راضیه ابراهیم زاده؛ فراز و فرود هفتاد سال زندگی سیاسی
شبنم شعبانی - روزنامه نگار راضیه شعبانی یا راضیه ابراهیمزاده، آن طور که پس از ازدواج نام گرفت، یکی از زنان مبارز سیاسی ایران بود که روز دوشنبه نهم بهمن در هشتاد و هفت سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت.
راضیه به اقتضای روحیه به قول خودش عصیانگری که داشت و به علت تقارن دوران جوانیاش با پا گرفتن حزب توده در ایران، در جستوجوی آرمانهایش به حزب توده پیوست و مابقی زندگیاش متاثر از این تصمیم ماند.
ابراهیم اوخخاموشی عزیز دیگری در تیعید حسام بنی هاشمی امروز صبح در پاریس ازمیان ما رفت. در سال ۵۲ درزندان عادل آباد شیراز بود که برای اولین بار تو را دیدم جوان نوزده سالهای که همراه با تعد ا دی دیگر از رفقایش که همگی از بچههای چپ بندر عباس بودند در دام ساواک شاه گرفتار آمد ه و پس از گذر از شکنجه گاههای ساواک بندر عباس وکمیته مشترک شیراز به جمع ما در زندان عادل آباد شیراز وارد شدند. قیافه آرام و متین توعلیرغم جوانی توجه را جلب میکرد. وشاید همین بود راز نزدیک شد نمان.
همنشین بهارخاطرات خانه زندگان (قسمت چهاردهم)
مشکل جامعه ایران با گرفتن قدرت سیاسی حل نخواهد شد.
اگر روز و روزگاری بخواهیم برای فرزندانمان، شوریدگی و آرمانخواهی نسل گذشته را به تصویر کشیم از کجا باید آغاز کنیم؟
ایمان و دلسوختگی پدران و مادرانشان را که با بوی باروت، جزمیت ایدئولوژیک، خانههای تیمی، ریاضت ها، تعقیب و گریزها، سیانورخوردنها، شکنجه و زندانها، و با روابط پیچیده امنیتی و تشکیلاتی و... آمیخته بود، چگونه برایشان تعریف و توجیه کنیم؟
همنشین بهارخاطرات خانه زندگان (قسمت سیزدهم)
«مراد برقی» و «سرکار استوار» در زندان قصر شماری از زندانیان از سالهای نخست دهه ۵۰ که قدرت حکومت و ضعف مردم (هردو) مطلق تصور میشد به مبارزه مسلحانه بمثابه «هم استراتژی و هم تاکتیک» دل بستند تا آن دو مطلق ذهنی را در هم بشکنند و فضا را برای اعتراض سیاسی وسیع مردم فراهم کنند تا شاید در قدم های بعد حزب در پروسه مبارزه شکل بگیرد و هدایت جنبش در راه کسب قدرت سیاسی را عهده دار شود. اما همه چیز با رؤیا و آرزو پیش نمیرود و همیشه با جاده های شوسه و کوچه های صاف روبرو نمیشویم و در درون مان نیز با شاه و شاهک های جورواجور برخورد میکنیم که هم برایمان دام میگذارند و هم دانه میپاشند.
کوروش گلنامپیک نت و دنباله روی از سیاست های روسیه گردانندگان این سایت که هم چنان سیاست ویران گر و آزمایش پس داده حزب توده را دنبال می کنند، خود ادعا دارند که یکی از چند تارنمای فارسی زبان هستند که مورد بیشترین مراجعه ایرانیان است. اگر چنین باشد باید به حال ایرانیان تأسف خورد زیرا سیاستی که این سایت خبری/تفسیری دنبال می کند وابسته به سیاست روز روسیه است. برای این ادعا می توان ده ها نمونه به میان آورد.
مهدی اصلانی اکبر شالگونی هم رفت سفر به خیر مسافرِ جادهی شمشیر پیش پای عید بود. یک هفته ده روزی میشد خبرت را نداشتم. نگرانِ جواب اسکن و "ام آر آی" جدید. زنگ زدم و مطابق معمول سر به سرت گذاشتم و مزاح. مجال اندک بود و فضای شوخی تنگ. گفتی: اتفاقی تلفن را برداشتم و تا ساعاتی دیگر باید برای جراحی به اتاق عمل بروم.
- جراحی؟ مگر جواب اسکن مشخص شده؟ پاسخ مثبت دادی.
پرسیدم: اکبر بالا! نه زمان تیلفون آچیم؟
- مهدی بالا داها ممکن دیرکی زمان فرصت ورمیه.
(چه وقت تلفن بزنم؟ - شاید دیگر وقتی باقی نمانده باشد)
همنشین بهار خاطراتِ خانه زندگان (قسمت دوازدهم)
کمون زندانیان سیاسی هم، «شورای نگهبان» داشت. کمون یک واژه اجتماعی است تا اقتصادی – سیاسی و از نظو لغوی به معنی تجمع است. نوعی سازمان زندگی و کار جمعی است که در آن کسی بر کسی برتری ندارد و افراد به طور یکسان از حاصل کار همگان برخوردار میشوند. در کمون سلسله مراتب وجود نداشته و اموال و وسایل آسایش در اختیار عموم قرار میگیرد.
از قدیم و ندیم تلاش زندانیان سیاسی این بوده که با فزون طلبی و خودخواهیهای فردی مرزبندی داشته و به تعاون و زندگی جمعی خو بگیرند.
مجید نفیسیرفتم گُلَت بچینم مینویسم تا در کنار تو باشم عزت! امروز سالگرد مرگ توست. پانزده سال پیش قلب تو از تپش ایستاد. اثر آن را حس کردم و زمین برای من از جنبش افتاد. غروب بود. سکه ی سخت فلزی پایین افتاد و من صدای پدر را شنیدم: "او با ما حرف زد. اول کسی اسم مرا پرسید و بعد او با ما حرف زد." به یاد نمیآورد که تو چه گفته بودی. من نفس عمیقی کشیدم. هوا پر بود از دود کامیون های دروازه قزوین. گفتم: "میدانم. او دیگر نیست. قلبش از حرکت ایستاده." بعد به کجا رفتم؟ نمیدانم
|