logo





رفورم، رفورميسم، انقلاب

بخش دوم

پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۷ - ۰۲ اکتبر ۲۰۰۸

محمود راسخ

چپِ «عاقل» شده بسیار علاقمند است كه از بلشویسم و سوسیالیسم واقعاً موجود انتقاد كند. ایرادی به این كار نیست. آن سیستم كه خود را به جای آن چه ماركس تحت مقوله‏ی سوسیالیسم تصور می‏كرد جا می‏زد- و هر چه راجع به آینده گفته شود تا زمانی كه تحقق نیافته است در حد حدس و تصور است- باید نقد شود و بزرگ‏ترین نقد را خود زندگی با زوال آن نظام از آن كرده است. ولی بدیل آن «سوسیالیسم واقعاً موجود»، هرگز سوسیال دمكراسی به شیوه‏ی سوسیال دمكراسی آلمان و دیگر احزاب سوسیالیست كه از سوسیالیست بودنشان تنها عنوان و ادعایی پوچ و خالی باقی مانده است، نیست.
در بخش اول این نوشته شمه‏ای مختصر درباره‏ی عواملی كه موجب طرح گسترده‏ی این موضوع در میان جریان‏های چپ پس از شكست آنان در انقلاب 57 شد: سرنوشت آن انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی و پی‏آمدهای آن، آوار دیوار برلن و زوال «سوسیالیسم واقعا ًموجود»، انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری و جریان اصلاح‏طلبی و...، گفته شد و به تاریخچه و شرایط اجتماعی و تاریخی طرح نظریه‏های رفورمیستی در جنبش كارگری و سوسیالیستی و به ویژه در آلمان و در درون حزب سوسیال دمكرات در تقابل با نظرات ماركس در اواخر قرن نوزدهم، اشاره‏ای مختصر شد.
اكنون ادامه‏ی بحث:
طرح نظرات برنشتاین در رد نتیجه‏گیری‏های ماركس كه انقلاب را برای براندازی نظام سرمایه‏داری اجتناب‏ ناپذیر می‏انگاشت و پیشنهاد گذار تدریجی از سرمایه‏داری به سوسیالیسم با استفاده از وسیله‏ی رأی و پارلمان و انجام رفورم‏های لازم در نظام سرمایه‏داری برای فراهم آوردن شرایط این گذارِ تدریجی، در جنبش سوسیالیستی و به ویژه در درون حزب سوسیال دمكرات آلمان بحث و درگیری شدید و عمیقی را كه در نهایت منجر به انشعاب در آن حزب شد، پدید آورد. در این درگیری نظری طرفداران نظر ماركس به رهبری كارل كائوتسكی، معتبرترین تئوریسین و مفسر ماركس در آن زمان، و روزا لوكزامبورگ توانستند در ابتدا اكثریت حزب را بدست آورند و مانع تغییر پایه‏های نظری و استراتژی و تاكتیك حزب شوند. ولی این پیروزی موقتی و صوری بود.
هر چند در مرامنامه، برنامه‏ی سیاسی، شعارها و اهداف حزب به طور صوری تغییری روی نداد ولی نظرات برنشتاین و شركا بر سیاست و فعالیتِ عملی حزب حاكم شد، تا بدان جا كه در سال 1914 در آستانه‏ی جنگ جهانی اول، فراكسیون حزب سوسیال دمكرات آلمان، حزبی كه از نظر مرامی تا آن زمان مبلغ صلح و مخالف هر نوع جنگی بود، به استثنای چند نفر، به تأمینِ اعتبار مالی برای تدارك و هزینه‏ی جنگ رأی داد. باید به خاطر داشت كه تا آن زمان در جنبش كارگری و سوسیالیستی به جنگ به مثابه حربه‏ای نگریسته می‏شد كه بورژوازی هر كشور سرمایه‏داری پیشرفته برای تأمینِ منافع و نیازهای خود در برابر بورژوازی كشورهای دیگر از آن استفاده می‏كرد: حفظ بازار ملی برای كالاهای خویش و بیرون نگاه داشتن رقبا از آن، حفظ منابع مواد خام و بدست آوردن منابع جدید برای تأمین نیازهای رو به گسترشِ صنایع و گسترش سهم خود از بازار جهانی و مانند آن.
در این رابطه باید به یاد داشت كه انگلستان و فرانسه، به ویژه انگلستان، به عنوان كشورهایی كه سرمایه‏داری در آن‏ها زودتر از آلمان استقرار یافته و رشد كرده بود پیشاپیش بر بخش‏های بزرگی از آسیا و آفریقا تسلط یافته آن‏ها را به مستعمرات خود تبدیل كرده بودند و از این طریق به بازارهای جدید برای فروش كالاهای خود از یك سو و از سوی دیگر منابع ارزان و چه بسا رایگان مواد خام برای صنایع خود دست یافته بودند. آلمان به عنوان كشوری كه سرمایه‏داری در آن دیرتر مستقر شده ولی در زمانی كوتاه رشدی چشم‏گیر كرده بود، اكنون سهم بیش‏تری را از بازار جهانی كه به طور عمده تحت تسلط انگلستان و فرانسه قرار داشت، طلب می‏كرد و برای تأمین نیازهای روز افزون‏اش به مواد خام، كه منابع عمده‏ی آن به صورت مستعمره تحت سلطه‏ی انگلستان و فرانسه قرار داشتند، سهم بیش‏تری می‏خواست. طبیعتاً بورژوازی انگلستان و فرانسه حاضر نبودند از راه‏های صلح‏آمیز به این خواست و تغییر در توازن قوا تن دهند.
احزاب سوسیالیستی و جنبش كارگری در كشورهایی كه در جنگ اول جهانی درگیر شدند، تا آن زمان از این پرنسیب حركت می‏كردند كه میان منافع پرولتاریای كشورهای مختلف تضاد و تناقضی وجود ندارد كه موجب رو در رو قرار گرفتن آنان با یك دیگر و در نهایت جنگیدن با هم شود. بلكه هر جنگی فقط می‏تواند در سود بورژازی و به زیان زحمتكشان و توده‏ی مردم هر كشوری باشد. از این رو نزد آنان تنها سیاستِ درست، مخالفت با جنگ، دفاع از صلح و مبارزه برای آن و دفاع و پشتیبانی از هر فعالیت و مبارزه‏ی استقلال طلبانه‏ی مستعمرات و نیمه مستعمرات بود.
ولی در آستانه‏ی جنگ اول جهانی احزاب سوسیالیستی آلمان، انگلستان و فرانسه به این دكترینِ درست پشت كردند و هر یك به پشتیبانی از بورژوازی خود و به زیان كارگران، زحمتكشان و توده‏ی مردم خود و كشورهای درگیر در جنگ كه در نهایت چون همیشه سنگینی بار جنگ و محرومیت‏ها و ویرانی‏های آن بر گرده‏ی آنان می‏باشد و هزینه‏ی آن را باید بپردازند، برخاستند. دلیل و زمینه‏ی این تغییر چه بود؟ دكترین رفورمیسم.
باید توجه داشت كه دكترین رفورمیسم رأی مردم و پارلمان را برای تغییر و دگرگونی ریشه‏ای و بنیادی جامعه و بنا بر این، دگرگونی پایه‏ای در نظام اقتصادی اجتماعی و مناسبات تولیدی، به مثابه تنها وسیله مجاز می‏شمارد. به همین دلیل برنشتاین می‏گفت كه هر فعالیت و سیاست حزب باید با توجه به هدفِ «به دست آوردن اكثریت در پارلمان» تدوین شود.
حال پرسش این است كه چگونه می‏توان رأی اكثریت مردم را بدست آورد؟ پاسخ: از این طریق كه حزب برنامه و فعالیت سیاسی خود را طوری تنظیم كند كه اكثریتی از رأی دهندگان آن برنامه را در جهت تحقق خواست‏ها، منافع و آروزهای خود بپندارد و به آن رأی دهند.
در نگاه نخست این وسیله بسیار منطقی و دمكراتیك می‏نماید. ولی یك اشكال كوچك و ناچیز در آن نهفته است. مسئله این است كه خواست‏ها و آرزوهای آن اكثریت را چه چیزی تعیین می‏كند؟ آیا اكثریت‏های متفاوت و متغیر در نظام‏های سیاسی اجتماعی بورژوایی و در نظامی كه تولید كالایی فراگیر بر آن مسلط است، سرمایهداری پیشرفته، قادر به تشخیص منافع واقعی خود می‏باشند؟ آیا ابزار و وسایل این شناخت را در اختیار دارند؟ آیا بر مكانیسم‏های عملكرد اقتصاد سرمایه‏داری واقفند؟ الخ. علائه بر پاسخهای تئوریكی و نظری پاسخ عملی و تجربی كه تاریخ در دو سه قرن گذشته به این پرسش‏ها داده است این است كه در اغلب موارد و در موارد سرنوشت ساز و تعیین كننده پاسخ منفی بوده است. و این امر بدون دلیل نیست.
در جامعه‏ای كه تولید كالایی در آن فراگیر شده است- سرمایه‏داری پیشرفته- بر خلاف جامعه‏های پیشینِ برده‏داری و فئودالی، مناسبات تولیدی و اجتماعی مشخص و هویدا نیست چون در درجه‏ی انتزاع بسیار بالاتری قرار دارد و با رشد و گسترش سرمایه‏داری این درجه‏ی انتزاع نیز همواره به سطح بالاتری ارتقا می‏یابد.
در جوامع پیشین، مناسبات میان تولید كنندگان مستقیم- برده‏ها، دهقانان، پیشه‏وران و غیره با طبقات حاكم، برده‏داران، فئودال‏ها مشخص و آشكار بود. دامنه‏ی فعالیت تولیدی در آن جوامع هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر كمیت و كیفیت تولیدات بسیار محدود بود. به دلیل سطح رشد ناچیز وسایل و تكنیكِ تولید و مراوده، نوع تولیدات محدود و مشخص بود و همواره تكرار می‏شد. مشخص و نمایان بودنِ مناسبات تولیدی، افراد جامعه را نیز به صورت موجوداتی مشخص در می‏آورد. جایگاه هر فردی در جامعه مشخص و پایدار بود. نَسَبِ خانوادگی تعیین كننده‏ی جایگاه اجتماعی فرد بود. فرد هنوز به صورت فرد تنها یعنی فرد انتزاعی در نیامده بود. هر فردی به صنف و رسته‏ای تعلق داشت. این گروه بندی‏ها هویت شخص را تعیین می‏كرد.
همراه با پیشرفت نیروهای مولده در جامعه‏ی فئودالی و گسترش مراوده از راه‏های دریایی و زمینی و در نتیجه گسترش بازار جهانی- كشف آمریكا- تولید كالایی كه تا كنون به طور جنبی، فرعی و تصادفی انجام می‏گرفت نیز رشد كرد و همراه با رشد جمعیت، شهرها توسعه یافتند و با پیشرفت علم و تكنیك رفته رفته مراكز ثقل تولید از روستاهای فئودال نشین به شهرها منتقل شد.
حال، تولید كالایی و رشد آن از یك سو به كارگر و از سوی دیگر به سرمایه‏دار نیاز دارد. این وضعیت زمینه را برای جدا شدن دهقان از زمین و تبدیل وی به كارگر، یعنی فردی كه جز نیروی كارش كه مالك آن می‏باشد هیچ وسیله‏ی دیگری برای امرار معاش در اختیار ندارد، فراهم آورد.
در فرایند تاریخی تكامل نیروهای مولد از جامعه‏ی برده‏داری به فئودالی و از فئودالی به سرمایه‏داری ماهیت كار نیز تغییر یافت. كار مشخص به كار مجرد ارتقا یافت. در جامعه‏های پیشین به دلیل درجه‏ی بسیار نازل تقسیم كار كه خود نتیجه‏ی سطح بسیار نازل رشد نیروهای مولد بود، محصول كار تماماً به دست یك فرد یا تعداد بسیار كمی از افراد كه اغلب از اعضای خانواده بودند تولید می‏شد. حتا در مانیفكتور كه تقسیم كار در آن تا اندازه‏ای تكامل یافته‏تر بود، مراحل مختلف كار روی محصول به دست یك فرد یا افراد كمی انجام می‏شد. منبع ثروت را فیزیوكرات‏ها زمین و كار كشاورز و با رشد و گسترش مبادله و مرداوده، مُناتریست‏ها، كار تجاری می‏انگاشتند. با رشد و گسترش تولید كالایی، یعنی تولید به منظور مبادله در بازار، در كنار طبیعت كار صرف نظر از شكل مشخص آن به صورت منبع ثروت درآمد و تثبیت شد.
در سرمایه‏داری پیشرفته به دلیل سطح بالای تكامل نیروهای مولد تقسیم كار اجتماعی بسیار گسترده‏تر از مناسبات تولیدی پیشین است و با رشد و تكامل نیروهای مولده هر چه بیش‏تر گسترش می‏یابد. محصول دیگر تماماً یا در بخش عمده‏ای از آن نتیجه‏ی كار یك فرد یا افراد محدودی نیست. چه بسا كه قطعاتی از محصول تمام شده در كارگاه‏ها یا كارخانه‏های متفاوت تولید شده باشد و كارگاه یا كارخانه‏ای كه آن كالا به صورت نهایی در آن تولید می‏شود آن قطعات را همراه با قطعات تولید شده‏ی خود به بازار عرضه می‏كند. این امر حاكی از آن است كه ثروت اجتماعی هر چه بیش‏تر فقط به صورت محصول كار، كارِ كلی كه خصوصیات مشخص خود را از دست داده و از این رو خصوصیتی انتزاعی یافته است تولید می‏شود. برای كارگر تفاوتی نمی‏كند كه چه كاری برای دریافت مزد انجام می‏دهد. همان طور كه سرمایه نیز به سطحی بالاتر از انتزاع رسیده و نسبت به این كه در كدام شاخه‏ای از تولید و در كجا به كار گرفته شود بی تفاوت است. بورس‏بازی بارزترین نشان این فرایند فزاینده‏ی انتزاع سرمایه است.
در تولید كالایی پیشرفته صاحبان كالاها، كالاهای خود را در بازار عرضه و با یك دیگر مبادله می‏كنند. ولی آن چه در بازار به صورت عینیت یافته مبادله می‏شود به مثابه كارهای سودمندِ متفاوتِ تولید كنندگانِ متفاوت جلوه‏گر نمی‏شود. بلكه در ظاهر این طور به نظر می‏رسد كه آن چه مبادله می‏شود، نه كارهای متفاوت بلكه محصول آن كارهای متفاوت، یعنی اشیاء است. این امر آن چه را به واقع انجام می‏گیرد، یعنی مبادله‏ی كارهای سودمند انسان‏ها با یك دیگر، در ذهن مبادله كنندگان به صورت وارونه، یعنی به صورت خصوصیت ذاتی اشیاء، جلوه‏گر می‏سازد. مبادله‏ی كارها به صورت مبادله‏ی اشیاء جلوه‏گر می‏شود. در نتیجه مناسبات میان انسان‏ها به صورت مناسبات میان اشیاء نمایانده میشود. اشیاء علاوه بر خواص مصرفی‏شان، یعنی رفع یكی از نیازهای آدمی، در ذهن افراد خواصی می‏یابند كه در واقع فاقد آن می‏باشند. این امر یعنی شیئ‏وارگی در تولید كالایی پیشرفته پرده‏ای از ابهام و راز بر روی مناسبات واقعی میان انسان‏ها می‏كشد و مانع از آن می‏شود كه آدمیان مناسبات اقتصادی و اجتماعی را بدان گونه كه در واقع هست و تمامی پی‏آمدهای آن را- تقسیم كار اجتماعی، تقسیم جامعه به طبقات حاكم و تحت سلطه، نیروی كار كارگر به مثابه منبع تولید ارزش اضافی، استثمار كارگر، تبدیل نیروی كار كارگر به كالا، الخ، دریابند.
مقولات اقتصادی و اجتماعی دیگر در جامعه‏ی سرمایه‏داری مانند مقوله‏ی بازار، پول، بت‏وارگی كالا و غیره نیز كه در سرمایه‏داری پیشرفته به درجه‏ای بالا از انتزاع ارتقا یافته‏اند، همگی به پرده پوشی مناسبات اقتصادی و اجتماعی و وارونه جلوه دادن آن‏ها در ذهن آدمیان كمك می‏كنند. به این واقعیت‏ها باید نقش ایدئولوژی را نیز افزود. اگر این حكم درست باشد كه افكار حاكم بر جامعه افكار طبقه‏ی حاكم است، پس افكار حاكم بر جامعه‏ی سرمایه‏داری افكار طبقه‏ی حاكم یعنی افكار طبقه‏ی بورژوازی است. تا زمانی كه بورژوازی هنوز قادر باشد نیروهای مولد را رشد دهد و بحران‏های دوره‏ای و ذاتی سرمایه‏داری را از سر بگذراند، منافع بورژوازی به صورت منافع عام تمامی جامعه جلوه می‏كند. باید توجه داشت كه دگرگونی‏های اجتماعی بر اساس اخلاقیات، كه خود انعكاسی از نیازهای مناسبات اقتصادی و اجتماعی می‏باشند و با تغییر آن‏ها، تغییر می‏كنند، بوقوع نمی‏پیوندند، بلكه به دلیل ضرورت‏ها دگرگون می‏شوند- ضرورت‏های اقتصادی. هنگامی كه مناسبات اقتصادی و شیوه‏ی تولید و باز تولید حاكم دیگر قادر به رفع نیازهای آدمیان نباشد و بورژوازی نتواند نیروهای مولده را بیش‏تر رشد دهد و تضادِ میان كار اجتماعی شده و تصاحب خصوصی صاحبان سرمایه و مالكیت خصوصی بر وسایل تولید به سطحی تحمل‏ناپذیر رسیده باشد و خودِ زندگی دچار اختلال گردد آن گاه است كه لحظه‏ی واقعی دگرگونی‏های عظیم اقتصادی اجتماعی فرامی‏رسد. البته باید خاطر نشان كرد كه این امر به صورت مكانیكی یعنی خود به خودی، گریزناپذیر، چه بخواهی چه نخواهی، مانند قطعات ساعتی كه كوك شده باشد و بالاجبار منطبق با قوانین حركت مكانیكی حركت می‏كند، نیست، بلكه مانند هر مورد دیگری در تاریخ در این جا نیز «انسان‏ها خود سازندگان تاریخ خویش‏اند» و بدون عمل انسان‏ها كه اراده بر انجام آن می‏گیرند بوقوع نخواهد پیوست.
بنا بر آن چه ضرورتاً به اختصار گفته شد این كه در دمكراسی‏های بورژوایی هر فردی كه از نظر قانونی بالغ است و حق رأی دارد و بنا بر این، این اكثریت مردم‏اند كه خود سرنوشت خویش و جامعه را تعیین می‏كنند به هیچ وجه به این معنا نیست كه آن اكثریت هر بار كه به پای صندوق رأی می‏رود در واقع می‏داند منافع آنی، كوتاه مدت و دراز مدت‏اش چیست و ابزار شناخت منافع واقعی خود و جامعه را در اختیار دارد و قادر به چنین تشخیصی است. در رد این نظر می‏توان مثال‏های بی شماری از تاریخ دمكراسی‏های غربی آورد. رأی به جمهوری اسلامی و رأی به ریاست جمهوری بوش برای بار دوم و آن چه امروزه در این جوامع می‏گذرد، تبدیل و تعویض حكومت‏ها و اكثریت‏های متفاوت، مثال‏های اخیرِ غیر قابل انكار برای نادرست بودن آن حكم است.
در واقع در ابتدای استقرار نظام‏های پارلمانی طبقات حاكم نیز دچار این توهم بودند. آنان نیز تصور می‏كردند كه اگر تمام افراد بالغ حق رأی داشته باشند از آن جا كه اكثریت را محرومان و كسانی كه فاقد دارایی و مالكیت بر زمین و كارخانه و مانند آن‏ها می‏باشند تشكیل می‏دهند طبیعتاً آنان علیه منافع بورژوازی و مالكان رأی خواهند داد و حكومتی را روی كار خواهند آورد كه از خواست‏ها و منافع آنان دفاع كند. برای جلوگیری از روی دادن این حادثه‏ی «دهشتبار» اولاً حق رأی را منحصر به مردان كردند و تازه نه به همه‏ی مردان بلكه فقط به بخش كوچكی از آنان كه دارای شرایط خاصی بودند- داشتن ملك و دارایی و پرداخت حداقلی از مالیات و دیگر محدودیت‏ها. نه زنان حق رأی داشتند و نه كارگران و زحمتكشان و دیگر محرومان جامعه. آنان می‏بایست با مبارزاتی سخت و طولانی این حق را بدست میآورند. ولی تاریخ بارها نشان داده است كه حتا اگر اكثریت رأی دهندگان را كارگران و محرومان جامعه تشكیل دهند آنان از حق رأی خود علیه نظام حاكم یعنی نظام بورژوازی هیچ استفاده‏ای نخواهند كرد. بلكه حتا آن جا كه لازم باشد با فدا كردن جان خود از آن نظام دفاع خواهند كرد. دو جنگ جهانی بهترین شاهد این مدعاست. رفورمیسم به عنوان تنها شیوه‏ی تغییر بنیادی جامعه‏ی سرمایه‏داری هیچ معنای دیگری جز در نهایت دفاع از بورژوازی و منافع سرمایه ندارد.
چپِ «عاقل» شده بسیار علاقمند است كه از بلشویسم و سوسیالیسم واقعاً موجود انتقاد كند. ایرادی به این كار نیست. آن سیستم كه خود را به جای آن چه ماركس تحت مقوله‏ی سوسیالیسم تصور می‏كرد جا می‏زد- و هر چه راجع به آینده گفته شود تا زمانی كه تحقق نیافته است در حد حدس و تصور است- باید نقد شود و بزرگ‏ترین نقد را خود زندگی با زوال آن نظام از آن كرده است. ولی بدیل آن «سوسیالیسم واقعاً موجود»، هرگز سوسیال دمكراسی به شیوه‏ی سوسیال دمكراسی آلمان و دیگر احزاب سوسیالیست كه از سوسیالیست بودنشان تنها عنوان و ادعایی پوچ و خالی باقی مانده است، نیست. احزابی كه دیر زمانی است كه در تمام جنایت‏ها و چپاول‏های بورژوازی سهیم و شریك اند و خود را با احزاب رسمی بورژوایی در دفاع از كلیت نظام سرمایه‏داری و حفاظت از آن در رقابت می‏بیند و می‏كوشند به مردمان ثابت كنند كه در دفاع از نظام سرمایه‏داری مدافع بهتری از احزاب رسمی بورژوایی میباشند.
حال، واقعیت این است كه احزاب «سوسیالیستِ» مدافع رفورمیسم بارها در كشورهایی اكثریت را به دست آورده و به حكومت رسیده‏اند. ولی به خلاف نظر برنشتاین كه به دست آوردن اكثریت را در پارلمان به عنوان وسیله‏ی گذار به جامعه‏ی سوسیالیستی تبلیغ و ترویج و آن را به عنوان فعالیت و سیاست اساسی حزب تلقی می‏كرد، نه تنها گامی در این جهت برنداشته‏اند بلكه در موضع حكومت هر چه بیش‏تر به تحكیم سلطه‏ی بورژوازی كمك كرده‏اند. حتا بیش از این، در سال‏های اخیر به بهانه‏ی پیامدهای گلبالیزاسیون بسیاری از دستاوردهای امنیت شغلی و بیمه‏های اجتماعی و سندیكایی را مورد حمله قرار داده آن‏ها را ملغا كرده‏اند.
اخیرترین نمونه‏ی سرنوشت خط و مشی و سیاست حزبی كه هدف خود را بدست آوردن آرای انتخاب كنندگان قرار می‏دهد احزاب «سبز» می‏باشند. احزابی كه از درون جنبش ضد جنگ، ضد سرمایه‏داری، ضد امپریالیسم، ضد استابلیشمِنت با رنگ‏آمیزی‏های سوسیالیستی و گویا برخوردار از آگاهی‏ای نو و تازه بیرون آمدند و با ادعای كاربرد راه و روش‏های تازه در سیاست با خصوصیات حزبی بكلی متفاوت از احزاب كنونی پا به صحنه‏ی سیاست گذاشتند، اكنون به احزابی كاملاً معمولی و بورژوایی استحاله یافته‏اند كه در مجموع در زمینه‏های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همان سیاست‏هایی را دارند كه احزاب دیگر.
در هر نظام اقتصادی- اجتماعی مسئله‏ی اصلی و اساسی مسئله‏ی مالكیت بر وسایل تولید است كه شكل حقوقی مناسبات تولیدی را باز می‏نماید. در جامعه‏ی سرمایه‏داری این مسئله، مسئله‏ی مالكیت خصوصی بر وسایل تولید است. هر حزب و سازمان و جریان اجتماعی كه ادعای سوسیالیستی بودن دارد و از طرح و توضیح و تبیین گرایش سرمایه‏داری و جامعه‏ی بورژوازی به مرحله‏ای از رشد و تكامل كه از بین بردن این شكل از مالكیت را بر وسایل تولید و جانشین ساختن آن با مالكیت اجتماعی بر آن وسایل ضروری می‏سازد، سر باززند یا از ابراز مخالفت و نقد به مالكیت خصوصی بورژوایی بر وسایل تولید خودداری كند و كار را به سكوت برگزار نماید، خصلتاً و ماهیتاً هیچ تفاوتی با دیگر احزاب و سازمان‏های بورژوایی ندارد. هر سیاست رفرمیستی مجبور است چنین روشی را اتخاذ نماید. پراتیك احزاب و تاریخ شاهد این ادعاست.

ادامه دارد



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

Linke bakhshe 1
khanandeh
2008-10-04 10:15:51
mamulan baraye har matlabe chand ghesmati dar awal ya akhare maghale .linki barayeh morajeh be ghesmathai awali dade mishawad(arshiv ham ke nadarid) motshakeram

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد