عفت ماهباز شب های بی «مهتاب » برای یاران دور و دیرم سروت و عطای عزیز :
مهتاب رفت پروانه شد..پرکشید و رفت . تنهارفت .مهتاب که زندگی را با همه وجودش می خواست لحظه، لحطه اش رادوست داشت و از آن لدت می برد در اوج جوانی و زیباییش . آن را گذاشت و رفت
زیبای من خفته. انگار به سالیان. بوسیدمش. بیدار نشد .پرکشید و رفت در افق روشن پرکشید و ....و.
آیدین، عطا و وارش و عشرت ماریه و......خواندند : چرارفتی چرا من بی قرارم ...به دل سودای ....
باقر ابراهیم زادهیاد جانباختگان سازمان چریک های فدایی خلق در ۱۳۵۵ گرامی باد
۲۸ ایبهشت ۱۳۵۵ بود. روزی گرم و آفتابی، روزی تلخ و جانگداز که در تاریخ سازمان چریکهای فدایی خلق ثبت شده است. در این روز ، چندین پایگاه سازمان در رشت و کرج وقزوین وتهران مورد حمله قرار گرفت . در خانه تیمی رشت رفقا بهروز ارمغانی و زهره مدیر شانه چی و منوچهر حامدی ، در قزوین رفقا اسماعیل عابدی و میترا بلبل صفت ، در کرج رفقا فریده (فاطمه) غروی، عزت غروی (مادر)، حسین فاطمی و هوشنگ قربانی کندروی ، در تهران مصطفی حسن پور اصیل جان باختند . در این روز من و دهها نفر دیگر از فدائیان هم دستگیر شده و به شکنجه گاههابرده شدیم.
غریب در دیار جلوه فروشان در بیست و پنجمین روز بهار این سال کرونایی، حشمت کامرانی خاموش شد. نیمههای بهمن بود که همراه یار جانیاش،کاک عدو، به دیدارش رفتیم. از آن قامت بلند و کشیده، پوست و استخوانی مانده بود، مچاله شده زیر پتو و در کنارش، همسر و همراه زندگیاش (یا درستتر، فرشتهی نگهبانش) مهناز که فرسوده بود از ماهها تیمارداری و آزرده از بیوفایی و فراموشی «دوستان». با لبخندی محو و صدایی که به زحمت شنیده میشد، از حال و روزگارکاک عدو و دخترش پرسید. هشیارِهشیار اما به غایت ناتوان و بیرمق. کلمات را جویده ادا میکرد و وسطهای جمله از حال میرفت. سخت بود دیدن شعلهای که میدیدی دارد خاموش میشود و تلخ بود این حس گزنده که شاید این آخرین دیدار باشد. پریشان و غمزده بیرون آمدیم اما فکر حشمت رهایم نمیکرد.
دیدار با رفیق فاطمه سعیدی (مادر شایگان) به یاد فرزندان او ، رفقا نادر شایگان و «دانه و جوانه»
در سالگرد جان باختنشان ! پاییز سال گذشته به قصد دیدار با مادر مبارز فاطمه سعیدی همراه با رفیقی به پاریس رفتم و از آن جایی که ۲۶ اردیبهشت سالگرد جان باختن فرزندان مادر ، ارژنگ و ناصر در اثر یورش ساواک جنایتکار شاه به پایگاه چریکهای فدایی خلق بود و به زودی نیز در ۵ خرداد سالگرد جاودانه شدن پسر بزرگش نادر شایگان فرا می رسد، لازم دیدم که دیده ها و شنیده هایم از این ملاقات را بر روی کاغذ بیاورم و یاد این رفقای دلاور را گرامی بدارم.
وارد اتاق مادر می شوم. زنی با قامتی بلند و استوار به استقبالم میاید، با لبخندی پُرمُحبّت مرا در آغوش می کشد و خوش آمد می گوید. من را به نشستن بر روی صندلی راحتی که در اتاق دارد دعوت می کند. برخوردش صادقانه و بی ریاست ، چنان که احساسِ خوشِ آشنایی مرا در بر می گیرد.
در گرامیداشت یاد ایرج عزیز (کاک اسماعیل)
زندگیاش توام با تلاش و مبارزهاش بیوقفه ادامه داشت. او تلاش و مبارزه برای سوسیالیسم را هیچ وقت از پا نگذاشت. زمانی نیز مسئولیت سازمان انقلابی را در هندوستان به عهده داشت. او در سال ۱۳۵۵ برای رفتن به ایران عازم افغانستان شد تا از این طریق خود را به رفقایش در ایران برساند، که خیانت سیروس نهاوندی این برنامهاش را نقش بر آب کرد. رفیق ایرج همزمان با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ برای شرکت در مبارزات مردم به ایران رفت و در کنفرانس چهارم سازمان انقلابی در اردیبهشت ۱۳۵۸ به عضویت دفتر سیاسی آن انتخاب شد.او در اولین کنگره حزب رنجبران در تهران در پنجم دیماه ۱۳۵۸ به عضویت دفتر سیاسی حزب انتخاب شد.
ناصر رحمانی نژادبا یاد و به احترام شکوه نجم آبادی شکوه نجم آبادی در سکوت و خاموشی، و در بی تفاوتی ما خاموش شد. شکوه نجم آبادی خاموش شد بی آن که ما در طول سالهای گذشته، که او در تنهایی و خشم از بی تفاوتی و گاه از دشمنی کور و بی دلیل نسبت به او، سراغی از او گرفته باشیم. شکوه نجم آبادی به عنوان بازیگری توانا و استثنایی خاموش شد، و توانایی او ناشناخته بود و ناشناخته ماند چرا که هیاهوی نام جویان را نداشت.
|