علی جاوید به یاد و در اندوه رفیق نازنین محمود رضا زاده سه شنبه شب ۲۴ نوامبر، هنگامی که به بستر رفتم تا بیاسایم، برای آخرین بار با خود گفتم که نگاهی دو باره به پیام های رسیده بیندازم، چندی بود که خبر گرفتاری محمود را به کوید ۱۹ شنیده بودم، ریه هایش در گیر شده بودند، در آخرین پیام به من گفته بود که ریه اش سی در صد آسیب دیده است ، اما چندی بود که بیخبر بودم ، پیام از پسر خاله محمود بود، خبری از محمود ، خبری تلخ ، درد آور و جانکاه ، محمود پس چند هفته سخت مبارزه با بیماری کرونا ما را ترک گفته بود، لرزهای در اندامم افتاد، بغضی سنگین گلویم را فشرد، دوست دوران دبستان هرمزان و رفیق دوران دبیرستان فردوسی، همان دبیرستانی که سال ۱۳۵۵ مامور شهربانی دزفول گفتهبود که این دبیرستان نه محصل، که چریک تربیت میکند، رئیسش آقای احمد رضا شکوهی، دو تا از دانشجو- دبیر هایش ، زنده یادان فریدون اعظمی و حسن توکلی که هر دوی انها بعد از انقلاب توسط حکومت نمایندگان خدا بر روی زمین، اعدام شدند
نادر ثانیمبارزه را به یاد داشته باش،
مبارز رفتنیست! سِوِن ولتر: چرا کمونیست هستم؟ سِوِن ولتر در سال ۱۹۳۴ در شهر یوتهبوری در جنوب غربی سوئد در خانوادهای از طبقه متوسط اما فرهنگی و کتابخوان به دنیا آمد. از همان ابتدا به بازیگری تمایل داشت و ۱۹ ساله بود که تحصیل خود را در مدرسه بازیگری یوتهبوری آغاز کرد. پس از چهار سال از این هنرسرا فارغالتحصیل شد اما از همان ابتدای دوران تحصیلش کار بازیگری در تئاتر را به شکلی فعال شروع کرد. محیط زندگی و افکار او به گونهای بودند که از همان دوران فعالیت سیاسی را آغاز کرده و پس از مدتی کوتاه به جریانهای کمونیستی فعال در دهه ۱۹۶۰ پیوست.
باقر مرتضویدر جستوجوی حلقهای گمشده گفتوگو با هادی جفرودی آشنایی من با سیروس مربوط میشه به سالهای بعد از کودتا. و این آشنایی ما از طریق یک رفیق مشترکی صورت میگیره به نام علی که فرزند یک کارگری بوده، پدرش در زندان بود و خیلی مورد محبت خانوادهی سیروس نهاوندی بود. از این رو سابقهی آشنایی ما به ۴۰ تا ۵۰ سال پیش برمیگرده. آن موقع که ما تازه کلاس نهم را شروع کرده بودیم، سیروس جوانی بود خیلی ظریف، حساس و یک مقدار از نظر تربیت، در خانوادهای بزرگ شده بود که مدرن بودند، با مسائل روز مقداری آشنایی داشتند، سیاسی بودند. این محیط پرورشی سیروس یک مقدار او را در انزوا قرار داده بود، یعنی دوستان زیادی نداشت. تنها دوستش آن علی بود که بچهای بود چپ و اهل مطالعه و کارگر هم بود. این خلاء زندگی سیروس در آن زمان، میتوانم بگویم که رابطهی تنگ خانوادگی او را بیشتر در خودش محصور کرده بود.
بیانیه ی جمعی: پیام همدردی با خانواده فرج زاده طارانی با حزنی سرشار، مطلع شدیم، آقای بهمن فرج زاده طارانی پدر رفیق عزیزمان راحله فرجزاده طارانی، بدرود حیات گفته است. پدری صبور که در هنگامهی اعتراضات سال ۸۸، داغ پسر جوان و برومندش شهرام فرجزاده را، که ناجوانمردانه توسط نیروی انتظامی به قتل رسید، بر جان داشت، جبر دوری از دخترش راحله فرجزاده را، به دلیل سرکوب جنایتبار روزهای سیاه دههی شصت و تبعات آن سالها تحمل کرد و در سال گذشته نیز دختر دیگرش، حوریه فرجزاده به جرم اندیشه، اسیر و زندانی جمهوری اسلامی بود. چه مفهومی جز عشق میتواند صبر این پدر ازدسترفته را توضیح دهد؟ حال این پدر صبور و عاشق، چهره در نقاب خاک کشیده است. هر چند که یادش در دلهای فرزندان و بازماندگانش زنده خواهد ماند.
ياد«جلال ملکشاه»، شاعر عشق و اميد گرامي باد! با نهايت تاسف جلال ملکشاە شاعر معاصر و انقلابي کرد در ١٠ آبان ١٣٩٩ در سن ٦٩ سالگي درگذشت. عليرغم محدوديتهاي امنيتي از سوي جمهوري اسلامي و مشکلات ناشي از شيوع کرونا، شاعر بزرگ کرد با حضور شماري زيادي از علاقمندان او در ١١ آبان در زادگاهش - روستاي ملکشان بە خاک سپردە شد.
ما دوستان، ياران و علاقمندان جلال ملکشاە، با غم و اندوهي بسيار ياد او را گرامي داشته، مراتب تسليت، همدردي و اندوە خود را به خانوادە، دوستان و علاقمندان او ابراز ميداريم. ياد او گرامي و جاودان باد!
|