بازهم در سوگ غنچه ای
ای شاخه ی شکسته کو غنچه ی بهارت
هم او که با طراوت می کرد بی قرارت
آن منظر جوانی سرمست زندگانی
اویی که رغم تـُردی شد همنشین خارت
از کس نبود باکش، هر چند روح پاکش
شد مایه هلاکش، در غایت جسارت
بهتان زدش چه ننگین،زهد کریهِ مسکین
جلاد! بر تو نفرین! ای از جنون تبارت
با عشق در ستیزی،از شوق می گریزی
زیرا سجود مرگ است ،دیرینه افتخارت
هر شاخه ی شکسته زین سرزمین خسته
هیزم شود بسوزد،تقوای کینه بارت
در سوگ غنچه تا چند مام وطن نشیند
فریاد ای سیه دل بر رسم ناگوارت
ای دشمن جوانه،دشنام جاودانه
زین داغ ظالمانه با هر قلم نثارت
با خشم واژگانم، خواهم ترا بسازم
شعری که هـُرم سرخش، بر آورد دمارت
در دادگاه شاعر عشق است چون که داور
با حکم خود بگیرد زیـر و بم ِ قرارت
ویدا فرهودی
بهار۱۳۸۸
پاریس
نظرات خوانندگان:
زندگی شکوه پریوش 2009-05-08 11:23:24
|
هزار آفرین به تو قلم توانایی که سوگ غنچه های قربانی به دست سیاه نادانی را چنین توصیف نمودی. غنچه های پاک و بی گناه، شکوفایی خود را به خاک پر درد سپردند و با قطره های خون گرم شان زمین را رنگین کردند. اما خوشا که زندگی حقیقی شکوفه ها پایان ناپذیر است. |
شاعر امید و شاعرخشم ایرج شکری 2009-05-07 16:48:38
|
باز هم درو بی پایان به خانم فرهودی که هم شاعر شور و امید و هم شاعر خشم و فریاد مردم است. شعله این خشم سرکش تر و فریاد علیه بیداد گری متشرعان ددمنش مردم ستیز در شعر و صدای این شاعر گرامی رساتر و کوبنده تر باد |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد