسی ( مزارع ) آمده است . با اینحال بعضی دانشمندان معنی این كلمه را رئیس قریه نیز گفته اند .
من اما بر این گمان هستم که در بیشتر جاهای شاهنامه واژه دهقان به معنی ایرانی و روشنفکر و آزاد به کار رفته است و اگر فردوسی را دهقان خوانده‌اند، نه به معنی صاحب ده و زمین است، بلکه بر ایرانی بودن و اندیشمند بودن او تکیه داشته‌اند.
نخست نگاهی می‌افکنیم بر فرهنگ‌ها و بویژه لغت نامه‌ی دهخدا:
دهقان : معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است . تخته قاپو. مردم حضری . مقابل تازی و بری که بادیه نشین باشد. مقابل تازی . مقابل ترک . مقابل بیگانه . مقابل چادرنشین و بدوی. ایرانی . احتمال می رود که عربان ایرانیان را به سبب اشتغال به زراعت و زراعت نداشتن عربان دهقان می نامیده اند.
بر عموم خلق فارس و عجم ايران که سابقاً بوده اند اطلاق مي شود. آنندراج.
چون مالکان ایرانی دهقان نامیده می شده اند در اسلام من باب اطلاق جزءبه کل همه ی ایرانیان را دهقان نامیده اند. ذیل برهان چاپ معین.
اینک نگاهی بیفکنیم بر شاهنامه: در این بیت‌ها به آشکارا فردوسی، دهقان را به معنی ایرانی و در برابر ترکان و تازیان به کار می‌برد:
به خواری تنش را برآرم به دار
ز دهقان و تازی و رومی سوار
*
ز دهقان و تازی و پرمایگان
توانگرگزید و گرانسایگان.
*
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ز دهقان و تازی و رومی نژاد
*
ز ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندرمیان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
*
هم چنین بسیاری از شاعران ایرانی نیز این واژه را به همان معنی ایرانی به کار برده‌اند:
نهاد خوب و ره مردمی از او گیرند
ستودگان و بزرگان تازی و دهقان .
فرخی .
گویی که بیکباره دل خلق ربوده ست
از تازی و از دهقان وز ترک و ز دیلم .
فرخی .
هر کس به عید خویش کند شادی
چه عبری و چه تازی و چه دهقان .
فرخی .
که مستحق تر از او ملک را و شاهی را
ز جمله ٔ همه شاهان تازی و دهقان .
فرخی .
مأمون آن کز ملوک دولت اسلام
هرگز چون او ندید تازی و دهقان .
ابوحنیفه اسکافی .
سواران تازنده را نیک بنگر
در این پهن میدان ز تازی و دهقان .
ناصرخسرو.
چه چیز است این و پیدایی چه چیز است آن و پنهانی
چه گفته ست اندراین تازی چه گفته ست اندر آن دهقان .
ناصرخسرو.
جهان رادیده ای و آزمودی
شنیدی گفته ٔ تازی و دهقان .
ناصرخسرو.
در این بخش از تاریخ سیستان دهقان به معنی اندیشمند و روشنفکر به کار برده شده است:
پس روزی رستم بن مهرهرمزد المجوس پیش او اندر شدبنشست و متکلم سیستان او بوده بود گفت [ عمربن عبدالعزیز ] دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی . (تاریخ سیستان ).
به معنی ملک و امیر نیز به کار برده شده است:
و ملوک فرغانه اندر قدیم از ملوک اطراف بودندی و ایشان را دهقان خواندندی . (حدود العالم ). برسخان شهری است بر کران دریا [ در خلخ و مقصود از دریا اسکول است ] آبادان و با نعمت و دهقان او از خلخ است .(حدود العالم ).
به موبد چنین گفت دهقان سغد
که برناید از خایه ٔ باز جغد.
فردوسی .
نه بازارگان ماند ایدر نه شاه
نه دهقان نه لشکر نه تخت و کلاه .
فردوسی .
در این نوشته اما به معنی رییس و صاحب زمین به کار برده شده است:
جهان پهلوان بزرگتر مرتبتی بوده است از بعد شاه و از فرود آن پهلوان و سپهبد، بر آن سان که اکنون امیر گویند و امیر سپاهسالار و مرزبان صاحب طرفان را خوانده اند، و دهقان ، رئیسان و خداوندان ضیاع و املاک را. (مجمل التواریخ و القصص)
در کتاب خاندان نوبختی آمده است:
اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان و شهرگانان و مرزبانان و اسواران عهد ساسانی بودند... باز می کوشیدند که ... رئیسی جهت خویش بیابند. (خاندان نوبختی )
در شعر دیگری از فردوسی بازهم به معنی دانا و داننده به کار رفته است:
چنین گفت گوینده دهقان چاچ
کز آن پس کسی را نبد تخت عاج .
فردوسی .
در برخی جاها نیز همچون روستایی صاحب زمین به کار رفته است:
رسیدند پویان به پرمایه ده
به ده در یکی مهربان بود مه
بدان خان دهقان فرود آمدند
ببودند یکباره دم برزدند.
فردوسی .
یکی دختری داشت دهقان چو ماه
ز مشک سیه بر سرش برکلاه .
فردوسی .
در این نوشته‌ها نیز به معنی صاحب زمین آمده است:
ابومسلم ... هرچه به خراسان اندر مهتران بودند از یمن و ربیعه و قضاة و ملوک و دهقان و مرزبان همه را بکشت به دعوت بنی عباس اندر. (مجمل التواریخ والقصص).
دهقانان و توانگران از این ولایت بگریختند... از بهر آنکه دهقان بزرگ رئیس آن طایفه که از آنجا رفته بود وی را حمدک نام بود... آن مهتران و دهقانان به نزدیک پادشاه ترکان رفتند. (تاریخ بخارا )
فرخی از سیستان بود... و خدمت دهقانی کردی از دهاقین سیستان و این دهقان او را هر سال دویست کیل پنج منی غله دادی ...فرخی قصه به دهقان برداشت ... که دهقان از آنجا که کرم اوست غله من سیصد کیل کند. دهقان بر پشت قصه توقیع کرد که این قدر از تو دریغ نیست . (چهارمقاله )
دهر چو بی تست خاک بر سر سالار او
ده چو ترا نیست باد در کف دهقان او.
خاقانی .

کعبه جان زان سوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس میر و طبع دهقان دیده اند.
خاقانی .
تن نماند منت جان چون بری خاقانیا
ده خراب و حکم دهقان برنتابد هر دلی .
خاقانی .
در برخی از ابیات مراد زرتشتی است .
ندانی که دهقان ز دین کهن
نپیچد چرا خام گویی سخن .
فردوسی .
جهاندیده دهقان یزدان پرست
چو بر باژ برسم بگیرد به دست
نشاید چشیدنش یک قطره آب
گر از تشنگی آب بیند به خواب .
فردوسی .
نه آیین پر مایه دهقان بود
که آن جامه جاثلیقان بود.
فردوسی .
یکی دین دهقان آتش پرست
که بی باژ برسم نگیرد به دست .
فردوسی .
در سرای ترا خسروان نماز برند
چنانکه دهقان در پیش آذر برزین .
فرخی .
ز عنبر بر مهش چنبر ز سنبل بر گلش چوگان
دلش چون قبله‌ی تازی رخش چون قبله‌ی دهقان .
قطران .
در این در روی شاهان است روی قبله ٔ تازی
اگر چه خاک ایران است روی قبله دهقان .
عثمان مختاری .
کند به قبله تازی ز بهر کدیه نماز
به دل به قبله دهقان کند نماز ادا.
سوزنی .
زبرزین دهقان و افسون زند
برآورده دودی به چرخ بلند.
نظامی .
که چون دین دهقان برآتش نشست
بمرد آتش و سوخت آتش پرست .
نظامی .
دهقان چونان تاریخ نگار و روای قصه های باستانی:
چون اکثر دهاقین ، تاریخ پادشاهان عجم می دانستند به معنی مورخ هم استعمال می شود و لهذا فردوسی و نظامی قصه را به پیر دهقان نسبت داده اند. چون ناقل اخبار و سنن و روایات ایرانی در آغاز اسلام دهقانان ایرانی بودند، بدین معنی آمده است . (ذیل برهان. معین ). مورخ . حافظ روایات و اساطیر کهن ایرانی . از بردارنده روایات داستانی و تاریخی پیش از اسلام :
که دهقان ورا نام حیوان نهاد
چو از بخشش پهلوان کرد یاد.
فردوسی .
سخنگوی دهقان چه گوید نخست
که تاج بزرگی به گیتی که جست .
فردوسی .
نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت
که راز دل او دید کو دل نهفت .
فردوسی .
ودهقان پیر ؛ کنایه از مورخ است:
چنین گفت داننده دهقان پیر
که دانش بود مرد را دستگیر.
فردوسی .
نتیجه آن که در بسیاری از جاها و بویژه در مورد فردوسی، واژه ی دهقان به معنی اندیشمند و فرزانه و ایرانی بکار رفته است.
سبز باشید

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد