logo





گفت و شنود پیرامون جنبش در ۲۵ بهمن و پیامدهای آن (۴)

پاسخ به پرسش های نادر عصاره - ویژه عصرنو

پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۱

محمد اعظمی

aazami.jpg
ارزیابی من این است که امروز، بخش قابل توجهی از مردم، جمهوری اسلامی و اکثریت بالائی از کل مردم، دستگاه ولایت را نمی خواهند و از شخص ولی فقیه بیزارند، اما هنوز سطح مبارزه همگانی در این حد رشد نکرده است که برای آن به میدان آیند. یعنی مردم به لحاظ ذهنی برای رفتن دستگاه ولایت واکنش مثبت نشان می دهند، اما هنوز در مقیاس وسیع، آمادگی ندارند هزینه های آن را بپردازند. نکته دیگری که یادآوریش را لازم می دانم این است که بین دعوت از مردم برای یک حرکت مشخص و با شعاری معین، با شعارهائی که خود مردم، به دلایل مختلف بیان می کنند، تفاوتی وجود دارد. بی توجهی به این مساله ممکن است ما را به نتیجه نادرستی بکشاند.
پرسش نخست- حرکت ۲۵ بهمن و اقدام به دعوت برای راهپیمائی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این اقدام را تحول چدیدی در جنبش اعتراضی و دمکراسی خواهی اخیر می دانید؟ اگر آری چرا؟

پاسخ- به نظر من این اقدام مهم و هوشیارانه بود. مهم بود چون برای نخستین بار انتخاب زمان و موضوع با روزهای رسمی حکومتی، تفاوت داشت. تا کنون برای بسیج مردم و حرکات اعتراضی در خیابان ها، از روزهائی نظیر ۱۳ آبان و ۲۲ بهمن و عاشورا و تاسوعا و ...، که همگی روزهائی بودند که حکومت دعوت به راه پیمائی می کرد، استفاده می شد. ۲۵ بهمن از این نظر متفاوت بود، به ویژه انتخاب سه روز بعد از ۲۲ بهمن، معنای مرزبندی روشن با حکومت را داشت. هوشیارانه بود چون پس از افت حرکات خیابانی در یکساله اخیر، اهمیت داشت روز و موضوع آن مناسب انتخاب شود، تا مردم بتوانند هر چه بیشتر بدان پاسخ مثبت دهند. دفاع از خواسته های مردم مصر و تونس، ظاهرا مورد حمایت سردمداران حکومت هم بود. افزون بر این، از آن جا که این حرکت مستقیما حکومت را زیر ضرب نمی برد، سرکوب آن، دشوار می شد. اما همین سوژه، که ظاهرا به خارج از کشور مربوط بود، عمیقا با مسائل مردم ایران و خواسته های آنان نزدیکی و تا حدودی یگانگی داشت. به نظر می رسد دعوت کنندگان به راهپیمائی، خوب نشانه گیری کرده بودند. چون دقیقا به هدف نشست. حکومت متوجه شد که بن علی و مبارک بهانه است، "سید علی" نشانه است. اما چون ظاهرا دفاع از خواست مردم این دو کشور توسط حکومت نیز طرح شده بود، سرکوب آن دشوارتر بود. این حرکت از همان ابتدا، کار حکومت را دشوار کرد. شک و تردید در پاسخ صریح و روشن برای تائید یا مخالفت با راهپیمائی، توسط ارگان های رسمی، نشانه این دشواری بود. افزون بر این، روحیه عمومی مردم در نتیجه فرار دو دیکتاتور بالا رفته و این سئوال به صورت جدی برای همه طرح شد که اگر "تونس، تونست چرا ما نتونیم" بدین خاطر من فکر می کنم این حرکت، پس از آن افت حرکات و اعتراضات خیابانی، آغازی بسیار خوب و امیدوار کننده داشت. اما برای پاسخ به این پرسش که آیا این اقدام را تحول چدیدی در جنبش اعتراضی و دمکراسی خواهی اخیر می دانید؟ کمی زمان و همچنین به اخبار و اطلاعات بیشتری از درون نظام، نیاز داریم تا چنین حکمی را با قطعیت اعلام نمائیم. هر چند از هم اکنون می توان زمینه مثبت و شرایط مساعد برای چنین تحولی را هم در ایران و هم در دنیا نشان داد. شاید این نخستین بار است که جهان منافعش با دفاع از خواسته مردم ایران برای دستیابی به آزادی، همسو شده است. اینکه قدرت های جهان چنین روشن و آشکار از مبارزات مردم ایران دفاع می کنند و در برابر سرکوب مردم ایران ایستادگی کرده و هشدار می دهند، یکی از بزرگترین شانس های اپوزیسیون آزادیخواه ایران است. نباید با مرزبندی های نابجا این فرصت را بسوزانیم. در عین حال، باید در نظر داشت که آنها در پی منافع و مصالح خود هستند. تا دیروز مبارک را سرپا نگاهداشته و از او حمایت می کردند، امروز با جنبش مردم مصر، که علیه مبارک به میدان آمده است، همراهی می کنند و... از سوی دیگر حرکت در اغلب کشورها، به خصوص در خاورمیانه آغاز شده و در مواردی می رود که به میوه نشیند. این مسائل مردم ایران را به این نتیجه رسانده و می رساند که مصمم تر از پیش وارد مبارزه شوند. منطقا همین عوامل سردمداران را به واهمه انداخته، ترس از آینده اختلافات آنها را تشدید خواهد نمود. این مجموعه به رغم تهدیدها و سرکوب ها، مرا به آینده امیدوار و آغاز جدیدی از تحول خوشبین نموده است.

پرسش دوم- نظر شما در مورد شعارهای راهپیمایان مشخصا در مورد شعار «خامنه ای باید برود» چیست؟ این شعار متناسب با سطح رشد جنبش هست؟


پاسخ- نخست لازم می دانم بگویم که شعارهائی همه گیر می شوند که زمینه آن وجود داشته باشد. شعارهائی که از سطح رشد مبارزه مردم فاصله دارند، زمینه پذیرش نداشته، پاسخ نمی گیرند و سریع خاموش خواهند شد. به جز شعارهائی که با پرنسیپ های ما همخوانی ندارند، نیازی نیست که برای پائین آوردن شعله برخی شعارها، کسی دست به کار شود. ارزیابی من این است که امروز، بخش قابل توجهی از مردم، جمهوری اسلامی و اکثریت بالائی از کل مردم، دستگاه ولایت را نمی خواهند و از شخص ولی فقیه بیزارند، اما هنوز سطح مبارزه همگانی در این حد رشد نکرده است که برای آن به میدان آیند. یعنی مردم به لحاظ ذهنی برای رفتن دستگاه ولایت واکنش مثبت نشان می دهند، اما هنوز در مقیاس وسیع، آمادگی ندارند هزینه های آن را بپردازند. نکته دیگری که یادآوریش را لازم می دانم این است که بین دعوت از مردم برای یک حرکت مشخص و با شعاری معین، با شعارهائی که خود مردم، به دلایل مختلف بیان می کنند، تفاوتی وجود دارد. بی توجهی به این مساله ممکن است ما را به نتیجه نادرستی بکشاند. یعنی طرح شعار از جانب یک اتوریته اثرگذار، با شعاری که خود جمعیت سر می دهد، متفاوت است. یک فرد یا جریان صاحب نفوذ شعارها را باید متناسب با ظرفیت عمومی مردم پیشنهاد کند. شکی نیست بسیاری از مردم با شعار «خامنه ای باید برود» همدلی دارند، اما به نظر من نادرست بود اگر حول این شعار دعوت به راهپیمائی می شد. چون پاسخ نمی گرفت. تعادل قوا این اجازه را نمی داد. پس از افت یکساله حرکات خیابانی، شاید مناسب ترین سوژه ای که برای آب کردن این یخ موثر بود، همین دفاع از خواست مردم مصر و تونس بود. اینگونه سوژه ها، پوشش ایمنی بالائی برای شروع حرکت، ایجاد می کنند. مردم راحت تر می توانند برای تظاهراتی با این شعار به میدان آیند، چون هم نیروی وسیع تری را بسیج می کند و هم حلقه ای است، که می تواند در صورت تمایل شرکت کنندگان در تظاهرات، به سمت زدن دیکتاتور اصلی، یعنی ولی فقیه و دستگاه ولایت پیش رود. شعار خامنه ای باید برود که در این اکسیونها توسط بخشی از مردم طرح شد، نمی توانست از جانب اتوریته ها پیشنهاد شود. طرح آن از جانب اتوریته ها، چپ روانه و نادرست بود، برعکس، پیش کشیدن این شعار توسط خود مردم، اثر مثبت خواهد داشت. چون بیان این شعار از طرف اتوریته ها، یعنی اعلام جنگ به حکومت. در حال حاضر مردم آمادگی ورود به این جنگ را ندارند. اما طرح آن از جانب مردم بدین خاطر مثبت است که تمایل ذهنی برای رفتن خامنه ای، در ابعاد وسیع وجود دارد، ولی این رژیم با پول و زور و سرکوب، مانع بروز علنی آن شده است. خامنه ای باید برود به فروریختن ترس کمک کرده و جنبش را پیش می برد. کافی است که ترس ها ریخته شود تا انرژی نهفته در درون مردم برای شخم زدن این مناسبات ناعادلانه، نمایان شود. جامعه ما ظرفیت این را دارد که در صورت تداوم جنبش، شعارهایش به سرعت رادیکال شود و از شخص خامنه ای هم عبور کند و کل دستگاه ولایت و سیستم کنونی را نشانه گیری نماید. از اینرو من این شعار را در این حرکت توسط خود راهپیمایان در جهت تقویت جنبش و عقب نشاندن ارتجاع می بینم و از سوی دیگر، به رادیکال کردن نیروهای با اتوریته جنبش هم کمک می کند، تا اگر استعداد و ظرفیت تغییر داشته باشند، خود را در چارچوب قانون اساسی کنونی زندانی نکنند.

پرسش سوم- موضع شما در مورد رهبری جنبش کنونی چیست؟ این رهبری چگونه تحولی را دنبال می کند ، یا باید بکند؟


پاسخ- اگر منظور از رهبری، آقایان کروبی و موسوی مد نظر شما هستند، این دو، هنوز تا موقعیت کسب رهبری جنبش، به معنای شناخته شده آن، فاصله دارند. اما آنها با اتوریته ترین افرادی هستند که سخن شان روی جنبش اثرگذار است. این دو در شرایط کنونی بیشترین قدرت بسیج را دارند و پیام آنها در دل بخش زیادی از مردم نافذ است. اینها از انتخابات تا کنون، به نظر من پیش آمده اند. هر چند که هنوز به دلیل برخی محدودیت های نظری، شعارها و خواسته هائی را پیش می کشند که نه تنها گشایشی در راه جنبش ایجاد نمی کند، بلکه موجب دلسردی عده ای هم خواهد شد. تا کنون مهمترین نکته قوت این دو، ایستادگی قاطع و سرسختانه آنان در برابر زورگوئی های ولایت فقیه بوده است. این ایستادگی روحیه جنبش مردم را بالا برده است. افزون بر این، به رغم محدودیت های نظری که داشته اند اما به دلیل تکیه به مردم و اتکا به آنها، با گذشت زمان در مجموع خود را بیشتر با خواسته های جنبش هماهنگ کرده و تفسیر مثبت تری از تناقضات دستگاه فکری خود به سود منافع مردم ارائه داده اند. مهمترین مشکل آنها این است که هنوز افسوس دوره طلائی "امام راحل" را می خورند و در عمل سرکوب و اختناق و کشتار دوره خمینی را توجیه می کنند. این دو هر چند سیاست های مورد دفاعشان برای آینده، پیشرفت خوبی به سود آزادی کرده است، اما هنوز دل از گذشته یعنی دوران حکومت ارتجاعی خمینی نکنده اند و خود را در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی زندانی کرده اند .

پرسش چهار- تحرکات اپوزیسیون حول ۲۵ بهمن در خارج را چگونه ارزیابی می کنید؟

اپوزیسیون در خارج نسبت به گذشته خود، پیش آمده و متحدتر عمل می کند. البته هنوز از فرقه گرائی رنج می برد و برای هر کار مشترک و اتحاد عملی، سختگیری های غیر قابل قبول را به تمامی، کنار ننهاده است. به رغم این ضعف، در رابطه با 25 بهمن، موضع فعالی گرفت و کوشید در عمل با حرکت در کشورهای مختلف، روحیه جنبش را در داخل کشور بالا نگاهدارد. اما این اپوزیسیون هنوز به دلیل پراکندگی، درگیر خرده کاری است. اگر باز با تحولی روبرو شویم، حداکثر به عنوان پشتیبان وارد میدان می شود. برای اثر گذاری در جنبش، حداقل داشتن دو ویژگی، الزامی است. اول قدرت و نیرو و دوم فکر و برنامه. ما قدرت بالقوه مان مغلوب آفت پراکندگی است. تا این ویروس سکتاریسم و گروه گرائی از تن جریانات و فعالان چپ و ترقی خواه کشور بیرون ریخته نشود، همیشه و در هر برآمدی، در صف آخر، خواهیم ماند و پشتیبان و هوراکش جریاناتی خواهیم بود، که بخش ناقصی از برنامه ها و سیاست های ما را پرچم مبارزه خود کرده اند. دومین ویژگی به توان و فکرمان مربوط می شود. در این زمینه نیز توانائی های ما به دلیل همین پراکندگی یا امکان بروز ندارد و یا اگر خطوطی از یک برنامه سیاسی هم ارائه می شود، به گوش کسی نمی رسد و اگر هم رسانده شود، به دلیل نداشتن نیرو و قدرت، جدی گرفته نمی شود.

پرسش پنجم- مواجهه رژیم با تحرکات مربوط به ۲۵ بهمن را چگونه می بینید؟ از شعارهای تند در درون دستگاه حاکم علیه رهبران جنبش سبز چه می توان فهمید؟


حکومت به شدت ترسیده است. به واکنش ها اگر دقت شود، ترس حاکمان در رفتار و کردارشان نمایان است. تمام رسانه های خبری وابسته به حکومت، یکصدا دم گرفته اند، که معترضان چند نفر بیشتر نبوده اند. معلوم نیست برای این چند نفر، چه لزومی دارد 233 تن از نمایندگان حزب الهی و سپاهی، در صحن علنی مجلس اینچنین افسار بگسلند و با دادن شعار های مسخره، معرکه راه اندازند؟ چه نیازی است که مقامات ارشد مذهبی و امنیتی و نظامی یکی پس از دیگری خواستار اعدام سرانی شوند، که قدرت بسیج آنها چند نفر و یا حداکثر به قول کیهان 300 نفر است؟ این مقامات نمی گویند اگر چند نفر بیشتر به خیابان نیامده اند، پس این همه تهدید و به میدان آوردن دهها هزار مامور انتظامی و سپاهی و بسیجی و اوباش لباس شخصی، برای چه بوده است؟ به رغم این همه تهدید و ارعاب، اما در این سو، تمامی شواهد حاکی از بالا بودن روحیه هاست. با وجودی که حکومت در یکسال گذشته دامنه جنایاتش را به نزدیک ترین یاران دیروزش نیز کشاند و با پلیسی کردن فضای شهرهای بزرگ به ویژه تهران، می خواست فاتحه جنبش را بخواند، اما علیرغم این وحشیگری ها، باز مردم به خیابان آمدند و سطح شعارهای خود را بالاتر هم بردند. ارگان های سرکوب چه پیش از 25 بهمن و چه در این روز، همه تلاش خود را به کار گرفتند تا نگذارند مردم به خیابان بیایند. من بر این باورم که این هیاهوها، از سر ترس است. سقوط دیکتاتورها یکی در پی دیگری، از مبارک گرفته تا بن علی، خامنه ای را به شدت نگران کرده است. به همین میزان، مردم روحیه گرفته و می خواهند به آزادی برسند. در این فضا به لحاظ روانشناسی اجتماعی حکومت روحیه اش را باخته و ممکن است دست به هر دیوانگی بزند تا به خیال خام خود، لحظاتی بیشتر بماند. اینکه چه راهکاری پیشه کند، هنوز چندان روشن نیست. ترس از مردم، بخشی از آنها را ظاهرا متحد کرده است، اما در اعماق رابطه آنها، حقیقت دیگری در جریان است. حقیقتی که بارها در سطح جامعه برملا شد. جدا از اینکه هیچکدام دیگری را تحمل نمی کنند، برای ادامه حیات نیز یکسان نمی اندیشند. در روش و منش و فکر متفاوتند. این هم صدائی لحظه ای است. کافی است جنبش ادامه یابد تا عمق شکاف بازهم نمایان تر شود. اینکه چه پیش خواهد آمد، در درجه نخست به واکنش مردم بستگی دارد. به هر میزان مردم در داخل و خارج کشور صدای اعتراضشان رساتر شود، حکومت در تهاجم ضعیف تر وارد عمل خواهد شد. حتی اگر به زعم خود افراد موثر جنبش را هم دستگیر کنند، در چگونگی برخورد با آنها، سر در گم می مانند و آینده خود را خراب تر خواهند کرد. اما در درون این حکومت اختلافات چنان بالاست و جناح ها به اندازه ای توطئه گرانه و در مواردی بی چشم انداز عمل می کنند، که نمی توان در کوتاه مدت با منطق، سیر حرکت آنان را سنجید. چون بارها دیده ایم که گاهی قادر نیستند حتی منافع خود را هم تشخیص دهند.

با تشکر از آقای محمد اعظمی.

پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد