اگر به نقشه جهان بنگریم به غیر از چند کشور استثنتائی مانند کره شمالی متوجه می شویم که کشورهای مسلمان نشین آخرین سنگر استبداد را تشکیل می دهند. از مراکش تا پاکستان ، حتی به عنوان نمونه، یک رژیم سالم نیز وجود ندارد، همه فاسد و زورگو هستند. علت چیست؟ اگر بخواهیم پاسخی صریح به این پرسش بدهیم، آن این است که وضعیت کنونی در جوامع اسلامی نمی تواند به اسلام موجود در ذهنیت مسلمانان ربط نداشته باشد. البته نمی خواهم بگویم که این تنها عامل است و مثلا قدرت های خارجی در این موضوع نقشی ندارند. | |
خانم ها، آقایان، حضار محترم،
با توجه به اینکه آخرین سخنران این جلسه محترم هستم و قبل از من در باره مباحث اساسی چون جدایی دین از دولت و لائیسیته سخن به میان آمد و از طرفی تصریح شد که در شرایط بسیار ناهنجار کشور باید گروه های مختلف دست در دست هم دهند و با هم پروژه دمکراسی را دنبال کنند، از وقتی که به من دادید می خواهم در مورد یک نکته اساسی درباره دین و دولت و دمکراسی در ایران عرایضی را خدمتان تقدیم بدارم.
اگر به نقشه جهان بنگریم به غیر از چند کشور استثنتائی مانند کره شمالی متوجه می شویم که کشورهای مسلمان نشین آخرین سنگر استبداد را تشکیل می دهند. از مراکش تا پاکستان ، حتی به عنوان نمونه، یک رژیم سالم نیز وجود ندارد، همه فاسد و زورگو هستند. علت چیست؟ اگر بخواهیم پاسخی صریح به این پرسش بدهیم، آن این است که وضعیت کنونی در جوامع اسلامی نمی تواند به اسلام موجود در ذهنیت مسلمانان ربط نداشته باشد. البته نمی خواهم بگویم که این تنها عامل است و مثلا قدرت های خارجی در این موضوع نقشی ندارند. بلکه قصدم این است که زمینه های فکریی وجود دارند، که استبداد و فساد مردم این کشورها را فرا گرفته است. پس راه حل چیست؟ حضور ما در این جا برای بحث و تبادل نظر برای پیشبرد امر دمکراسی در ایران است، ایرانی که به مدت ۳۰ سال بخشی از روحانیت، به نام دین بر آن حاکم شده است. حال با توجه به این مسئله، آن کار اساسی که باید صورت گیرد که استبداد از میهن ما رخت ببندد تا ما دیگر شاهد فاجعه ای که این رژیم بوجود آورده است نباشیم، چیست؟
از آن جا که در اروپا به سر می بریم و در کشورهای اروپایی مردمسالاری مستقر است قبل از ایران اگر به تجربه اروپا توجه کنیم مشاهده می شود که در اروپا دمکراسی یک روزه مستقر نشد. این درست است که پروسه مدرنیته یعنی مدار قرار گرفتن عقل و فرد به جای کلیسا طی چند قرن باعث شد که اروپای قرون وسطی به آزادی ها راه بیابد اما در همین اروپا تا زمانی که بیان دینی جامعه با دمکراسی و حقوق بشر همسو نشدند نتوانستند دمکراسی را مستقر کنند. مستقر به این معنا که این سامانه آرام بگیرد و هر روز از این سو و آن سو مورد تهدید قرار نگیرد. در جامعه اروپایی از طریق ضدیت با دین و عوض کردن دین نبود که دمکراسی رشد کرد، بلکه تحولات عظیمی در فکر دینی اروپایی به وجود آمد که باعث شد این فکر با حقوق انسان انطباق پیدا کند. بازگشت به کتاب و عصر روشنائی حاصل این تجربه است. این تجربه نه تنها تجربه کشورهای سکولار اروپا است بلکه در فرانسه لائیک هم به عمل آماده است. در مورد فرانسه جالب است بدانید که چهار جریان روشنفکری اصلی در پیشرفت فکر لائیسیته شرکت داشته اند : ۱ - کاتولیک های وارث سنت گالیکان دوران سلطنت و جمهوریخواهان کاتولیک با گرایش ضد روحانی و ۲ - پروتستان های لیبرال که بانی مدرسه لائیک و طرفدار استقلال دولت ها و ملت ها از هر گونه ارتودوکسی تحمیلی بودند ؛ و ۳ - خداباورانی که به پیامبری و دینی باور نداشتند و مخالف قدرت کلیسای کاتولیک بودند. و بالاخره ۴ - ﺁزاد اندیشان و بی باوران به خدا و پوزیتویست ها. این چهار گروه در مخالفت با روحانیت سیاسی اشتراک نظر داشتند و به یک نوع اخلاق طبیعی نیز باور داشتند که همه انسان ها بدان دسترسی دارند. اما لائیسیته در فرانسه در آغاز و اکنون با هم تفاوت دارند. آغاز آن در ضدیت با دین همراه بود و گمان بر این بود که علم جای دین را خواهد گرفت. این ضدیت گاهی به جایی می رسید که با مخالفت با آزادی های فردی هم همراه می شد. چند وقت پیش به طور اتفاقی آفیشیی قدیمی که مربوط به سال ۱۹۰۰ می شود را پیدا کردم که نمونه ای از این نوع دید به لائیسیته است. در این آفیش شهردار شهر کرملن بیستر که در نزدیکی پاریس قرار دارد، راه رفتن با لباس روحانیت را در شهرش ممنوع می کند. البته کاتولیسیم فرانسه سال ۱۹۰۰ نیز با کلیسای ۲۰۰۸ بسیار تفاوت کرده است. کلیسا اکنون تا حدی زیادی آزادی ها و حقوق انسان را پذیرفته است و به نوعی حتی لائیسیته را نیز قبول کرده است. تحول چند صد ساله در اروپا باعث شده است که نزاع دین و دولت تاحد زیادی جای خود را به همکاری این دو در دفاع از حقوق بشر بسپارد. می گویم تا حدی زیرا هنوز فاصله با آزادی در این کشورها کم نیست. حال اگر به مسئله ایران بازگردیم آن هم ایرانی که ۳۰ سال پیش در رهبری انقلابش یک آیت الله العظمی قرار گرفت و بر عکس آن چه که در انقلاب فرانسه روی داد، نه تنها انقلاب بر ضد روحانیت و نهاد مذهب در آن صورت نگرفت، بلکه در انقلاب بیان مذهبی پر رنگ بود، به مسئله باید بسیار ظریف تر نگاه کرد. خصوصا این که قبل از انقلاب تجربه نوگردانی و یا مدرنیزاسیون در ایران چند بار شکست خورده است. تجربه مدرنیزاسیون ایران توسط پهلوی ها که کاملا به قدرت خارجی تکیه می کرد، با شکست همه جانبه روبرو شد. حتی نوع داخلی و اراده گرایانه مدرنیزاسیون توسط عباس میرزا، امیر کبیر و سپهسالار که هر یک به نوعی به دنبال تغییر و اصلاح از بالا بودند در ایران شکست خورده اند. علت این شکست ها این است که راه حل دمکراسی باید از درون جامعه بجوشد. از این روست که شرط لازم و نه کافی استقرار مردمسالاری در میهن ما تغییر باور عمومی ایرانیان است. برای این تغییر است که باید تلاش کرد. حتی اگر فردا رژیم جمهوری اسلامی دود شود و به هوا برود و نظامی دمکراتیک جانشین آن گردد و حتی اگر نظام جدید دین را هم از دولت جدا کند، تا زمانی که باور دینی مردم با حقوق بشر همسو نشده است دمکراسی دائم در تهدید به سر خواهد برد. فراموش نکنیم که در ایران بخشی از روحانیت هم به نوعی خواستار لائیسیته است اما متاسفانه این لائیسیته نیست که می تواند ضامن حفظ دمکراسی باشد. بلکه برداشت ایرانی از اسلام نیاز به یک تغییر اساسی دارد. اگر مسیحیت و یهودیت تا حدی موفق شده اند موانع را از پیش پای بردارند، چرا دینی که حقوق را فطری انسان می داند و اکراه و اجبار را خلاف دین می شمارد، نتواند به این کار موفق شود. چرا نتوانیم ایرانی داشته باشیم که در آن شیعه، سنی، ارمنی، آسوری، کلیمی، بهایی، زرتشتی و بیدین، چه زن و چه مرد، به عنوان انسان صاحب حقوق باشند و اصول حقوق بشر در سر لوحه قانون اساسی مان قرار گیرد.
خبرهایی که از ایران می رسند این امیدواری را می دهند که این امر ممکن است. اکنون نه تنها در سطح وسیعی از جامعه بیان دینی در حال تحول است، بلکه حوزه های دینی نیز محفل بحث های داغ در باره اسلام کتاب و اسلام موجود و حقوق انسان شده اند. در حوزه ها، روحانیت هر روز با پرسش های فراوانی از سوی جامعه جوان ایران روبرو می شود که فقه حاکم در پاسخ دادن به آن ها کاملا درمانده است. این تحول بزرگی است که در حال شکل گرفتن است. از این جهت است که ولایت فقیه در اضطراب به سر می برد، پیشرفت و نفوذ فکر اسلام به عنوان بیان آزادی و نه برای ساختن قدرت جدید، ترس بزرگی بر نظام انداخته است. به این دلیل است که فکر و اندیشه حامل این پیام در ایران در سانسور کامل بسر می برد. خصوصا رژیم از این که این نوع تفکر به حوزه ها راه یابد بسیار نگران است و با روش های ترور شخصیت و سانسور و سرکوب سعی می کند این صدا را خاموش کند. روحانیت حاکم این ترس را به جامعه تزریق می کند که اگر این نظام برود، اسلام رفته است، اما ما می گوییم دین دولتی و دین رسمی فقط به کار استبداد می آید و تجربه ۳۰ سال اخیر به وضوح نشان داده است که این قدرت نیست که وسیله دین می شود بلکه دین است که وسیله قدرت شده است و استبدادی خونریز ساخته است. تلاش برای رهایی دین از دین سالاری، تلاش برای رهایی انسان اسیر قدرت است، تلاش برای بازگشت به بیان آغازین اسلام برای احقاق حقوق است. این تلاش به این معنی نیست که به نام دین، قدرت دیگری بسازیم. می دانیم که برخی هنوز در گمان اصلاح نظام موجود هستند. اما با صراحت بگویم آقای منتظری که هیچ، اگر فرشته هم به جای ولی فقیه کنونی بنشانند، باز هم نتیجه ای بهتر به وجود نخواهد آورد. این نظام اصلاح پذیر نیست. اکنون زمینه های فکری لازم برای تحول بزرگ در حال آماده شدن هستند تا با رفتن این نظام، یک بار برای همیشه، هم دین وهم دولت آزاد شوند و راه رشد و شکوفایی هموار گردد. چنین باد.
نظرات خوانندگان:
برای رفقایی که نمی دانند یاشار محتشم 2008-09-24 08:35:40
|
http://www.majameeslamiiranian.com/pdf/Maram.pdf
لینک به مرامنامه مجامع اسلامی |
tozihate bishtar mitra 2008-09-23 11:57:04
|
khoob ast vali che kesani darand dar kharej be bahshaye tahlili baraye peyda kardane roshanai haye eslam kaar mikonand? hame ash koobidan ast va estehza. che kesani dast ha raa
?baalaa mizanand |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد