به خاطره ی خونین ِ
ناصر اخوان
«شهریور»ی که شهر ِ دلم را خراب کرد
جانِ مرا دوباره پُر از التهاب کرد
□□□
آباد بود عاطفه ی عشقِِ عاشقان
توفان ِ تازه، باز جهانم خراب کرد
□□□
این وحشت است وحشتِ از دست دادن است
ما را اسیرِ کینه ی «عالی جناب» کرد
□□□
هرگز جدا نبوده ام از خاطرات ِ تلخ
کِی بی حضور ِ خاطره، این دیده خواب کرد
□□□
هر جا که خاطرات ِ عزیزی معطرست
این سینه، در ستایش ِ شعرش شتاب کرد
□□□
آنجا که اَبر ِ تشنه، صمیمانه می سرود
سیلابِِ سوگواری ِ ما را خطاب کرد
□□□
بر شاخه ی شکسته، که تابوتِ بُلبلی ست
شاید گُلی بخوانَد وُ ما را مُجاب کرد
□□□
این ماهِ خون که ماهِ جنون بوده است وُ آه
جانِ فروفسرده ی ما، در عذاب کرد
□□□
ما را همیشه، سینه، پُر از اضطراب بود
با ما هر آنچه کرد همین اضطراب کرد
□□□
«شهریور»ی که خانه ی خورشید، سوخته
آه ِ مرا به سینه ی مهتاب، قاب کرد
□□□
دل، بَر مَدار از آینه، هرچند روزگار
آن نقش ِ عاشقانه ی ما را بر آب کرد
رضا مقصدی
Reza.maghsadi@gmx.de
نظرات خوانندگان:
|
رضای عزیز . بر تو سلام که ار ناصر مان یاد کردی. جان جوان ناصر و متانت اخلاقی او همیشه با ماست . وجود جوان او هیچگاه ار خاطره مردمان مان در لنگرود از یاد نخواهد رفت . داغ ننگ برای آنانی خواهد ماند که چنین انسان و انسان های دوست داشتنی را از ما گرفتند.
بقول شاعر ما رضا جان مقصدی :
آباد بود عاطفه ی عشقِِ عاشقان
توفان ِ تازه، باز جهانم خراب کرد
آباد بمانی و دلشاد
|
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد