new/yashasin-azarbayjan1.jpg
احد واحدی

«به بهانه مرگ جانگداز رفقای گرانقدر در حادثه تصادف»

چگونه می توان صفای کوهساران را بی یاد و نام این عزیزان ارج نهاد؟ هر یالی، هر دره ای و هر ستیغی از این کوه های سر بفلک کشیده سرزمین خون و آتش، یادآور قهقهه خنده این دوستان یا زمزمه ترانه ای یا آوازی از آن ها می باشد. در زلال چشمه های خنک قره داغ، یاد و خاطره آنها می چکد! چگونه آواز سنگین «قره باغ شکسته سی» برخی از این دوستان را در سراشیبی های نفس بر کوه های مرتفع خودمان از یاد ببرم؟ چگونه در غم فقدان آن ها ناباورانه گریه سر ندهم؟



new/gorji-bayani-02.jpg
پگاه گرجی بیانی

ما را سری ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

در گرامیداشت یاد ماندگار هرمز گرجی بیانی،

اعدام پدر را خیلی دیر باور کردم. تا سالها گمان می کردم هیچیک از اعضای خانواده پیکر بی جان پدر و به خاک سپرده شدن او را ندیده اند و همین مساله مرا به زنده بودنش امیدوار کرده بود. فکر می کردم آن شب او را فراری داده اند و حالا در جایی مخفی است و روزی خواهد آمد، زنگ در را خواهد زد و او را در آستانه در خواهم دید. ده دوازده ساله بودم که روزی در میان گفتگوهای خانواده فهمیدم آن صبح، عموی کوچکم خود را به محل خاکسپاری رسانده و به خاک سپرده شدن پدر را به چشم خویش دیده است. حقیقت آوار شد. ایکاش نگفته بودند و ایکاش نشنیده بودم. می دیدم که تصویر پدر در چارچوب درِ خانه رنگ می بازد، مخدوش شده و محو می گردد. امید دوباره دیدنش رخت بربست ولی آرزوی آن همچنان باقی ست. بارها خواب دیده ام که کسی از او خبر دارد یا قرار است پنهانی او را ببینم. به سر قرار می روم و هر بار ناامید بازمی گردم