logo





یلدایِ خون

سه شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱ - ۲۰ دسامبر ۲۰۲۲

رسول کمال

new/rasoul-kamal1.jpg
زهی خیالِ باطل!
گمان کردی
گلویِ ندایش را
بُریدی
و
طناب بر گردنِ نویدش
او
اما
در زِ هدانِ امیدش
چه گوهر ها زائید
از عشق
و
یلدایش را آوازی خواند
در جاریِ خون
که
در کوچه های شهر
نورِ خدا
نشست بر کمندِ
هزاران رَخش
و
زالِ پیر
رُستمش را
به آئین راستی
نیکا نامی سرود
تا
غنچه ها بکارند
در بکارت باغ
و
در طولانی ترین
سرمایِ شبِ دهشت
برقصند
فردایِ
بهاری دیگر را

17/12/2022

رسول کمال

این شعر را با صدای شاعر بشنوید


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد