| عباس مفتاحی و نقی حمیدیان، دو تن از چریکهای فدایی خلق در دادگاه نظامی | |
درباره نویسنده
نقی حمیدیان از سال ۱۳۴۶ به اتفاق احمد فرهودی و رحیم کریمیان عضو گروه احمدزاده- پویان- مفتاحی شد. در شهریور سال ۵۰ پس از دستگیری عباس مفتاحی و قطع شدن ارتباط با سازمان دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد. در سوم آذر سال ۵۷ از زندان آزاد و به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوست. در جریان انشعاب های پس از انقلاب، او با سازمان فداییان خلق (اکثریت) بود. در تابستان سال ۱۳۶۹ از این سازمان استعفاء و از آن پس از هرگونه فعالیت تشکیلاتی در خارج از کشور خودداری کرد. | |
با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، جنبش چریکی فداییان متولد شد. در نقد یا نفی و یا تحقیق در باره پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق، کم و بیش مقالات، مصاحبهها و کتابهای مختلفی نوشته شده است.
من نیز در کتابی به نام "سفر با بالهای آرزو" شکلگیری جنبش چریکی فداییان خلق را به استناد گفتههای عباس مفتاحی یکی از بینانگذاران این سازمان و به کمک تجربه و تماس مستقیم خودم توضیح داده ام.
سازمان چریکها با تلاشهای فکری و سیاسی و عملی دو گروه زیر زمینی مارکسیستی- لنینیستی یعنی گروه جنگل که ادامه دهندگان گروه بیژن جزنی بودند و گروهی که توسط پویان- مفتاحی- احمدزاده پایهگذاری شده بود، شکل گرفت.
این دو گروه، نسل تازهای از انقلابیون جوانی بودند که پروسه شکلگیری آنان مستقیماً محصول شرایط سیاسی- اجتماعی و اقتصادی دهه چهل شمسی و در تعامل نظری با تحولات نظری- سیاسی جنبشهای انقلابی در جهان در آن سالها است.
این دو گروه در شهریور- مهر سال ۴۹ با هم تماس برقرار میکنند و پس از چند دیدار، به وحدت نظر میرسند.
در پی حمله به پاسگاه سیاهکل در۱۹ بهمن و تحولات شتاب آلود تا فروردین سال ۵۰، این دو گروه در هم ادغام شده، سازمان واحد چریکهای فدایی خلق را به وجود آوردند.
دو کتاب "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" نوشته امیر پرویز پویان و "مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی، هم تاکتیک" مسعود احمدزاد همزمان با شروع مبارزه مسلحانه در سیاهکل به طور زیرزمینی منتشر شدند. این دو کتاب که بعدها تجدید چاپ شدند، پشتوانه تئوریکی و راهنمای آغازین مبارزه چریکی فداییان خلق بودند.
دلائل پیدایش این جنبش و سیر فکری سیاسی دو گروه تشکیل دهنده سازمان چریکهای فدایی خلق و به طور کلی جنبش مسلحانه چریکی یک دهه پیش از سقوط رژیم شاه، بدون توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور در دهه چهل شمسی قابل تبیین نیست.
پس از سرکوب خونین شورش ۱۵ خرداد ۴۲، کلیه مخالفان و منتقدان جدی رژیم، با شرایطی روبه رو شدند که مهم ترین آن را میتوان در وجوه زیر خلاصه کرد:
۱- در دهه چهل شمسی، کشور در شرایط گذار پرشتاب از یک جامعه عمدتاً سنتی و مذهبی، به جامعه مدرن و معاصر قرار گرفت. پروسه جایگزینی یک طرفه یک رشته عوامل و عناصر فرهنگی جدید و غریب با فرهنگ دیرینه پای ملت، با فشار و از بالا بدون مشارکت و عاملیت خود مردم، تعادل دیرینه روبنای اجتماعی و فرهنگی جامعه را بر هم میزد.
شاه ابتکار اصلاحات ارضی و سایر تغییرات را به دست گرفت و توانست قدرت فردی خود را بر کشور حاکم کند؛ مهم ترین رقیب سیاسی خود یعنی جبهه ملی را خانهنشین کند؛ شرایط احیاء فعالیت حزب توده را که پس از کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرکوب و متلاشی شده بود بیش از پیش مسدود نماید؛ جنبش و اعتراضات روحانیون سنتی و بازاریان نزدیک به این طیف از مخالفان خود را سرکوب و به حاشیه براند؛ و اختناق و نظام سیاسی- پلیسی گسترده بر کشور حاکم نماید.
۲- هرچه که شرایط اختناق گسترده و عمیق میشد، گرایش های رومانتیسیسم انقلابی و روحیات و ادبیات شورشگری، در صفوف مختلف مبارزان نسل جوان گسترش مییافت.
نسل جوان و انقلابی به این نتیجه میرسد که دیگر دوره مبارزات مسالمتآمیز سیاسی نظیر اعتصاب، تجمع اعتراضی، بیانیه و تظاهرات و انتقادات قلمی و سخنرانی و نظائر اینها گذشته است. دیگر با رژیم نمیتوان جز با زبان زور سخن گفت. در آن فضای سیاسی- اجتماعی، روز به روز گرایش روحی و نظری به مبارزه مسلحانه مورد توجه جوانان پر شور قرار میگرفت.
وسوسه تعرض به رژیم و یافتن راه و وسائل جدیدی برای ساقط کردن آن در میان بخش گستردهای از نیروهای جوان با گرایش های مختلف فکری و فلسفی و اجتماعی (چه مذهبی و چه غیر مذهبی) تشدید میشد.
۳- پیروزی انقلاب چین، تجربه انقلاب کوبا (گرچه در ابتدا با تردید به آن نگاه میشد ولی کتاب جانبدارانه جنگ شکر در کوبا نوشته ژان پل سارتر توجهها را به آن دیار جلب کرده بود) و انقلاب الجزایر، پیروزی جنگهای آزادیبخش در کشورهای مستعمراتی، ادامه جنگ ویتنام، جنبش مسلحانه فلسطین و گسترش مبارزات چریکی در کشورهای آمریکای لاتین، همه و همه روحیه و امید به موفقیت را در نسل جوان بارور میساخت.
امید به فروپاشی نظام سرمایهداری آن هم در چشماندازی نه چندان دور، در میان جوانان انقلابی تشدید میشد. بدین ترتیب، "امید به مبارزه" و امید به نقش آفرینی "مبارزه مسلحانه" پیشاهنگان انقلابی خلق نزد جوانان انقلابی تقویت شد.
چپ جوان ایران و نیروهای جوان بیرون آمده از صفوف جنبش ملی و نهضت آزادی ایران، دلائل و انگیزه قانعکنندهای برای در پیش گرفتن تدارکات قهر آمیز مسلحانه در دست داشتند.
خسرو روزبه در آخرین دفاعیات خود در دادگاه نظامی، عبارتی را بیان کرد که وصف حال روحیات نسل جوان سالهای بعد است. او گفت: "ممکن است من زنده نمانم و استقرار سوسیالیسم را در ایران با چشم خود نبینم، ولی علم دارم که به زودی اوضاع تغییر خواهد کرد و اصول سرمایهداری منکوب خواهد شد."!
نسل جوان اعم از مذهبی و مارکسیست، با چنین امیدهایی به آینده نزدیک مینگریستند. مارکسیستها، در میان شوق و شور فزاینده، به آینده پیروزی بر نظام سرمایهداری دل بسته بودند. از نظر تئوری لنینیستی، امپریالیسم جهانی دوره مرگ تدریجی خود را میگذراند و سوسیالیسم پهنه وسیعی از جهان را در سیطره خود داشت.
تئوریها و پیشبینیهای مارکسیستی و لنبنیستی چندان دور از واقعیت به نظر نمیرسیدند. انشعاب حزب کمونیست چین و حمله سیاسی- تبلیغاتی علیه اتحاد شوروی و علیه امپریالیسم و تبلیغ پیرامون انقلاب فرهنگی چین که به هر حال امیدهای تازهای برای پیروزی قریبالوقوع انقلابات نوید میداد، بر روحیه و اندیشه نسل جوان کشورمان تأثیر زیادی باقی میگذاشت. در نتیجه روحیات و اندیشههای ضد امپریالیستی بیش از پیش تقویت میشد. در این میان گرایش ضدیت با فرهنگ غربی در بخش نیروهای سنتی- مذهبی عمق بیشتری یافت.
۴- در این دهه تمایلات افراطی ایدئولوژیکی در میان طیف گسترده مخالفان رژیم، هم در صفوف جوانان مذهبی تحت تأثیر نظریات دکتر علی شریعتی و مجاهدین خلق و هم در میان محافل و گروههای کوچک مارکسیستی که برای در افتادن با رژیم شاه با تعصبات سیاسی- عقیدتی شکل میگرفتند شیوع یافت.
بدین سان گرایش های مختلف عدالتخواهانه ضد امپریالیستی با تشدید تمایلات استقلالطلبانه، گرایش بازگشت به گذشته ( گذشتههای دور تا نزدیک در صفوف نیروهای سنتی مذهبی) و گرایش اتکاء به خود و جذب گرایش های مبارزاتی معاصر در میان بخش گستردهای از مخالفان انقلابی چپ، بیش از پیش گسترش یافت.
۵- نسل جوان انقلابی از تجربه شکست حزب توده به شدت سرخورده و رهبران و مسوولان این حزب را که در خارج کشور و در شوروی به سر میبردند، فاقد خصائل و درک انقلابی از تئوریهای مارکسیستی میدانستند.
به خاطر دنبالهروی حزب توده ازسیاستهای داخلی و جهانی اتحاد شوروی و پذیرش نظریات همزیستی مسالمتآمیز اقتصادی با غرب و آمریکا و با رژیم شاه، و نیز به خاطر عدم حضور حزب توده در کشور، به کلی از آن سرخورده و نومید بودند.
در عین حال نسل جوان از تجربه مبارزات سیاسی رفرمیستی و از لیبرالیسم سیاسی نسل پیشین، فاصله گرفت و حتا علل شکست آنان را کاربست شیوههای رفرمیستی و شعارهای لیبرلیستی میدانست.
نسل جدید در شرایط عدم وجود حداقل آزادی سیاسی لازم که جریان های مختلف بتوانند زندگی دموکراتیک سیاسی- حزبی و تعامل با یکدیگر را تمرین و تجربه کنند و به اهمیت مقولات حقوق بشری و حقوق شهروندی واقف گردند، به طور جدی محروم بود.
۶- جنبشهای اجتماعی کارگری و سایر گروههای اجتماعی، کم دامنه و محدود بود. در چنین شرایطی جریان های مختلف سیاسی- انقلابی تقریباً بدون هیچ تعامل سیاسی با تودههای مردم رشد میکردند.
آنان در شرایط جدا از تودهها به آمادهسازی و تدوین و تنظیم برنامههای سیاسی- مبارزاتی خود میپرداختند. تنها بخشهای مذهبی- سنتی میتوانستند با امکانات مذهبی با حرکات پراکنده تودههای سنتی پایگاه اجتماعی خود، کم و بیش تعامل مستقیم داشته باشند.
۷- در روند تحولات ساختاری دهه چهل، نیروهای اقشار میانه جدید به شمول دانشجویان، روشنفکران، معلمان و استادان، حقوقدانان و هنرمندان و فرهنگیان و مانند آنان، از نظر کمی رشد چشمگیری داشتهاند.
علی رغم تحولات جاری اقتصادی و اجتماعی در کشور، اقشار میانه جدید، از هرگونه امکان تشکل آزاد سیاسی و حتی بیان آزادانه اعتراض و انتقاد به روندهای جاری کشور محروم شده بودند. این اقشار با خلاء سیاسی روبه رو بودند و به نیرویی نیاز داشتند که بتواند این خلاء را پر کند.
علاوه بر موارد بالا، وجود عنصر ویژه روانی- تاریخی در ذهن جمعی ملت، بستر عمومی نوع نگاه به رژیم شاه را تحت تأثیر قرار میداد.
شاه با کودتا به قدرت و سلطنت باز گشته بود. جدایی و فاصله یا حتی بیگانگی موقعیت جدید شاه در میان مردم، جنبه تاریخی به خود گرفته بود. همین که او حکومت ملی دکتر مصدق را با کودتای امپریالیستی آمریکا و انگلیس سرنگون و با زیر پا گذاشتن اراده ملت ایران به کمک خارجیها به قدرت باز گشته بود، یکسره حق و مشروعیت خود را نزد ملت ایران از دست داده بود.
بازگشت کودتایی شاه به کشور از سوی همان نسل و نسل بعدی هرگز بخشیده نشد. شاه مظهر نامشروعیت بود. به ویژه دستانش تا مرفق به خون مردم در سرکوب ۱۵ خرداد آلوده بود. روحیه و احساسات خشماگین جوانان چپ انقلابی در دهه چهل، بازتاب دهنده همین احساس و سرخوردگی ملی بود.
چنین بود که نسلی برخاسته از بطن یک مغمومیت و سرخوردگی ملی، در شرایطی که همه چیز مملکت به نام شاه و با دخالت مستقیم او گره میخورد و هیچ شریکی برای ساخت و توسعه و آبادانی مملکت نمیپذیرفت، دیگر جایی و زمینهای برای مدارا و تساهل و انعطاف برای خود نمیشناخت.
دهه چهل شمسی، دوره نرمش و مدارا نبود. زمینههای مدارا در آن سالها مدام در حال خشکیدن بود. رفرمیسم و اصلاح طلبی که یکی از شاخصهای فعالیت غیر خشونتآمیز است توسط شاه به کلی از پای در آمده بود و به معنای واقعی کلمه هیچ جذبهای برای مبارزان حتی کم شور نداشت.
در چنین شرایطی بود که نیروهای جوان با شور و علاقه به تبادل کتاب و تشکیل محافل مختلف کتابخوانی دست میزنند. آنان به طور عمده در دل جنبشهای دانشجویی و در دانشگاهها و در میان روشنفکران شکل میگرفتند. حرکت و انگیزه اولیه تمامی محافل انقلابی ترقی خواه کشور مخلوطی از گرایش های شدید آزادیخواهی ضد امپریالیستی، میهندوستی و پرهیز از قطبگرایی از یکسو و خدمت به کارگران و دهقانان و زحمتکشان کشور از سوی دیگر بود.
گفتمان مسلط در فضای سیاسی- روشنفکری ایران (و نیز در سطح جهان)، گفتمان و ادبیات چپ انقلابی بود.
آموزشهای اولیه اعضاء و کادرهای گروههای مارکسیستی، انقلاب مدل روسیه بود. بر مبنای این آموزهها بر ضرورت انقلاب اجتماعی، مبارزه طبقاتی براساس منافع طبقه کارگر و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و بر ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی و بر حقانیت بی چون و چرای آن تأکید میشد. در همه زمینههای نظری دیدگاه مبارزه طبقاتی و ناگزیری انقلاب قهر آمیز مسلحانه حاکم بود.
این آموزشها، بر ذهن و شخصیت جوانان مبارزی که از جامعه نیمه سنتی و نیمه مدرن در حال گذار شتابان آن سالها، به رومانتیسیسم مارکسیستی روی میآورند، به طور مستقیم اثر میگذاشت.
در غیاب یک جنبش جدی کارگری و تودهای، روشنفکر انقلابی مارکسیست، امید و انرژی خود را از ایدئولوژی و از ایمان به تئوریها و پیروزی حتمی و نزدیک به دست میآورد.
دو گروهی که سازمان چریکهای فدایی خلق را به وجود آوردند برای رسیدن به اهداف خود، به راهها و شیوههای تازهای روی آوردند که به طور سنتی مورد قبول نبود. آنان شیوه مبارزات چریکی در جنگل و شهر را برگزیدند که در همان سالها در بسیاری از کشورهای جهان به ویژه کشورهای آمریکای لاتین گسترش یافته بود.
مبارزه مسلحانه چریکی به لحاظ عملی خلاء اعتراض خشمآلود اقشار میانه جدید را پر میکرد. با اینکه گفتمان سیاسی- نظری مبارزه چریکها مارکسیستی- لنینیستی بود، ولی به لحاظ عملی و انعکاس سیاسی و اعتراضی و تغذیه نیرو و حمایت مستقیم اجتماعی به طور عمده در حوزه اقشار میانه اجتماعی و جامعه روشنفکری به ویژه دانشجویی جای میگرفت.
منبع.بی.بی.سی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد