logo





رستمی دیگر

شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۲ ژانويه ۲۰۱۱

محمود کویر

kavir.jpg
همه¬ی ما با نام رستم فرخزاد آشنا هستیم. در شاهنامه نیز نامه¬ی مشهور وی از زبان فردوسی آتش در جان هر ایرانی می افکند.او کیست؟ در تاریخ ایران رستم یکی از کسانی است که به گمان من در از هم پاشیدن ایران و شکست ایرانیان نقشی داشته است.گرچه شکست قادسیه بر آمد هزار و یک درد دیگر نیز بود.
برای بررسی این ماجرا باید کمی به عقب برگردیم.
به قیام گسترده¬ی مزدکیان که اندیشه¬ها ی پاک مزدک بامدادان را برای چند صد سال در سراسر جهان پراکند. فردوسی اما اینگونه اززبان مزدک سخن سر می¬کند:
هـمی‌گـفـت: هر کو توانـگر بود
تـهیدسـت با او برابر بود
نـباید کـه باشد کـسی برفزود
توانـگر بود تار و درویش پود
جـهان راست باید که باشد به چیز
فزونی توانـگر چرا جـسـت نیز
زن و خانـه و چیز بخـشیدنی¬سـت
تـهی دست کس با توانگر یکی¬ست
مـن این را کنم راسـت با دین پاک
شود ویژه پیدا بـلـند از مـغاک
هران کـس کـه او جز برین دین بود
ز یزدان وز مـنـش نـفرین بود
بـبد هرکه درویش با او یکی
اگر مرد بودند اگر کودکی
ازین بـسـتدی چیز و دادی بدان
فرو مانده بد زان سـخـن بـخردان
جنبش بزرگ مز دکیان نشان از نارضایتی مردمی بود که خواهان داد و آزادی بودند. قباد شاه ساسانی نیز کوتاه زمانی به سبب نارضایتی مردم از مزدکیان جانبداری کرد اما خاندان پرقدرت و بزرگ ساسانی به این اندیشه ها روی خوش نشان ندادند و خواست و اراده ی مردم را به خاک و خون کشیدند و چندین هزار مزدکی را به بهانه های گوناگون کشتار کردند. انوشیروان نیز همین راه را ادامه داد. در روزگار وی که خود را نماینده¬ی خدا و عادل لقب داده بود، روزگار ایران چنین است که بزرگمهر در مقدمه شگفت انگیز کلیله و دمنه آورده است:
در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته ... می‌بینییم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مردوس گشته. و راه راست بسته، و طریق ضلالت گشاده، و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب، و لوم و دنائت مستولی و کرم و مروت منزوی، و دوستی‌ها ضعیف و عداوت‌ها قوی، و نیک‌مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، و مرک و خدیعت بیدار و مظفر، و متابعت هوا سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع، و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز، و حرص غالب و قناعت مغلوب، و عالم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب تازه و خندان.
در سال 579 هرمزد چهارم بر تخت ایران نشست. بنا به نوشته کسانی چون کریستن سن و بلعمی شاهی دادگستر و جانبدار مردمان بود و بر آن شد تا برای کوتاه کردن دست ستمگران و زمینداران بزرگ و روحانیون، اصلاحات بزرگی انجام دهد.
بلعمی می گوید: در عدالت از انوشیروان برتر بود. او نسبت به ضعفا و مظلومین خیرخواه و نسبت به بزرگان سختگیر بود.
تبری می¬نویسد: او پادشاهی با ادب و دوستدار ضعیفان و فقیران بود و بر اشراف سخت می گرفت. پس در کین او ثابت شدند.
همینان به کمک بهرام چوبین که یکی از سرداران ایران بود دست به کودتا زدند و بهرام خود را شاه خواند:
چو آزرم ها بر زمین برزنیم
همه بیخ ساسانیان برکنیم
پس اشراف و روحانیون شاه را گرفته و کور کردند و پسرش خسرو دوم را به جای او نهادند. خسرو در برابر بهرام چوبین به امپراتور روم پناه برد. وی با کمک رومیان بر سردار خویش پیروز شد و به ایران برگشت. خسرو بر خلاف هرمز جانب اشراف و روحانیون را گرفت و بر بار مالیات ها و آزار مردم افزود.
بنا به نوشته تبری: در حرم خویش سه هزار زن و سه هزار خادم مرد و هشت هزار و پانصد مرکب و هفتاد و شش فیل و دوازده هزار قاطر برای حمل بار بود.
خسرو هم چنین به فرمانده خود زادان فرخ دستور داد تا سی و شش هزار زندانی سیاسی را هلاک سازد.
خسرو نیز با کودتای دیگری و به دست پسر خویش کشته شد. اشراف و زمینداران قدرت را در دست گرفته و دربار و شاه را ارجی نمی گذاشتند.
ساسانیان با تمام اشتباه های خود¬، بیش از چهار صد و بیست سال بر این سرزمین فرمان راندند و ایران در زمان آنان به یکی از بزرگترین قدرت های جهان آن روز تبدیل شد.
پس از چندین سال هرج و مرج، سرانجام آزرم دخت بر تخت شاهی نشست.
روز گار این پادشاه چگونه بود؟ چگونه در حالی که در دیگر کشورها زن ارج و مقامی نداشت در این خاندان چندین زن به پادشاهی رسیدند؟
به نوشته تاریخ بلعمى:چون آزرمیدخت به ملك اندر بنشست، عدل و داد كرد و كس وزیر نكرد و پادشاهى خود نگاه مى‏داشت.
پادشاهی آزرم دخت در شاهنامه حکومتی بر بنیان داد و آبادی ایران شناسانده شده است:
یکی دخت دیگر بد آزرم نام
ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت کیان برنشست
گرفت این جهان جهان رابه دست
نخستین چنین گفت کای بخردان
جهان گشته و کار کرده ردان
همه کار بر داد و آیین کنیم
کزین پس همه خشت بالین کنیم
هر آنکس که باشد مرا دوستدار
چنانم مر او را چو پروردگار
کس کو ز پیمان من بگذرد
بپیچید ز آیین و راه خرد
به خواری تنش را برآرم بدار
ز دهقان و تازی و رومی شمار
همی‌بود بر تخت بر چار ماه
به پنجم شکست اندر آمد به گاه

به نوشته تاریخ تبری:آزرمیدخت دختر خسرو پرویز پسر هرمز، پسر کسری انوشیروان بود. گویند از زیباترین زنان پارسی بود و چون به پادشاهی رسید گفت:روش ما همانست که پدر نیرومند ما داشت و هر که به خلاف ما رود خونش بریزیم.
گویند در آن هنگام بزرگ پارسیان و شخص درجه اول ایران و از بزرگترین زمینداران، فرخ هرمز، اسپهبد خراسان بود و کس فرستاد و خواست که آزرمیدخت، زن وی شود و او پیغام داد که روا نباشد ملکه زن کسی شود و می دانم که این کار برای انجام حاجت و رغبت خویش خواسته ای. فلان شب پیش من آی. فرخ هرمز معروف بود به زن خواستن و مولع بود به زن.
فرخ هرمز چنان کرد و به شب موعود برنشست و به نزد وی شد و آزرمیدخت به سالار نگهبانان خویش گفته بود که به شب دیدار، وی را بکشند و در میدان پایتخت افکنند و صبحگاهان فرخ هرمز را کشته دیدند و ملکه بفرمود تا پیکر او را نهان کنند و بدانستند که خطایی بزرگ کرده بود.
رستم فرخزاد یا رستم فرخ هرمز، همان که به روزگار بعد یزدگرد سوم او را به جنگ عربان فرستاد، به خراسان جانشین پدر بود و چون از کشتن وی خبر یافت با سپاهی بزرگ به پایتخت آمد و چشم آزرمیدخت را میل کشید و او را بکشت و به قولی زهر داد. مدت پادشاهی آزرمیدخت شش ماه بود.
رستم فرخزاد پسر فرخ هرمز، سپهبد و سردار ایرانی و از اشراف و زمینداران بزرگ خراسان بود. او را «رستم سپهبد»، «رستم فرخ‌هرمز» نیز نامیده‌اند. برخی تاریخ نویسان ارمنی رستم و پدرش را ایشخان یا شاهزاده نامند. در این زمان رستم نایب السلطنه ایران بود و چندان دلبستگی به شاه ساسانی نداشت.
نخستین پیروزی ایرانیان:
در سال چهاردهم هجری (635 میلادی) پس از اینكه عمرابن خطاب خلیفه دوم اعراب مسلمان از كارهای شام آسایش یافت بر آن شد به ایران حمله كند. نخست مثنی بن حارص شیبانی و سپس سعدبن وقاص را به سركردگی برگزید و لشكری از سی هزار عرب آماده كرد و روانه¬ی ایران ساخت.
از ایران نیزلشكر ی تازه نفس به سرداری بهمن جادویه به سوی شهر تاریخی بابل روانه شد. در اینجا تازیان توانسته بودند به وسیله پلی از قایق از فرات بگذرند. در این جنگ بهمن سی زنجیر فیل داشت. فیل ها سبب وحشت اسب¬های تازیان گردید.بنابراین اعراب مجبور شدند كه پیاده جنگ كنند. ابو عبیده به یك فیل سفید زخمی وارد كرد و آن جانور هم خرطوم خود را به دور كمر او پیچید و او را از اسب بلند كرد و زیر پای خود كارش را تمام كرد.
پس از این واقعه هریك از سرداران عرب كه به میدان آمدند كشته شدند و اعراب برای نخستین بار شكست خوردند.
مثنی پس از كشته شدن ابوعبیده به جای وی به میدان نبرد شتافت و به فرماندهی لشكر پرداخت. تلفات تازیان نزدیک چهار هزار نفر بود و دو هزار نفر از آنان به سوی مدینه فرار كردند و سپاه تازیان از هم پاشید. در همین هنگام این خبر انتشار یافت كه در تیسفون شورشی بپا شده ، بهمن نیز با سپاه خود به پایتخت بازگشت.
از مداین خبر رسیده بود که میان ایرانیان پارتی و پارسی اختلاف افتاده است و پارسی¬ها بر ضد رستم هم‌داستان شده‌اند. بهمن نیز عرب¬ها را رها کرد و به مداین رفت.
مثنی به الیس رفت.كسانی كه از این جنگ فرار كرده بودند و خود را به مدینه رسانیده بودند، خبر آن را به عمر دادند.وی باردیگر مشغول جمع آوری سپاه شد.نیروهای کمکی به زودی رهسپار میدان جنگ شد. مثنی هم از میان قبایل دوست سربازانی گرد آورد.هنگامی كه نیروی تازه نفس از مدینه رسید، بار دیگر به میدان جنگ شتافت و در نزدیكی كوفه، سوی راست کرانه باختری فرات كه در آن وقت بوایب می نامیدند با ایرانیان جنگید.

پس از چندین نبرد سرانجام جنگ قادسیه فرا رسید. در سوی تازیان سعد وقاص و از سوی ایران رستم فرخزاد. نبرد در سال 636 میلادی روی داد و سه روز بیشتر به درازا نکشید.قادسیه در نزدیکی حیره و حیره نیز در یک فرسنگی کوفه قرار داشت و در سده چهارم نابود شد.
جنگ «قادسیه» یكی از مهم‌ترین جنگ‌هایی است كه بین اعراب مسلمان و سپاه ایران اتفاق افتاده است. پیروزی اعراب در این جنگ می‌توانست ضربه سختی به سپاه ایران وارد آورد و راه رسیدن به تیسفون، پایتخت زمستانی ساسانیان را آسان سازد. مورخان محل جنگ را جایی در پنجاه مایلی كوفه نزدیكی قادسیه به نام «غریب» ذكر كرده‌اند. مسعودی می‌نویسد:جنگ قادسیه در ناحیه‌ای به نام غریب بر حاشیه صحرا و نزدیكی قادسیه صورت گرفت.
مقدسی«قادسیه» را شهری در ناحیه كوفه یاد كرده است. یاقوت حموی می‌نویسد: قادسیه جایی است كه تا كوفه پانزده فرسنگ و تا غریب چهل میل فاصله دارد.
در تاریخ جنگ قادسیه اختلاف است. طبری سال 14 هجری و بلادزی 16 هجری را یاد كرده‌اند.
به گفته برخی ازپژوهشگران، جنگ قادسیه در ۴۰ کیلومتری شهر نجف درگرفت و ۴ روز و یک شب به درازا کشید. در روز سوم ۶۰۰۰ نفر به نیروهای اعراب افزوده شد.همچنین توفان شن به سمت نیروهای ایران وزیدن گرفت. شیرازه¬ی ارتش ایران از هم گسست و در اوج درگیری چندین جنگاور عرب چونان عمربن معدی کرب و طلیحه بن خویلد اسدی و قرط بن جماح عبدی و ضرار بن ازور اسدی به رستم یورش برده و او را کشتند. با کشته شدن سردار، سپاه که چندان دلبستگی به نبردهای درازمدت نداشت به یکباره از هم پاشید.
دینوری می¬نویسد:حدود 20 هزار نفر جمع شدند سپس سعد بن ابی وقاص را به فرماندهی ایشان گماشت. سعد با سپاهیانش حركت كرد و به قادسیه رسید. سپاهیان عراق نیز به او پیوستند.
مورخان در تعداد نیروهای اعراب مسلمان و سپاه ایران نیز اختلاف دارند. بیشتر مورخان شمار نیروهای ایران را 120 هزار نفر نوشته‌اند.
تبری می‌نویسد: ایرانیان 120 هزار نفر بودند و 30 فیل نیز به همراه داشتند.مقدسی تعداد نیروهای سپاه ایران را 60 هزار نفریاد كرده و می‌نویسد: این نیروها همگی زره‌پوش بودند و جنگ افزارهای زیادی به همراه داشتند.
مسعودی شمار مسلمانان را 88 هزار نفر و شمارایرانیان را 60 هزار نفر نوشته است.
دینوری می‌نویسد:عمر به ابوموسی اشعری و ابوعبیده جراح جداگانه نامه نوشته و از اهالی مدینه و شام خواست كه گروهی را به یاری سعد بن ابی‌وقاص بفرستند.
مسعودی در این زمینه می‌نویسد: مردم از شام و جاهای دیگر به سعدبن ابی‌وقاص پیوستند.
بدون شك رسیدن نیروهای كمكی از شام و مدینه یكی از عوامل پیروزی اعراب مسلمان بود. رستم و نیروهای سپاه ایران پیشنهاد پذیرفتن اسلام و یا پرداخت جزیه را رد كردند و تنها راه سوم یعنی جنگ را پذیرفتند.
هر یك از روزهای جنگ به نامی مشهور شده‌اند. روز اوّل جنگ «ارماث» روز دوم را «اغواث» و روز سوم را «عماس» گفته‌اند. جنگ در این چند روز به شدت ادامه داشت. شب چهارم به «لیلة الهریر» مشهور شده است. در این شب جنگ تا هنگام صبح ادامه یافت و مسلمانان پیروز میدان بودند.شمار بسیاری از نیروهای سپاه ایران كشته شدند و برخی نیز گریختند و به مدائن رفتند. فرمانده نیروهای ایران (رستم) در این نبرد كشته شد. بدون شك با كشته شدن وی بیم و هراس در دل ایرانیان بیشتر شد و موجبات شكست آن‌ها را فراهم آورد. بنابرنوشته مسعودی:بعضی غرق و بعضی كشته شدند. سی هزار نفر دیگر آن‌ها كه پایمردی می‌كردند آن‌ها نیز سرانجام از پای درآمدند. از سپاه اعراب مسلمان نیز 2500 نفر كشته شدند.
با این پیروزی سراسر سواد (عراق) به جز مدائن به دست تازیان افتاد.
بلاذری می‌نویسد:پارسیان به مدائن گریختند و به یزدگرد پیوستند. سعد بن ابی‌وقاص خبر پیروزی مسلمانان و نیز نام مسلمانانی را كه در این نبرد به شهادت رسیده بودند، برای عمر نوشت.
در جنگ قادسیه چون قلب سپاه ایران به دست مسلمین شكست، تند بادی بر ایرانیان وزیدن گرفت و خیمه رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایران برافكند. او ناگزیر از تخت خود فرود آمد و چون باد خیمه را بر وی انداخت، او استرهای حامل زر پناه خویش ساخت. آن استرها در همان روز تازه رسیده بودند و برای سپاه سكه‏های زر آورده بودند. استرهای حامل بار بدان حال ایستاده بودند كه رستم زیر بار یكی از آنها پنهان شد. زیر سایه استر بود كه هلال بن علقه به او رسید. بندهای بار را با شمشیر برید، یك جوال سنگین بر رستم افتاد كه پشت او را شكست. هلال هم او را نواخت از او بوی مشك برخاست.دانست كه باید یكی از بزرگان باشد.
آن بار سنگین مهره‏های ستون فقرات او را شکسته بود و با همان حال به سوی رود عتیق دوید و خود را در آب انداخت كه شنا كند و بگریزد. هلال به او رسید و پای او را گرفته كشید و از آب بیرونش آورد و با شمشیر بر پیشانی وی زد و او را كشت و تن او را زیر پای استران افكند و بر تخت او بالا رفت و فریاد زد: به خدای كعبه سوگند من رستم را كشتم به من بگروید و نزد من بیایید.
شکست ایرانیان در این نبرد از مشکلات بسیاری ناشی شده بود:
روزگار نابسامان مردم و دربار ایران.
بی قدرتی شاه و از هم پاشیدگی حکومت که بخشی از آن را رستم و پدر وی ایجاد کرده و دامن زده بودند.
فروپاشی قدرت مرکزی به سبب کودتاهای پی درپی .
قدرت زمینداران و روحانیون که هر کدام در این فروپاشی سود خویش را می¬جستند.
نا خشنودی رستم از شاه .
شورش و درگیری در پایتخت بین پارسیان و پارتیان.
خیانت های برخی بزرگان و سرداران: چنان که یکی از آنان به نام سلمان پارسی از نزدیک ترین یاران محمد بود و به پاس همین خیانت به ایرانیان، پس از شکست ایرانیان، از سوی عمر به فرمانداری پایتخت ایران یعنی تیسفون رسید. شهر باشکوه و زیبایی که به دست تازیان ویران و از سنگ های کاخها و ساختمانهای شهر در ساخت شهر جدیدی در همان نزدیکی بنام بغداد استفاده شد. برخی بر این باورند که چون سلمان بخش هایی از گات های زرتشت را بر محمد می خواند که همانند آن در قران تکرار شده است، تازیان بر محمد ایراد گرفتند که این آیات قران را سلمان به تو یاد می¬دهد و محمد در جوابشان این آیه را خواند.آیه 103 از سوره نحل:می گویند بشری این ها را به تو می آموزد. آن كس زبان گنگ عجم می داند و این قرآن با زبان فصیح عرب است. بنا بر نوشته ی بلاذری ، در جنگ قادسیه، دیلم فرمانده چهار هزار سپاهی ایرانی راه خیانت در پیش گرفته بی آنكه وارد جنگ گردد، تسلیم تازیان شد.
اشتباه رستم در فراخواندن بهمن و رفتن به میدان نبرد.
*
من این جستارها را از آن روی ننوشتم که برای ابد در گذشته های مبهم و تاریک بگردیم و بر سر آن گریبان پاره کنیم و چنگ در روی یکدیگر زنیم. تنها خواستم چراغکی باشد برای رفتن به سوی آینده. دیروز گذشت. امروز چه می¬کنیم و برای فردا چه باید کرد؟ پرسش این است.
برخی از کتاب هایی که در این جستار از آن ها بهره بردم:
مسعودی، علی بن حسین؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.
مقدسی، مطهر بن طاهر؛ احسن التفاسیر، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ایران.
حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت- لبنان، دار صادر، چاپ دوم.
تبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم.
بلادزی، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره.
دینوری، احمد بن داود؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، آگه.
ابن‌اثیر، عزالدین؛ الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت، عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد